Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
indign
U
زننده بدون استحقاق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
concussive
U
ضربت زننده صدمه زننده
title
U
استحقاق
meriting
U
استحقاق
merited
U
استحقاق
entitlement
U
استحقاق
desertless
U
بی استحقاق
merits
U
استحقاق
merit
U
استحقاق
titles
U
استحقاق
entitlements
U
استحقاق
unearned
U
بی استحقاق
titles
U
استحقاق سند
title
U
استحقاق سند
merited
U
لیاقت استحقاق
deserves
U
استحقاق داشتن
merit
U
لیاقت استحقاق
meritoriousness
U
لیاقت استحقاق
meritoriously
U
با داشتن استحقاق
deserts
U
استحقاق سزاواری
meriting
U
لیاقت استحقاق
entitlements
U
مورد استحقاق
deserve
U
استحقاق داشتن
entitlement
U
مورد استحقاق
absence of right
U
عدم استحقاق
unearned
U
بیش از استحقاق
merits
U
لیاقت استحقاق
desert
U
استحقاق سزاواری
deserting
U
استحقاق سزاواری
rightful
U
حقیقی دارای استحقاق
deserves
U
لایق بودن استحقاق داشتن
merited
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
deserve
U
لایق بودن استحقاق داشتن
merit
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
merits
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
meriting
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
without any reservation
U
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
U
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed
U
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flat
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
U
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
U
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism
U
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis
U
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
U
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unstressed
U
بدون اضطراب بدون کشش
offhand
U
بدون مقدمه بدون تهیه
unbranched
U
بدون انشعاب بدون شعبه
achylous
U
بدون کیلوس بدون قیلوس
acrid
U
زننده
nauseam
U
زننده
starring
U
زننده
applauder
U
کف زننده
percutient
U
زننده
vile
U
زننده
viler
U
زننده
vilest
U
زننده
bitten
U
زننده
wetter
U
نم زننده
staring
U
زننده
pit a pat
U
زننده
unlovely
U
زننده
clapper
U
کف زننده
clappers
U
کف زننده
pinching
U
زننده
stinking
U
زننده
striking
U
زننده
biting
U
زننده
water repellent
U
پس زننده اب
loathful
U
زننده
garish
U
زننده
odoriferous
U
زننده
nasty
U
زننده
nastiest
U
زننده
nasties
U
زننده
nastier
U
زننده
prickling
U
زننده
poignant
U
زننده
mordant
U
زننده
tarts
U
زننده
acrimonious
U
زننده
tart
U
زننده
loathsome
U
زننده
repercussive
U
پس زننده
shuffler
U
زننده
knocker
U
زننده
knockers
U
زننده
repeller
U
زننده
repellent
U
زننده
pungent
U
زننده
scabrous
U
زننده
nippy
U
زننده
strikingly
U
زننده
forbidding
U
زننده
hideous
U
زننده
squalid
U
زننده
beater
U
زننده
striker
U
زننده
strikers
U
زننده
repellents
U
زننده
crying
U
جار زننده
sharpest
U
زننده زیرک
kicker
U
زننده ضربه با پا
sharps
U
زننده زیرک
tacker
U
میخ زننده
sharp
U
زننده زیرک
libelant
U
تهمت زننده
knotter
U
گره زننده
glared
U
روشنایی زننده
glare
U
روشنایی زننده
libellant
U
تهمت زننده
strider
U
گام زننده
staring red
U
قرمز زننده
spicily
U
بطور زننده
accuser
U
تهمت زننده
scintillant
U
جرقه زننده
catterer
U
چهچه زننده
calumnious
U
تهمت زننده
calumniator
U
افترا زننده
scintillator
U
جرقه زننده
shackler
U
بخو زننده
inveigler
U
گول زننده
seasoner
U
ادویه زننده
seasoner
U
چاشنی زننده
shouter
U
فریاد زننده
scarifier
U
تیغ زننده
appellant
U
تهمت زننده
glares
U
روشنایی زننده
sourish
U
به ترشی زننده
revolting
U
بهم زننده
caller
U
صدا زننده
callers
U
صدا زننده
coruscant
U
برق زننده
ad nauseam
U
بسیار زننده
cornerman
U
زننده کرنر
beater
U
کتک زننده
tacker
U
کوک زننده
pricker
U
سیخ زننده
scintillating
U
جرقه زننده
pacer
U
گام زننده
estimator
U
تخمین زننده
harsh
U
ناگوار زننده
harsher
U
ناگوار زننده
harshest
U
ناگوار زننده
galssy
U
بی نور زننده
garishly
U
بطور زننده
bubbly
U
جوش زننده
flagellator
U
شلاق زننده
flagellator
U
تازیانه زننده
pertubative
U
برهم زننده
accusers
U
تهمت زننده
repugnant
U
تنفرانگیز زننده
fizzy
U
جوش زننده
flogger
U
زننده شلاق
howler
U
جیغ زننده
howlers
U
جیغ زننده
flogger
U
تازیانه زننده
puddler
U
بهم زننده
bubbliest
U
جوش زننده
bubblier
U
جوش زننده
dozer
U
چرت زننده
napper
U
چرت زننده
picky
U
ضربه زننده
pickiest
U
ضربه زننده
pickier
U
ضربه زننده
malodor
U
بوی زننده
slumberer
U
چرت زننده
disturber
U
برهم زننده
gaunt
U
زننده ساختن
lasher n
U
سد شلاق زننده
acrimoniousness
U
سخن زننده
gasper
U
نفس زننده
germinant
U
جوانه زننده
accusant
U
تهمت زننده
repulsive
U
زننده تنفراور
gaunt
U
زننده بی ثمر
trudger
U
قدم زننده
swatter
U
ضربت سخت زننده
stench
U
بوی زننده تعفن
repulsively
U
بطور زننده یا دافع
pungently
U
بطور زننده یا تند
rankly
U
بطور زننده یابدبو
boiling
U
جوش زننده خشمناک
trusser
U
چوب بست زننده
fetid
U
دارای بوی زننده
stenches
U
بوی زننده تعفن
fulsome
U
زننده اغراق امیز
sewers
U
اگو بخیه زننده
sewer
U
اگو بخیه زننده
reddish
U
مایل بسرخی زننده
inoffensively
U
بی انکه زننده باشد
incisive speech
U
سخن تند یا زننده
lurid
U
کم رنگ وپریده زننده
greeny
U
بسبزی زننده سبزفام
hydromancer
U
تفال زننده بوسیله اب
luridly
U
کم رنگ وپریده زننده
mawkish
U
بطور زننده احساساتی
rakish
U
فاجر جلف و زننده
invection
U
سخن سخت زننده
poignantly
U
بطور تیزیا زننده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com