Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
availabe time
U
زمان مورد قبول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
received
U
مورد قبول
taken
U
مورد قبول
persona grata
U
شخص مورد قبول
conventional
U
مورد قبول عامه
aknowledge character
U
کاراکتر مورد قبول
adopted items of material
U
اقلام مورد قبول از نظرعملیاتی
current standard cost
U
هزینه استاندارد و مورد قبول
putative
U
مفروض مورد قبول عامه
agrapha
U
که مورد قبول مسیحیان نیست
lowest common denominator
U
مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
to pass go orrun current
U
معمولا مورد قبول واقع شدن
lowest common denominators
U
مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
ack
U
Character Ackowledge کاراکتر مورد قبول
persona grata
U
نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
adopted types
U
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
nuncupative will
U
در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
just in time
U
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
null cycle
U
زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
subroutine
U
بخشی از برنامه که تابع مورد نظر را انجام میدهد و در هر زمان از داخل برنامه اصلی قابل فراخوانی است
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
line haul
U
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
clean
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
realtime
U
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
U
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
U
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
U
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting
U
زمان حاضر زمان حال
arrival
U
زمان حضور زمان رسیدن
arrivals
U
زمان حضور زمان رسیدن
present
U
زمان حاضر زمان حال
presents
U
زمان حاضر زمان حال
response time
U
زمان جواب زمان پاسخگویی
seek time
U
زمان جستجو زمان طلب
presented
U
زمان حاضر زمان حال
read time
U
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
U
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
U
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
imprescriptible
U
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
U
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
U
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
area of operational interest
U
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
U
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
admission
U
قبول
acknowledgment
U
قبول
adoption
U
قبول
imprimatur
U
قبول
admissions
U
قبول
compliance
U
قبول
acceptance
U
قبول
acceptances
U
قبول
intromission
U
قبول
reception
U
قبول
receptions
U
قبول
frequency
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
the g. or refusal of anything
U
قبول یا ردچیزی
acceptance by words
U
قبول قولی
withdraws
U
قبول نکردن
acceptance by conduct
U
قبول فعلی
the optio to accept or reject
U
اختیار قبول یا رد
honors
U
قبول کردن
honored
U
قبول کردن
to take in
U
قبول کردن
honoring
U
قبول کردن
adoption
U
قبول به فرزندی
conceding
U
قبول شکست
accepting
U
قبول شدن
accepting
U
قبول کردن
accepts
U
قبول شدن
ineligible
U
غیرقابل قبول
agreed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
accepter
U
قبول کننده
acceptant
U
قبول کننده
acceptancy
U
اماده قبول
withdraw
U
قبول نکردن
acceptance limit
U
حد قابل قبول
concede
U
قبول شکست
accepts
U
قبول کردن
conceded
U
قبول شکست
concedes
U
قبول شکست
accept
U
قبول کردن
entertains
U
قبول کردن
honour
U
قبول کردن
intolerance
U
عدم قبول
disclaims
U
قبول نکردن
disclaiming
U
قبول نکردن
agreement
U
قرار قبول
adopts
U
قبول کردن
reply paid
U
جواب قبول
agreements
U
قرار قبول
acceptances
U
قبول قرارداد
I agree.
U
قبول دارم.
accords
U
قبول کردن
accorded
U
قبول کردن
accord
U
قبول کردن
disclaimed
U
قبول نکردن
reasonable
U
قابل قبول
compliant
U
قبول کننده
rejection
U
عدم قبول
entertain
U
قبول کردن
honoured
U
قبول کردن
acceptably
U
بطورقابل قبول
allowable
U
قابل قبول
honouring
U
قبول کردن
admitting
U
قبول کردن
honours
U
قبول کردن
adopt
U
قبول کردن
admits
U
قبول کردن
adopting
U
قبول کردن
admit
U
قبول کردن
ready acceptance
U
حسن قبول
receivable
U
قابل قبول
rejection
U
قبول نکردن
disclaim
U
قبول نکردن
entertained
U
قبول کردن
adequate
<adj.>
U
قابل قبول
non acceptance
U
عدم قبول
allowable load
U
بارقابل قبول
naturalization
U
قبول تابعیت
acceptance
U
قبول قرارداد
intolerancy
U
عدم قبول
unacceptable
U
غیرقابل قبول
incompliance
U
عدم قبول
sufficiently
<adv.>
U
قابل قبول
adequately
[sufficiently]
<adv.>
U
قابل قبول
good
[sufficient]
<adj.>
U
قابل قبول
Agreed . that is a deal .
U
قبول ( قبوله )
valid
U
قابل قبول
admission of liability
U
قبول بدهی
satisfactory
<adj.>
U
قابل قبول
sufficient
<adj.>
U
قابل قبول
admittable
U
قابل قبول
adopter
U
قبول کننده
sufficing
<adj.>
U
قابل قبول
compliancy
U
قبول اجابت
implied acceptance
U
قبول ضمنی
express acceptance
U
قبول صریح
disallowance
U
عدم قبول
tolerable
U
قابل قبول
embracement
U
قبول اتخاذ
admissible
U
قابل قبول
impossible
[colloquial]
<adj.>
U
غیرقابل قبول
compliantly
U
با قبول و رضایت
acceptable
U
قابل قبول
passable
U
قابل قبول
pass
U
قبول کردن
passed
U
قبول کردن
passes
U
قبول کردن
believable
U
قابل قبول
acceptability
U
قابلیت قبول
acceptability
U
قبول شدگی
passed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
acceptation tacite
U
قبول ضمنی
acceptor
U
قبول کننده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
acceptable
<adj.>
U
قابل قبول
offer and acceptance
U
ایجاب و قبول
ratification
U
قبول قبولی
reply paid /RP/
[reply prepaid]
U
جواب قبول
accept
U
قبول شدن
adhibit
U
قبول کردن
unacceptably
U
غیرقابل قبول
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
acknowladgement of debt
U
قبول بدهی
allowed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
approved
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
aceptive
U
قابل قبول
take to
<idiom>
U
سریعا قبول کردن
matriculated
U
قبول کردن پذیرفتن
to take up the glove
U
قبول مبارزه کردن
sit right (negative)
<idiom>
U
غیر قابل قبول
disapprove
U
قبول نکردن رد کردن
disapproves
U
قبول نکردن رد کردن
matriculates
U
قبول کردن پذیرفتن
matriculating
U
قبول کردن پذیرفتن
to take up the gauntlet
U
قبول مبارزه کردن
matriculate
U
قبول کردن پذیرفتن
To assume responsibility .
U
قبول مسئولیت کردن
adhesion
U
انضمام قبول عضویت
taker
U
قبول کننده شرط
honour
U
یاحوالهای را قبول کردن
To pass (fail,flunk) an exam.
U
درامتحان قبول ( رد )شدن
valid assumptions
U
فروض قابل قبول
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com