English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
i was too indulgent to him U زیاد به او گذشت کردم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I stayed in concealment until the danger passed. U خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
What have I done to offend you? U من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
I was keeping my fingers crossed . U خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
illiberal U بی گذشت
unforgiving U بی گذشت
amnesty U گذشت
forgivingness U گذشت
forbearingly U با گذشت
big-hearted U با گذشت
uncharitable U بی گذشت
forbearing U با گذشت
ungenerous U بی گذشت
amnesties U گذشت
forgiveness U گذشت
passing U در گذشت
generously U یا گذشت
forgave U از ... گذشت
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
lapses U گذشت زمان
waives U گذشت کردن از
waived U گذشت کردن از
waive U گذشت کردن از
lapsing U گذشت زمان
With passage of time . U با گذشت زمان
obituary U اگهی در گذشت
obituaries U اگهی در گذشت
time span U گذشت زمان
period U گذشت زمان
lapse U گذشت زمان
pardons U امرزش گذشت
pardoning U امرزش گذشت
pardoned U امرزش گذشت
pardon U امرزش گذشت
I had an awful time . U به من خیلی بد گذشت
forbearingly U از روی گذشت
period/stretch/lapse of time U گذشت زمان
remissive U گذشت کننده
time period U گذشت زمان
it crossed my mind U بخاطری گذشت
tolerances U مرز گذشت
time lapse U گاه گذشت
with each passing year U با گذشت هر سال
it is all up U گذشت ورفت
tolerance U مرز گذشت
time is up U وقت گذشت
remission U گذشت تخفیف
intolerant U بی گذشت متعصب
forbears U گذشت کردن
forbear U گذشت کردن
remittal U گذشت پرداخت
We had a very enjoyable time . U به ما خیلی خوش گذشت
got through (the bill got through the ma U لایحه از مجلس گذشت
the bill got throught the majlis U لایحه از مجلس گذشت
Many years passed . U چندین سال گذشت
last sunday U همین یکشنبه که گذشت
reentry point U نقطه باز گذشت
We had a very rough time. U نه ما خیلی سخت گذشت
We had a lovely ( nice ,enjoyable ) time . U به ما خیلی خوش گذشت
generosity <adj.> U گذشت [صفت اخلاقی]
My holiday did me a world of good. U درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت
It has been a very enjoyable stay. در اینجا به من خیلی خوش گذشت.
remise U انتقال دادن گذشت کردن
close call/shave <idiom> U خطراز بیخ گوشش گذشت
i hid my self U را پنهان کردم
I am freezing ( to death) . U از سرمایخ کردم
i asked him a question U پرسشی از او کردم
It slipped my mind. U آن را فراموش کردم.
i knocked at the door U دق الباب کردم
the trusty is that i forgot it U فراموش کردم
iwas late U دیر کردم
I am late. U من دیر کردم.
eureka U >من کشف کردم <
I made a mistake . I was wrong. U من اشتباه کردم
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to try to stop the march of time U تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
we had a good time U خوش گذشت وقت خوشی داشتیم
i profited by his advice از نظر او استفاده کردم
i made him go U او را وادار کردم برود
What have I done to offend you? U من چطور تو را ناراحت کردم؟
i made him go U او راوادار به رفتن کردم
i a the beauties of nature U من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it . U هر چه سعی کردم نشد
i am through with my work U ازکارفراغت پیدا کردم
I've run out of petrol. بنزین تمام کردم.
I incurred a heavy loss. U ضرر زیادی کردم
I invited her to lunch . I stood her a lunch . U ناهار مهمانش کردم
i forgot all about it U به کلی فراموش کردم
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
i did that of my own free will U این کار را کردم
i managed to do it U ان کار را درست کردم
snows of yesteryear [water under the bridge] <idiom> U هر چه گذشت گذشته. [غیر قابل تغییراست] [اصطلاح]
If I find the time . U اگر وقت کنم ( کردم )
I was a fool ( naïve enough) to believe her . U من را بگه که حرفهایش را باور کردم
i did my best U منتهای کوشش خود را کردم
I have entangled myself with the banks . U خودم را گرفتار بانک ها کردم
I stayed up reading until midnight. U تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
i provided for his safety U وسائل سلامت او را فراهم کردم
i stated the facts U چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
Since I left school. U ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
the trusty is that i forgot it U حقیقا امراینست که فراموش کردم
I had a long talk with him. U با ایشان مفصلا" صحبت کردم
I thought so. U منم همینطور فکر کردم.
i saw him off the premises U کردم تا ازعمارت بیرون رفت
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. U هر طور کردم غلط درآمد
i did all in my power U انچه در توانم بود کردم
I sent him packing. U دست به سرش کردم. [اصطلاح]
i repaid his kindress in kind U مهربانی او را عینا` تلافی کردم
i am & out U پنج لیره اشتباه حساب کردم
I have settled all my accounts. همه حساب هایم را صاف کردم
I reckoned him as my friend. U اورا دوست خود حساب می کردم
I weighed myself today . U امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
i waved him nearer U با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
i did it for show U برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
i did it only for your sake U تنها به خاطرشما این کار را کردم
I found a hair in the soup . U توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
i made him my proxy U او رااز جانب خود وکیل کردم
I had a hell of a time to fix the engine. U پدرم درآمد موتور رادرست کردم
i gave up the idea U ازان خیال صرف نظر کردم
I've shoveled snow all the morning. U من تمام صبح برف پارو کردم.
Upon reflection , I realized that … U دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
to turn the corner <idiom> U بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی [اصطلاح روزمره]
I stand corrected. U من اشتباه کردم. [همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
i owe for all my books U پول همه کتابهای خود راقرض کردم
I expended all my capital on equipment. U تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
I ran away lest I should be seen . U فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
Did I say anything different? U مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
I shared out the money among four persons. U پول را بین چهار نفر قسمت کردم
I stamped on the spider . U عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
I played every trick in the book . U هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. U د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
The news shocked me. U این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
I accidentally locked myself out of the house. U من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
I have thought long and hard about it. U خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
i lost my a U دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
i thanked him for his trouble U برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
ageing U ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. U به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
age hardening U سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed U چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
In the fullness lf time . U به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
non uniformal surfacee U سطح نایکنواخت [ذرتی بودن سطح فرش در اثر پرداخت ناموزون اولیه و یا پاخوردگی با گذشت زمان.]
remission of taxes U صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
i thought of you U جای شما را خالی کردم همواره فکر شما را میکردم
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed U با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
i attmpted to sing U کوشش کردم که بخوانم خواستم بخوانم
In for a penny, in for a pound. U آب که ازسر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
She procrastinated until it was too late . U آنقدر دفع وقت (وقت کشی ) کرد که دیگه کار از کار گذشت
in for a penny, in for a pound <idiom> U آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
When the water rise above ones head ,one fathom is. <proverb> U آب که از سر گذشت چه یک نیزه چه صد نیزه .
plaguily U زیاد
no end of U زیاد
copious U زیاد
many U زیاد
mickle U زیاد
mickle or muckle U زیاد
greatest U زیاد
muckle U زیاد
not a lettle U زیاد
rife U زیاد
ranksack U زیاد
plethoric U زیاد
great U زیاد
great- U زیاد
over and above U زیاد
large adv U زیاد
for all the world U بی کم و زیاد
greatly U زیاد
late U زیاد
egregiously U زیاد
heartbreak U غم زیاد
heavily U زیاد
widest U زیاد
wider U زیاد
profusely U زیاد
extortionate U زیاد
profoundly U زیاد
much U زیاد
extensive U زیاد
very U زیاد
highly U زیاد
heart break U غم زیاد
extortionary U زیاد
in quantities U زیاد
in excess U زیاد
immane U زیاد
wide U زیاد
too much U زیاد
fulsome U زیاد
squeamishness U زیاد
swingeing U زیاد
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com