English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to fall to the ground U زمین خوردن
to go to grass U زمین خوردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bounce U به زمین خوردن و بلند شدن توپ بیس بال
bounced U به زمین خوردن و بلند شدن توپ بیس بال
bounces U به زمین خوردن و بلند شدن توپ بیس بال
chinaman U زمین خوردن و بلند شدن توپ توپ انداز چپ- دست بطرف توپزن راست دست
sitzmark U حفره حاصل از زمین خوردن اسکی باز
under lay U زیرانداز فرش [جهت جلوگیری از سر خوردن آن بر روی زمین که معمولا از جنس نمد و یا مشمع می باشد.]
Other Matches
to play a good knife and fork U ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
swag U تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
tumbled U غلت خوردن معلق خوردن
tumble U غلت خوردن معلق خوردن
trips U لغزش خوردن سکندری خوردن
tripped U لغزش خوردن سکندری خوردن
trip U لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbles U غلت خوردن معلق خوردن
grog U دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return U انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
touch judge U هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
center field U قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
pancakes U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
hercules U نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
geotaxis U گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
pancake U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
inductive earthing U زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
regulus U نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave U برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
off side U سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
honest john U نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
nap of the earth U از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
to break up U از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
geognosy U زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
tellurian U ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
perelotok U زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeant U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
styx U نوعی موشک زمین به زمین دریایی
rolling terrain U زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeants U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
to drink wine U می خوردن شراب خوردن
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying U پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
lacrosse U نوعی موشک زمین به زمین
pershing U موشک زمین به زمین پرشینگ
pervious ground U زمین تراوا زمین نفوذپذیر
redstone U موشک زمین به زمین رداستون
biosphere U قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
contour flight U پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
little john U موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
talik U زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose U دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
critical point U نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
permafrost U لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
topography U نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
geomagnetism U نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
hydrographer U نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile U موشک زمین به زمین
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
everglade U قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
surface-to-surface U موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface to surface U موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
earth's attraction U جاذبه زمین قوه جاذبه زمین
cared U غم خوردن
trundles U غل خوردن
care U غم خوردن
trundled U غل خوردن
hitting U خوردن
abuts U خوردن
corrode U خوردن
corrodes U خوردن
corroding U خوردن
budging U جم خوردن
budges U جم خوردن
corroded U خوردن
budged U جم خوردن
budge U جم خوردن
trundling U غل خوردن
manducate U و خوردن
cares U غم خوردن
to get outside of U خوردن
to go with U خوردن به
to makea meal of U خوردن
to overfeed oneself U پر خوردن
to overload stomach U پر خوردن
to run a U خوردن
to swear by all that is sacred U خوردن
lap vt U خوردن به
eating U خوردن
knock against U خوردن به
glides U سر خوردن
glided U سر خوردن
glide U سر خوردن
buckles U تا خوردن
buckled U تا خوردن
buckle U تا خوردن
to fall aboard U خوردن
to eat into U خوردن
trundle U غل خوردن
gluttonize U پر خوردن
gormandize U پر خوردن
gliding U سر خوردن
abutted U خوردن
abut U خوردن
look back U سر خوردن
slid U سر خوردن
eats U خوردن
eat U خوردن
feed U خوردن
feeds U خوردن
sample U خوردن
sampled U خوردن
to break ones fast U خوردن
to drink water U اب خوردن
To be crossed out ( eliminated , omitted ) . U خط خوردن
hits U خوردن
occlude U خوردن
grub U خوردن
hurtling U خوردن
erode U خوردن
erodes U خوردن
butt U خوردن
butted U خوردن
baet U خوردن
butts U خوردن
gluts U پر خوردن
stirred U جم خوردن
glut U پر خوردن
eroding U خوردن
grubbed U خوردن
grubs U خوردن
stirrings U جم خوردن
hurtle U خوردن
stirs U جم خوردن
eroded U خوردن
hit U خوردن
hurtled U خوردن
hurtles U خوردن
stir U جم خوردن
polish off U خوردن
dived U غوطه خوردن
disoriented U بهم خوردن
disorienting U بهم خوردن
lap vt U حزیصانه خوردن
disorients U بهم خوردن
plunge U غوطه خوردن
plunged U غوطه خوردن
laments U تاسف خوردن
messes U غذا خوردن
mess U غذا خوردن
have U دانستن خوردن
having U دانستن خوردن
scrieve U لیز خوردن
vail U بدرد خوردن
plunges U غوطه خوردن
take U خوردن پنداشتن
to trun the corner U پیچ خوردن
to take poison U زهر خوردن
swilling U زود خوردن
lose U شکست خوردن
flunks U شکست خوردن
to lift one's hand U سوگند خوردن
to make a virginia fence U تلوتلو خوردن
to make a slip U لغزش خوردن
flunking U شکست خوردن
flunked U شکست خوردن
flunk U شکست خوردن
wryly U پیچ خوردن
to oversee oneself U لغزش خوردن
swills U زود خوردن
swilled U زود خوردن
disorient U بهم خوردن
to suck milk U شیر خوردن
to take an oath U سوگند خوردن
dive U غوطه خوردن
to refresh oneself U چیزی خوردن
to receive a wound U زخم خوردن
dined U ناهار خوردن
to oversee oneself U فریب خوردن
swill U زود خوردن
wry U پیچ خوردن
knock together U بهم خوردن
To receive a blow. U ضربه خوردن
buckled U چین خوردن
loses U شکست خوردن
buckles U چین خوردن
swabs U تاب خوردن
swab U تاب خوردن
oath U قسم خوردن
wangling U تلولو خوردن
wangles U تلولو خوردن
wrench U پیچ خوردن
wrenched U پیچ خوردن
wrenches U پیچ خوردن
sways U تاب خوردن
wangled U تلولو خوردن
roll out U سر خوردن هواپیما
buckle U چین خوردن
To eat ones fI'll. U سیر خوردن
To fall head first . U با سر بزمین خوردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com