English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
confinement U زندان بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
breakaway U شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
gaol U زندان
gaoling U زندان
quod U زندان
hoosegow U زندان
pokey U زندان
gaoled U زندان
qoud U زندان
prisons U زندان
prison U زندان
jails U زندان
jailing U زندان
jailed U زندان
presidio U زندان
calaboose U زندان
bridewell U زندان
hothouse U زندان
slammer U زندان
hothouses U زندان
dungeon U زندان
dungeons U زندان
imprisonment U زندان
jail U زندان
grate U زندان
grated U زندان
gaols U زندان
grates U زندان
house of correction U زندان
tolbooth U زندان
tollbooth U زندان
from out the prison U از توی زندان
wardens U رئیس زندان
warden U رئیس زندان
prison breaking U زندان گریزی
prisons U زندان کردن
prisons U وابسته به زندان
prison U زندان کردن
serve time U در زندان به سر بردن
to serve time U در زندان بسربردن
prison U وابسته به زندان
prison camp U زندان صحرایی
solitary confinement U زندان مجرد
cell U زندان انفرادی
cell U زندان تکی
penology U اداره زندان
to cage up U در زندان افکندن
prison breaker U زندان گریز
life sentence حکم زندان
house of d. U زندان موقتی
put in jail U در زندان افکندن
put in jail U به زندان انداختن
imprison U زندان کردن
jailbreak U فرار از زندان
jailbreaks U فرار از زندان
imprisons U زندان کردن
imprisoning U زندان کردن
prison camps U زندان صحرایی
cells U زندان انفرادی
cells U زندان تکی
solitary confinement U زندان انفرادی
cans U زندان کردن
can U زندان کردن
canning U زندان کردن
dunggeon U زندان زیرزمین
disprison U از زندان دراوردن
incarcerated U در زندان نهادن
disciplinary segregation U زندان انضباطی
disciplinary barracks U زندان دژبان
sweatbox U زندان مجرد
disciplinary barracks U زندان انضباطی
ward U سلول زندان
incarcerates U در زندان نهادن
incarcerating U در زندان نهادن
wards U سلول زندان
bagnio U زندان شرقی
close confinement U زندان انفرادی
confinement facility U تاسیسات زندان
state prison U زندان دولتی
black hole U زندان تاریک
lockup U زندان کردن
lockups U زندان کردن
to break the prison U گریختن از زندان
black holes U زندان تاریک
maximum security prison U زندان فوق امنیتی
incarcerate U در زندان نهادن
state prison U زندان ایالتی
ward U حیاط محوطه زندان
dungeons U سیاه چال ها [در زندان]
jug U زندان [اصطلاح روزمره]
to bail out U با ضمانت از زندان دراوردن
coop U اغل گوسفند زندان
prisoner of war cage U زندان زندانیان جنگی
bastille U زندان عمومی سابق در
breach of prison U جرم فرار از زندان
clink U زندان [اصطلاح روزمره]
oubliettes U سیاه چال ها [در زندان]
He was sent to jail. U اورابه زندان انداختند
prison psychosis U روان پریشی زندان
wardress U نگهبان و محافظ زن در زندان
extra good time U وقت معافیت از زندان
extra good time U معافی مشروط از زندان
oubliette U سیاه چال [در زندان]
marshall U مارشال رئیس زندان
To beak jail . U از زندان فرار کردن
governor U حاکم رئیس زندان
lay fast by the heels U در بند یا زندان نهادن
lay by the heels U در بند یا زندان نهادن
dungeon U سیاه چال [در زندان]
wards U حیاط محوطه زندان
recommit U دوباره زندان کردن
governors U حاکم رئیس زندان
quads U زندانی کردن در زندان افکندن
diversion U استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
run (someone) in <idiom> U به زندان بردن ،دستگیر کردن
diversion law U استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
send up <idiom> U حکم به زندان انداختن کسی
quad U زندانی کردن در زندان افکندن
to dungeon somebody U به زندان انداختن کسی [تاریخ]
to cast [throw] somebody into the dungeon U به زندان انداختن کسی [تاریخ]
penitentiaries U دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
penitentiary U دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
jailŠetc U کسیکه زندان خانه اوشده است
prison bird U کسیکه زندان خانه او شده است
oubiette U زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
turnkey U کلید دار زندان دستگاه انحراف سنج زاویه
negligent escape U فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
colony U موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم [مانند زندان]
court of record U در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. U قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
contempt U در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
ablest U لایق بودن مناسب بودن
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
slouch U خمیده بودن اویخته بودن
have U مالک بودن ناگزیر بودن
having U مالک بودن ناگزیر بودن
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
owes U مدیون بودن مرهون بودن
disagreed U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
abut U مماس بودن مجاور بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
owed U مدیون بودن مرهون بودن
consist U شامل بودن عبارت بودن از
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
consists U شامل بودن عبارت بودن از
abutted U مماس بودن مجاور بودن
moon U سرگردان بودن اواره بودن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
owe U مدیون بودن مرهون بودن
appertained U مربوط بودن متعلق بودن
appertaining U مربوط بودن متعلق بودن
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
appertains U مربوط بودن متعلق بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com