English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
passing bell U زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to lose one's life U درگذشتن
decease U درگذشتن
pass away U درگذشتن
to pass a way U درگذشتن
to pass on U درگذشتن
die U درگذشتن جان دادن
claque U پول گرفته اند دست بزنند
pasquinade U جرشفت هجو نامهای که درجایگاه عمومی بزنند
plough land U مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
to beat the egg-white until it is stiff U سفیده تخم مرغ را آنقدر بزنند که سفت شود
pious fraud U حیلهای که به دستاویزمذهبی برای مقاصد پیک مذهبی بکسی بزنند
gibus U کلاه نرمی که دراپرابرسرمیگذارندبرای اینکه هرچه بران مشت بزنند
frumenty U گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
Negro U زنگی
Negroes U زنگی
zanzibari U زنگی
fascias U دایره زنگی
timbrel U دایره زنگی
alarum U ساعت زنگی
timbre U دایره زنگی
blackamoor U سیاه زنگی
chiming U سازیاموسیقی زنگی
chimes U سازیاموسیقی زنگی
chimed U سازیاموسیقی زنگی
chime U سازیاموسیقی زنگی
tambourines U دایره زنگی
tambourine U دایره زنگی
pies U کلاغ زنگی
pie U کلاغ زنگی
darky U سیاه زنگی
tintinnabulum U جغجغه زنگی
fascia U دایره زنگی
carillons U سنتور زنگی
negrillo U زنگی کوچک
negroid U زنگی مانند
carillon U سنتور زنگی
negro slave U غلام زنگی
negrophil U زنگی دوست
striker U ساعت زنگی
strikers U ساعت زنگی
tambourine U دایره زنگی زدن
carillonneur U نوازنده سنتور زنگی
ravens U غراب کلاغ زنگی
raven U غراب کلاغ زنگی
tambourines U دایره زنگی زدن
hamite U زنگی سیاه افریقایی
alarm U بیم و وحشت ساعت زنگی
repeater U ساعت زنگی بازگو کننده
massasauge U مار زنگی امریکای شمالی
rattler U چیزی که تغ تغ کند مار زنگی
alarms U بیم و وحشت ساعت زنگی
alarmingly U بیم و وحشت ساعت زنگی
alarmed U بیم و وحشت ساعت زنگی
sidewinder U نوعی مار زنگی کوچک
rattlers U چیزی که تغ تغ کند مار زنگی
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
negrito U زنگی کوچک در اقیانوسیه ونواحی مالاکا
negroidal U زنگی وابسته بسیاهان کسیکه خون سیاهان در اوباشد
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
gong U زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
adjective colour U زنگی که برای ثابت شدن محتاج به افزایش چیزدیگری است
gongs U زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
cuckoo clocks U ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
cuckoo clock U ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
litmus U ماده ابی رنگی که ازبعضی گلسنگ ها بدست میایدودر اثر اسید زیاد برنگ قرمزتبدیل میشود وهرگاه قلیا بدان بزنند باز برنگ ابی در میاید
mag U کلاغ جاره اروپایی کلاغ زنگی
mags U کلاغ جاره اروپایی کلاغ زنگی
nightfall U شب هنگام
oestrum U هنگام
night time U هنگام شب
at dark U هنگام شب
night tide U هنگام شب
during U هنگام
night season U هنگام شب
moments U هنگام
season U هنگام
seasoned U هنگام
night-time U هنگام شب
at night U شب هنگام
nighttide U شب هنگام
at nightfall U شب هنگام
night season U شب هنگام
seasons U هنگام
gamut U هنگام
terming U هنگام
at the same moment U در آن هنگام
termed U هنگام
moment U هنگام
timed U هنگام
term U هنگام
time U هنگام
times U هنگام
binding time U هنگام انقیاد
on occasion U هنگام لزوم
daytide U هنگام روز
to die in harness U هنگام کار
daytime U هنگام روز
playtime U هنگام بازی
at mess U هنگام خوردن
inprocess U هنگام کار
translate time U هنگام ترجمه
at one's leisure U هنگام فراغت
at noon U هنگام فهر
when entering U هنگام ورود
on arrival U هنگام ورود
dusk U هنگام غروب
in U درفرف هنگام
on seeing him U هنگام دیدن او
meal time U هنگام غذاخوری
execution time U هنگام اجرا
summertime U هنگام تابستان
teatime U هنگام چای
in- U درفرف هنگام
in case of emergency U هنگام اضطرار
wintertime U هنگام زمستان
updates U به هنگام دراوردن
hexachord U هنگام شش بردهای
here's to you U هنگام نوشیدن
compile time U هنگام همگردانی
hard times U هنگام تنگدستی
updated U به هنگام دراوردن
spring time U هنگام بهار
update U به هنگام دراوردن
nooning U هنگام فهر ناهار
ortive U وابسته به هنگام طلوع
parthian glance U نگاه هنگام جدایی
batfowl U هنگام شب مرغ را شکارکردن
damage in transit U خسارت در هنگام ترانزیت
red handed U هنگام ارتکاب جنایت
therewith U دران هنگام بدانوسیله
when it came to a push U چون هنگام کوشش
nights U شب هنگام برنامه شبانه
hard-bitten U سخت هنگام جنگ
night U شب هنگام برنامه شبانه
dewfall U هنگام ریزش شبنم
it puckered up in sewing U هنگام دوختن جمع شد
chevy U فریاد هنگام شکار
cash on delivery U پرداخت هنگام تحویل
in the case of traffic jam [congestion] U هنگام راهبندان سنگین
landing weight U وزن با هنگام تخلیه
to brush over U هنگام عبورپوز زدن
d. wish U خواهش هنگام مردن
then U انگاه دران هنگام
demand report U گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
high time U هنگام خوشی وعیش ونوش
invigilation U پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
milter U ماهی نر هنگام تخم ریزی
damaged in transit U صدمه دیده هنگام ترانزیت
to take counsel of one'spillow U شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
natural form U وضع بدن هنگام تیراندازی
chanty U سرود ملوانان هنگام کار
chantey U سرود ملوانان هنگام کار
coronation oath U سوگند هنگام تاج گذاری
fair-weather U خوب هنگام هوای صاف
escaped water U تلفات اب هنگام بهره برداری
smack U ضربه محکم در هنگام ابشار
opens U وضع زه هنگام کشیده شدن
I cut my face shaving. U هنگام اصلاح صورتم را بریدم
harvest festivals U جشن سپاسگزاری هنگام درو)
harvest festival U جشن سپاسگزاری هنگام درو)
invigilate U شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
harvests U هنگام درو وقت خرمن
opened U وضع زه هنگام کشیده شدن
harvest U هنگام درو وقت خرمن
harvested U هنگام درو وقت خرمن
invigilated U شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
open U وضع زه هنگام کشیده شدن
invigilates U شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
landed weight U وزن کالا هنگام تخلیه
smacked U ضربه محکم در هنگام ابشار
smacks U ضربه محکم در هنگام ابشار
striker U توپ زن هنگام دفاع از میله
strikers U توپ زن هنگام دفاع از میله
invigilating U شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
everything is good in its season <proverb> U گویند که هرچیز به هنگام خوش است
memory sniffing U ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
To be caught red - handed. U گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
grunter U خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
drag line U طنای اویزان از بالن هنگام فرود
prints U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
To breathe ones last . U نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
printed U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
dead on arrival U مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
To leave someone in the lurch . U کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
the room was not lived in U هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
to consult one's pillow U هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
corporale U پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
Payment on delivery of goods. U پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
leisure hours U ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
Say when! [when pouring] U بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
set up U انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
electro statics U علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
alluvial deposit U موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
combinatorial explosion U موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
adjusting to water U حرکت در هوا هنگام فرود دراب
ondise U پشت گوی بودن هنگام پاس
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
jettison of cargo U محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
backing plate U صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
Say when stop! [when pouring] U بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com