Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
chaperon
U
زن شوهر دار یا کاملی که ازدختر جوانی مراقبت میکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
brother in low
U
برادر شوهر شوهر خواهر باجناغ
uncles
U
شوهر عمه شوهر خاله
uncle
U
شوهر عمه شوهر خاله
brorher in law
U
برادر شوهر شوهر خواهر
Rice is a wholesome food .
U
برنج غذای کاملی است
wafer
U
تکه کاملی از ماده نیمه هادی تک بلوری
wafers
U
تکه کاملی از ماده نیمه هادی تک بلوری
blue ribbon program
U
برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
circular scanning
U
مراقبت دایرهای منطقه تجسس و مراقبت دایرهای
mail server
U
کامپیوتری که پستهای وارد شده در ذخیره میکند و به کاربر صحیح ارسال میکند و پست خروجی را ذخیره میکند و به مقصد درست روی اینترنت منتقل میکند
youthfulness
U
جوانی
juvenility
U
جوانی
yoth
U
جوانی
young days
U
جوانی
adolescence
U
نو جوانی
springtime
U
جوانی
youthfufness
U
جوانی
youths
U
جوانی
adolescency
U
جوانی
youth
U
جوانی
adolescence
U
دوره جوانی
bloom of youth
U
بحبوحه جوانی
hey day
U
ریعان جوانی
schizophrenia
U
جنون جوانی
acne
غرور جوانی
prime
U
بهار جوانی
primes
U
بهار جوانی
primed
U
بهار جوانی
juveniles
U
در خور جوانی
juvenile
U
در خور جوانی
the flower of youth
U
عنفوان جوانی
juvenility
U
نیروی جوانی
rejuvenation
U
باز جوانی
may
U
بهار جوانی
youthfully
U
از روی جوانی
prime of life
U
عنفوان جوانی
schizophrene
U
مبتلابجنون جوانی
rejuveoize
U
جوانی از سرگرفتن
slips in youth
U
لغزشهای جوانی
hebephrenia
U
جنون جوانی
rejuvenator
U
جوانی دهنده
slips in youth
U
خطاهای جوانی
dementia praecox
U
جنون جوانی
may of youth
U
عنفوان جوانی
rejuvenescence
U
تجدید جوانی
post juvenal
U
بعد از جوانی
rejuvenescent
U
جوانی از سر گیرنده
schizophrenics
U
مبتلا بجنون جوانی
rejuvenating
U
جوانی ازسر گرفتن
rejuvenated
U
جوانی ازسر گرفتن
rejuvenates
U
جوانی ازسر گرفتن
The fervour of youth .
U
شور وشوق جوانی
rejuvenate
U
جوانی ازسر گرفتن
impetuosity of youth
U
تندی یا غرور جوانی
juvenilia
U
اثار دوره جوانی
schizophrenic
U
مبتلا بجنون جوانی
dump
U
نرم افزاری که اجرای برنامه را متوقف میکند وضعیت داده و برنامههای مربوطه را بررسی میکند و برنامه مجدداگ شروع میکند
chorus girls
U
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
salad days
U
ایام جوانی وبی تجربگی
puniness
U
تازه کاری جوانی کوچکی
middle age
U
دوره بین جوانی وپیری
chorus girl
U
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
middle aged
U
دوره بین جوانی وپیری
her prime of life is past
U
عنفوان جوانی وی گذشته است
over the hill
<idiom>
U
به پایان رسیدن بهار جوانی
bachelor
U
زن بی شوهر
husband
U
شوهر
man
U
شوهر
hub or hub by
U
شوهر
couples
U
زن و شوهر
couple
U
زن و شوهر
coupled
U
زن و شوهر
spouses
U
زن یا شوهر
pair
U
زن و شوهر
trigamist
U
زن سه شوهر
feme sole
U
زن بی شوهر
bachelors
U
زن بی شوهر
discovert
U
بی شوهر
hubbies
U
شوهر
hubby
U
شوهر
wedded
U
زن و شوهر
mans
U
شوهر
husbands
U
شوهر
spouse
U
زن یا شوهر
She has known better days in her youth .
U
معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
passe
U
دوره زیبایی و عنفوان جوانی را گذرانده
blossomed
U
گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
blossoming
U
گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
blossom
U
گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
blossoms
U
گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
schizo
U
شخص مبتلا به بیماری جنون جوانی
monogamous
U
دارای یک زن یا یک شوهر
espouses
U
شوهر دادن
espoused
U
شوهر دادن
espouse
U
شوهر دادن
marries
U
شوهر دادن
give in marriage
U
شوهر دادن
married
U
شوهر دار
polygamist
U
شوهر چند زن
espousing
U
شوهر دادن
step son
U
پسرزن یا شوهر
stepfather
U
شوهر مادر
stepfathers
U
شوهر مادر
father in law
U
پدر شوهر
polyandrist
U
زن چند شوهر
monandry
U
اعتیاد به یک شوهر
monandry
U
زندگی با یک شوهر
matron
U
زن شوهر دار
monandrous
U
دارای یک شوهر
matrons
U
زن شوهر دار
father-in-law
U
پدر شوهر
mother in low
U
مادر شوهر
brothers-in-law
U
شوهر خواهر
cuckolds
U
شوهر زن زانیه
marry
U
شوهر دادن
cuckolding
U
شوهر زن زانیه
cuckolded
U
شوهر زن زانیه
brother in law
U
شوهر خواهر
cuckold
U
شوهر زن زانیه
wed
U
زن یا شوهر دادن
brother-in-law
U
شوهر خواهر
marriageable
U
تنه شوهر
fathers-in-law
U
پدر شوهر
mothers-in-law
U
مادر شوهر
bigamous
U
دارای دو زن یا دو شوهر
mother-in-law
U
مادر شوهر
juvenilia
U
تالیفات دوره جوانی شعرا ونویسندگان بزرگ
at the tender age of
<idiom>
U
در سن جوانی
[گول خور. بی مایه . سست . نادان]
mother in law
U
مادر شوهر نامادری
her much older husband
U
شوهر بسیار مسن تر از او
[زن]
he got off his daughters
U
دخترهایش را شوهر داد
sister in law
U
خواهر شوهر زن برادر
judicial separaion
U
جدایی زن و شوهر از نظرحقوقی
nubility
U
تنه شوهر بودن
polygamous
U
چند شوهر ه چندگان
jointure
U
دارایی مشترک زن و شوهر
privacy between husband and wife
U
خلوت بین زن و شوهر
admetus
U
شوهر السس تیس
repeater
U
وسیلهای درارتباطات که سیگنال دریافتی را مجدداگ تولید میکند وسپس ارسال میکند.که برای گسترش محدوده شبکه به کارمی رود.این دستگاه درلایه فیزیکی مدل شبکه DSI کار میکند
cover girls
U
زن جوانی که عکسش روی جلد مجلات چاپ میشود
cover girl
U
زن جوانی که عکسش روی جلد مجلات چاپ میشود
nephews
U
پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
to wear breeches
U
بر شوهر خود مسلط بودن
her next was a merchant
U
شوهر بعدی وی بازرگان بود
nephew
U
پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
pin money
U
پول جیبی شوهر به همسرش
step daughter
U
دختر اندر دخترزن یا شوهر
watchfulness
U
مراقبت
tendance
U
مراقبت
unattended
U
بی مراقبت
cares
U
مراقبت
care
U
مراقبت
espial
U
مراقبت
surveillance
U
مراقبت
watchful
U
مراقبت
cared
U
مراقبت
eyesight
U
مراقبت
vigilance
U
مراقبت
counter surveillance
U
ضد مراقبت
ovservation
U
مراقبت
glabrescent
U
گیاهی که در جوانی کرکدار ودربلوغ بدون کرک وصاف میشود
polyandrous
U
چند شوهره وابسته بچند شوهر
to live like cat and dog
U
دائما با هم جنگ و دعوا داشتن
[زن و شوهر]
polyandric
U
چند شوهره وابسته بچند شوهر
control towers
U
برج مراقبت
day care
U
مراقبت در روز
ensured
U
مراقبت کردن در
watchtower
U
برج مراقبت
to see to it
U
مراقبت کردن
to see after
U
مراقبت کردن
see to it
U
مراقبت کردن
ensures
U
مراقبت کردن در
area monitoring
U
مراقبت منطقهای
to llok
U
مراقبت کردن
animadversion
U
مراقبت مشاهده
care of supplies
U
مراقبت اماد
helical scanning
U
مراقبت مارپیچی
acoustical surveillance
U
مراقبت صوتی
watchtowers
U
برج مراقبت
air surveillance
U
مراقبت هوایی
ensuring
U
مراقبت کردن در
insures
U
مراقبت کردن در
ground surveillance
U
مراقبت زمینی
sea surveillance
U
مراقبت دریایی
watch tower
U
برج مراقبت
watching
U
مراقبت کردن
insuring
U
مراقبت کردن در
residential care
U
مراقبت پناهگاهی
watches
U
مراقبت کردن
combat surveillance
U
مراقبت رزمی
Medicare
U
مراقبت پزشکی
watch
U
مراقبت کردن
listening watch
U
مراقبت به گوش
due care
U
مراقبت کافی
air search
U
مراقبت هوایی
watched
U
مراقبت کردن
ensure
U
مراقبت کردن در
the Holy Grail
U
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangraal
U
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangreal
U
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com