Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
peter penny
U
زکات سالیانه که بیشتر به پاپ میداند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
peter pence
U
زکات سالیانه که پیشتربه پاپ میداند
religious tax
U
زکات
poor rate
U
زکات
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
U
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
goodness
U
میداند
all the world knows
U
همه کس میداند
he has small greek
U
کمی یونانی میداند
gospeller
U
خودراتنهاصاحب انجیل میداند
he proved to know the secret
U
معلوم شد راز را میداند
bandwidth
U
صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
hylotheist
U
کسیکه خدا و ماده را یکی میداند
wittol
U
مردی که میداند زن او خراب وفاحشه است
humoralist
U
کسیکه ناخوشیهای تن رانتیجه فسادخلطهای چهارگانه میداند
prehistorian
U
مورخی که اثار ما قبل تاریخ را خوب میداند
humanitarian
U
کسی که نوع پرستی را کیش خود میداند
pragamatist
U
کسیکه عملی بودن هر چیز راضر ر میداند
inspirationist
U
کسیکه کتاب مقدس را الهام خدابا وحی میداند
pantheism
U
فرضیهای که خدا را مرکب ازکلیه نیروها و پدیدههای طبیعی میداند
intellectualist
U
کسکیه اهمیت بسیار بقوه تعقل میدهدو انرامطلقاسرچشمه دانش میداند
systematic theology
U
بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
atomic theory
U
فرضیهء اتمی که تمام مواد راترکیبی از ذرات اتم میداند تئوری انفصال ماده
yearly
U
سالیانه
annual
U
سالیانه
annuals
U
سالیانه
annually
U
سالیانه
annum
U
سالیانه
per annum
U
هر سالی سالیانه
annual payment
U
پرداخت سالیانه
year to year fluctuation
U
نوسانات سالیانه
anniversary
U
سوگواری سالیانه
anniversaries
U
سوگواری سالیانه
growth ring
U
دایره سالیانه
yearly allowance
U
مقرری سالیانه
yearly instalmernts
U
اقساط سالیانه
annuity
U
مستمری سالیانه
annual precipitation
U
بارندگی سالیانه
annual report
U
گزارش سالیانه
annual training
U
اموزش سالیانه
p.a
U
مخفف سالیانه
annuallyy
U
هر ساله سالیانه
annual payment
U
قسط سالیانه
anniversaries
U
جشن سالیانه عروسی
mass book
U
کتاب نماز سالیانه
miaasl
U
کتاب نماز سالیانه
annals
U
وقایع سالیانه سالنامه
anniversary
U
جشن سالیانه عروسی
annual general meeting
U
مجمع عمومی سالیانه
annual payment factor
U
ضریب بازپرداخت سالیانه
annuality factor
U
ضریب مستمر سالیانه
annuitant
U
گیرنده مستمری سالیانه
annual food plan
U
برنامه غذایی سالیانه
octingentenary or octocen
U
هشتصدمین جشن سالیانه
quinquagenary
U
پنجاهمین جشن سالیانه
annual general inspection
U
بازدید عمومی سالیانه
annuity
U
حقوق یا مقرری سالیانه گذراند
polemarch
U
سرکرده سوم از نه تن سرکرده که خدمات لشگری انجام میداند
neither he nor she know
U
نه ان مرد میداند نه ان زن این دو تن مرد وزن هیچکدام نمیدانند
parentalia
U
جشن سالیانه بافتخار نیاکان و مردگان
quater cent nary
U
جشن سالیانه چهارصدمین سال گردش
rentlen
U
دارنده درامد سالیانه یاسالواره همیشگی
to take inventory
U
صورت سالیانه از کالای موجودی برداشتن
annual average score
U
میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
drive
U
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives
U
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
wet year
U
سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
to settle an a
U
برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
encaenia
U
جشن سالیانه تاسیس شهر یاتقدیر کلیسا یا معبدی
national educational computing conferenc
U
جلسه سالیانه فارغ التحصیلان علاقمند به استفاده کامپیوتر در اموزش
isothermal line
U
خطی که بوسیله ان جاهایی که گرمای متوسط سالیانه انهایکی است
isotherm
U
خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی رانشان میدهد
withholding taxes
U
مالیاتی که هر ماه بابت مالیات سالیانه از حقوق کسی کسر میشود
withholding tax
U
مالیاتی که هر ماه بابت مالیات سالیانه از حقوق کسی کسر میشود
special degration
U
نابودی ویژه که عبارتست ازوزن خاک فرسایش یافته سالیانه در واحد سطح
anniversary
U
مجلس یادبود یا جشن سالیانه جشن یادگاری
anniversaries
U
مجلس یادبود یا جشن سالیانه جشن یادگاری
quingentenary
U
پانصدمین سال گردش پانصدمین جشن سالیانه
wedding day
U
روز عروسی جشن سالیانه عروسی
almanac
U
تقویم سالیانه تقویم نجومی
almanacks
U
تقویم سالیانه تقویم نجومی
almanacs
U
تقویم سالیانه تقویم نجومی
the more better the best
U
هر چه بیشتر
more than
U
بیشتر از
further
U
بیشتر
furthered
U
بیشتر
furthering
U
بیشتر
furthers
U
بیشتر
rather
U
بیشتر
more
U
بیشتر
principally
U
بیشتر
mostly
U
بیشتر
as early aspossible
U
هر چه بیشتر
it is mostly iron
U
بیشتر
large adv
U
بیشتر
more and more
U
هی بیشتر
for the most part
U
بیشتر
mainly
U
بیشتر
the more
U
بیشتر
as much as possible
U
هر چه بیشتر
oddson
U
بیشتر محتمل
above-average
<adj.>
U
بیشتر از حد متوسط
rather ... than
U
بیشتر ...تا
[ترجیحا ... تا]
over crowding
U
بیشتر باشد
no more
U
نه دیگر
[بیشتر]
more and more
U
بیشتر ازبیشتر
most of them
U
بیشتر انها
the most that i can do
U
بیشتر انها
most people
U
بیشتر مردم
multichannel
U
با بیشتر از یک کانال
nine times out ten
U
بیشتر اوقات
outstand
U
بیشتر ایستادن
over-average
<adj.>
U
بیشتر از حد متوسط
to overcomein number
U
بیشتر بودن از
so many menŠso many minds
U
عقیده بیشتر
surviver
U
بیشتر عمرکننده
the many
U
بیشتر مردم
The more the better .
U
هر چه بیشتر بهتر
by superir wisdom
U
با خرد بیشتر
better part
U
قسمت بیشتر
not any more
U
دیگر نه
[بیشتر نه]
so many menŠso many minds
U
هر چه اشخاص بیشتر
outsit
U
بیشتر نشستن از
above average
<adj.>
U
بیشتر از حد متوسط
in the main
U
بیشتر اصلا
hypercard
U
یات بیشتر
further information
U
آگاهی بیشتر
no longer
U
نه بیشتر
[زمانی]
outshining
U
بیشتر درخشیدن
outshone
U
بیشتر درخشیدن
outshines
U
بیشتر درخشیدن
outshine
U
بیشتر درخشیدن
major
U
بیشتر اعظم
majored
U
بیشتر اعظم
better
U
نیکوتر بیشتر
majoring
U
بیشتر اعظم
outlived
U
بیشتر زنده بودن از
outlast
U
بیشتر طول کشیدن از
outlasted
U
بیشتر طول کشیدن از
outlasting
U
بیشتر طول کشیدن از
outlasts
U
بیشتر طول کشیدن از
outvote
U
بیشتر رای بردن از
outvoted
U
بیشتر رای بردن از
outvotes
U
بیشتر رای بردن از
outliving
U
بیشتر زنده بودن از
outvoting
U
بیشتر رای بردن از
outlive
U
بیشتر دوام اوردن
outliving
U
بیشتر دوام اوردن
outlives
U
بیشتر زنده بودن از
outlived
U
بیشتر دوام اوردن
outlives
U
بیشتر دوام اوردن
as soon as possible
U
بزودی هرچه بیشتر
at full pelt
U
با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
outbids
U
بیشتر توپ زدن از
outwalk
U
بیشتر راه رفتن از
outwatch
U
بیشتر بیدار ماندن از
outwear
U
بیشتر دوام کردن
outwork
U
بیشتر کار کردن از
overlive
U
بیشتر زنده بودن از
read mostly memory
U
حافظه بیشتر خواندنی
roundabout production
U
تولید با کارائی بیشتر
it consists mainly
U
بیشتر عبارت است از
he makes most noise
U
او از همه بیشتر صدا یا
full drive
U
باشتاب هرچه بیشتر
extensive cultivation
U
کار وسرمایه بیشتر
outbid
U
بیشتر توپ زدن از
outlive
U
بیشتر زنده بودن از
more the merrier
<idiom>
U
هرچی بیشتر بهتر
outbidded
U
بیشتر توپ زدن از
outbidding
U
بیشتر توپ زدن از
outstand
U
بیشتر تحمل کردن
I am over 50 years old.
U
من ۵۰ سال بیشتر دارم.
like nowhere else
<adv.>
U
بیشتر از هر جای دیگر
mare
U
مادیان 4 ساله یا بیشتر
mares
U
مادیان 4 ساله یا بیشتر
ahead
U
دارای امتیاز بیشتر
put someone's best foot forward
<idiom>
U
بیشتر تلاش کردن
norther
U
بیشتر بطرف شمال
transuranic
U
دارای عدداتمی بیشتر از اورانیم
transuranium
U
دارای عدداتمی بیشتر از اورانیم
full pelt
U
با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
semidouble
U
دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
It tends to be blue . It is bluish.
U
بیشتر برنگ آبی می زند
overload
U
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
overloads
U
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
It does more harm than good .
U
ضررش از نفعش بیشتر است
overloaded
U
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
multi-
U
در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
multi
U
در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
at full speed
U
با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر
follow up
<idiom>
U
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
compound parry
U
دفع شمشیر حریف با دو حرکت یا بیشتر
loved i nothonour more
U
اگر شرافت را بیشتر دوست نداشتم
more frequently than ever
<adv.>
U
نسبت به سابق خیلی بیشتر اوقات
half century
U
05 امتیاز یا بیشتر توپزن درمسابقه کریکت
ness on his part
U
این بیشتر بواسطه کمرویی است
queued
U
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
queue
U
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
rioted
U
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
queueing
U
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
accuracy
U
هر قدر تعداد بیتها بیشتر باشد
i life that better
U
انرا بیشتر از همه دوست دارم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com