Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Fetch a doctor at once.
U
زود یک دکتر پیدا کن بیاور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Go and fetch a doctor!
U
برو یک دکتر بیاور!
Bring your friend along.
U
دوستت را همراه بیاور
Bring me a few sheets of paper .
U
چند صفحه کا غذ برایم بیاور
docs
U
دکتر
physicians
U
دکتر
physician
U
دکتر
doc
U
دکتر
medico
U
دکتر
doctors
U
پزشک دکتر
physician
U
دکتر داروساز
l.l.d
U
دکتر در حقوق
doctor
U
پزشک دکتر
doctored
U
پزشک دکتر
physicians
U
دکتر داروساز
doctoring
U
پزشک دکتر
doctor in charge
U
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
physician in charge
U
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
practice fee
U
دستمزد
[مثال ویزیت دکتر]
The doctor is a busy man .
U
دکتر سرش شلوغ است
He has been to see the doctor.
U
او
[مرد]
نزد دکتر بود.
We sent for the doctor.
U
برای ما این دکتر را صدا کردند.
ENT physician
U
دکتر گوش و حلق و بینی
[پزشکی]
ENT specialist
U
دکتر متخصص گوش و حلق و بینی
[پزشکی]
Ask your doctor or pharmacist about any health risks and possible side effects.
U
در مورد هر خطرات سلامتی و عوارض جانبی احتمالی از دکتر یا داروساز خود بپرسید.
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
U
با خوردن یک سیب هر روز نیازی به دکتر نیست.
[چونکه آدم دیگر بیمار نمی شود]
visibility
U
پیدا
axiomatical
U
پیدا
a rare bird
U
کم پیدا
visible
U
پیدا
apparent
U
پیدا
indiscernible able
U
نا پیدا
prosilient
U
پیدا
in a good light
U
پیدا
phenomenal
U
پیدا
phenomenally
U
پیدا
trover
U
چیز پیدا ده
pin point
U
پیدا کردن
detects
U
پیدا کردن
averaging
U
پیدا کردن
detecting
U
پیدا کردن
gains
U
پیدا کردن
gained
U
پیدا کردن
average
U
پیدا کردن
open roof
U
بام پیدا
averages
U
پیدا کردن
averaged
U
پیدا کردن
detect
U
پیدا کردن
detected
U
پیدا کردن
spottable
U
پیدا کردنی
to pluck up one's heart
U
دل پیدا کردن
scholastic agent
U
شاگرد پیدا کن
finds
U
پیدا کردن
turn up
<idiom>
U
پیدا شدن
gain
U
پیدا کردن
find
U
پیدا کردن
smell out
U
با بو پیدا کردن
track
U
پیدا کردن
tracked
U
پیدا کردن
tracks
U
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
to look up
U
پیدا کردن
to search out
U
پیدا کردن
raise its head
U
پیدا شدن
finder
U
پیدا کننده
exposures
U
پیدا شدن
to pick up
U
پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
exposure
U
پیدا شدن
escrow
U
اجرایی پیدا میکند
i had a quiet read
U
فرصت پیدا کردم
equation of payments
U
قاعده پیدا کردن
luff
U
لنگر پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
U
مشکل پیدا کردن با
i am through with my work
U
ازکارفراغت پیدا کردم
trove
U
چیز پیدا شده
declining
U
شیب پیدا کردن
demonetize
U
تنزل پیدا کردن
hade
U
تمایل پیدا کردن
declines
U
شیب پیدا کردن
declined
U
شیب پیدا کردن
he looks malice
U
ازسیمای او پیدا است
touting
U
خریدار پیدا کردن
touts
U
خریدار پیدا کردن
get at able
یافتنی پیدا کردنی
decline
U
شیب پیدا کردن
come to an agreement
U
موافقت پیدا کردن
touted
U
خریدار پیدا کردن
pvogenous
U
از چرک پیدا شده
prove opplicable
U
مصداق پیدا کردن
liaise
U
ارتباط پیدا کردن
liaised
U
ارتباط پیدا کردن
liaises
U
ارتباط پیدا کردن
liaising
U
ارتباط پیدا کردن
dampen
U
رطوبت پیدا کردن
dampened
U
رطوبت پیدا کردن
dampening
U
رطوبت پیدا کردن
take to
U
تمایل پیدا کردن به
to become a necessity
U
لزوم پیدا کردن
shields
U
حفاظ پیدا کردن
to work out something
U
حل چیزی را پیدا کردن
to win fame
U
شهرت پیدا کردن
to think out
U
با فکر پیدا کردن
tout
U
خریدار پیدا کردن
to take a ply
U
تمایل پیدا کردن
to spring a leaguer
U
رخنه پیدا کردن
to take umbra at
U
رنجش پیدا کردن از
shield
U
حفاظ پیدا کردن
dampens
U
رطوبت پیدا کردن
primigenial
U
نخست پیدا شده
stammers
U
لکنت پیدا کردن
stammer
U
لکنت پیدا کردن
qualifies
U
شایستگی پیدا کردن
qualify
U
شایستگی پیدا کردن
new discovered
U
تازه پیدا شده
show up
<idiom>
U
سر و کله اش پیدا می شود
To find a way out. To find a remedy.
U
چاره پیدا کردن
converged
U
تقارت پیدا کردن
converge
U
تقارت پیدا کردن
It showed on his face.
U
از صورتش پیدا بود
converges
U
تقارت پیدا کردن
preempt
U
حق تقدم پیدا کردن
converging
U
تقارت پیدا کردن
take to
U
تمایل پیدا کردن
stammered
U
لکنت پیدا کردن
to pick up
U
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to rummage out
U
با جستجوی زیاد پیدا کردن
genealogize
U
شجره کسی را پیدا کردن
to pick out
U
باگوش پیدا کردن دریافتن
find and replace
U
پیدا کردن و جایگزین نمودن
overmaster
U
مهارت کامل پیدا کردن در
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it.
U
اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
to nerve oneself
U
قوت قلب پیدا کردن
pay dirt
<idiom>
U
زیر خاکی پیدا کردن
if he has found it
U
اگر ان را پیدا کرده باشد
pot luck
U
هرچه دردیگ پیدا شود
out maneuver
U
برتری مانور پیدا کردن
neptunian
U
ازاب پیدا شده نپتونی
radar trapping
U
اختلال پیدا کردن رادار
self born
U
پیدا شده در نفس انسان
Help me find my keys.
U
کمک کن کلیدهایم را پیدا کنم
The mountain peak is not in sight.
U
قله کوه پیدا نیست
to come to an understanding
U
پیدا کردن سازش پیداکردن
read between the lines
<idiom>
U
پیدا کردن مفهوم ضمنی
object symptoms
U
نشانههای پیدا یا بیرون نما
to make the pot boi;
U
معاش خود را پیدا کردن
hit on/upon
<idiom>
U
پیدا کردن چیزی که میخواهی
cabbage
U
کش رفتن رشد پیدا کردن
respiring
U
امید تازه پیدا کردن
respires
U
امید تازه پیدا کردن
respired
U
امید تازه پیدا کردن
respire
U
امید تازه پیدا کردن
wavers
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavering
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
waver
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
shocks
U
هول وهراس پیدا کردن
shocked
U
هول وهراس پیدا کردن
cabbages
U
کش رفتن رشد پیدا کردن
shock
U
هول وهراس پیدا کردن
deeping of capital
U
عمق پیدا کردن سرمایه
unbalances
U
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalancing
U
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
needle in a haystack
<idiom>
U
چیزی که خیلی سخت پیدا بشه
I couldnt find the way back.
U
نتوانستم راه بر گشت را پیدا کنم
radio direction finding
U
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
Did you ever find that pen you lost ?
U
قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
pull oneself together
U
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
waver
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
unbalance
U
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
prominently
U
بطور پیدا یا اشکارا برجسته وار
surging
U
تکان خوردن لغزش پیدا کردن
to turn round
U
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
ruts
U
شور پیدا کردن فحل شدن
to orient oneself
U
چهار سوی خود را پیدا کردن
to get the upper hand
U
برتری جستن تفوق پیدا کردن
to get a meat for a bird
U
برای مرغی جفت پیدا کردن
short
U
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shorter
U
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shortest
U
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to seek somebody out
U
جستجو برای پیدا کردن کسی
wavered
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
rut
U
شور پیدا کردن فحل شدن
scare up
<idiom>
U
ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
make out
U
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
rub
U
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
I found a hair in the soup .
U
توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
Good oranges are very scarce .
U
پرتقال خوب خیلی کم پیدا می شود
rubbed
U
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
wavers
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
rubs
U
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
wavering
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
kentish rag
U
یکجورسنگ اهک سخت که درkent پیدا میشود
to get to somebody
[something]
U
به کسی دسترسی پیدا کردن
[ به چیزی رسیدن]
Our company has some pecuniary difficulties .
U
شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
to make friends
[to make connections]
U
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
canvass
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
leadingquestion
U
پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
vinous eloquence
U
فصاحتی که در اثر خوردن شراب پیدا میشود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com