English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 52 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
broken marriage U زناشویی گسیخته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
disjointed U گسیخته
inconsecutive U بی ربط گسیخته
libertine U افسار گسیخته
libertines U افسار گسیخته
ungovernable U لجام گسیخته
rampant <adj.> U افسار گسیخته
unbridle U لجام گسیخته
disruptive U درهم گسیخته
broken home U خانواده گسیخته
broken homes U خانواده گسیخته
interruptedly U بطور گسیخته
inconsequent U بی ربط گسیخته
unbridle U لجام گسیخته کردن
run riot U لجام گسیخته بودن
disjoin U وضع از هم گسیخته بی تکلیفی
runaway inflation U تورم افسار گسیخته
married state U زناشویی
marriages U زناشویی
matrimony U زناشویی
wedlock U زناشویی
marriage U زناشویی
Zeal without knowledge is a runaway horse . <proverb> U جانفشانى و تعصب جاهلانه ,همچون اسبى افسار گسیخته است .
marital relations U روابط زناشویی
extramarital U خارج از زناشویی
consummation of marriage U دخول در زناشویی
connubiality U بستگی زناشویی
conjugally U ازراه زناشویی
marital stability U استواری زناشویی
conjugality U حالت زناشویی
conjugal rights U حقوق زناشویی
connubial U وابسته به زناشویی
marital U مربوط به زناشویی
extra-marital U خارج از زناشویی
homogamy U زناشویی بسته
marital instability U نااستواری زناشویی
marriage counselor U مشاور زناشویی
marriage life U زندگی زناشویی
marriage therapy U درمان زناشویی
married happiness U خوشی زناشویی
married life U زندگی زناشویی
marriage counseling U مشاوره زناشویی
matrimonial rights U حقوق زناشویی
marital counseling U مشاوره زناشویی
piecer U درنخ ریسی کسیکه کارش بهم پیوستن نخهای گسیخته است
to be untiedin marriage U پیوند زناشویی کردن
miscegenation U زناشویی میان نژادی
eyestrings U ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
cat and dog life U زندگی زناشویی که پرازدعوانکبت باشد
jactitation of marriage U دعوی دروغ نسبت به زناشویی
condonation U اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
restitution of conjugal rights U دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com