English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ground U زمان ماضی فعل grind
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the past tense U زمان ماضی ماضی مطلق
preterit U زمان ماضی
hung U زمان ماضی فعل
grew U زمان ماضی فعل grow
flew U زمان ماضی فعل fly
felt U :زمان ماضی فعل feel
tore U زمان ماضی فعل tear
bade U زمان ماضی فعل bid
ran U زمان ماضی فعل run
led U زمان ماضی فعل lead
hove U زمان ماضی فعل heave
rang U زمان ماضی فعل ring
left U : زمان ماضی فعل leave
bad U زمان ماضی قدیمی فعل bid
aoristic U وابسته به زمان ماضی غیر معین
had U زمان ماضی واسم مفعول فعل have
found U زمان ماضی واسم فعول find
founds U زمان ماضی واسم فعول find
fought U زمان ماضی واسم مفعول فعل fight
should U زمان ماضی واسم مفعول فعل معین shall
met U زمان ماضی واسم مفعول فعل meet
present perfect U مربوط به ماضی نقلی ماضی نقلی
past U ماضی
present perfect tense U ماضی قریب
perfect tense U ماضی کامل
perfect tense U ماضی قریب
knew U ماضی فعل Know
past or preterite d. U ماضی مطلق
past perfect U ماضی بعید
past perfect tense U ماضی بعید
did not U ماضی منفی do
the preterite tense U ماضی مطلق
present perfect tense U ماضی کامل
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
present progressive U ماضی قریب استمراری
aorist U ماضی غیر معین
preterit U وابسته بفعل ماضی
pluperfect U فعل ماضی بعید
leant U ماضی فعل lean
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
i wish you would go U بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
primary tenses U زمانها یاصلی و گذشته وماضی قریب و ماضی بعید
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
perfect participle U وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
perfect infinitive U مصدری که با اسم مفعول ساخته میشودو جای ماضی کامل را میگیرد
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
presenting U زمان حاضر زمان حال
seek time U زمان جستجو زمان طلب
presents U زمان حاضر زمان حال
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
presented U زمان حاضر زمان حال
present U زمان حاضر زمان حال
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
were U گذشته فعل be to و جمع فعل ماضی was
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time U زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tenses U زمان فعل تصریف زمان فعل
tense U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest U زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight U زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time U زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
stroked U زمان
stroke U زمان
simultaneously U در یک زمان
strokes U زمان
stroking U زمان
thitherto U تا ان زمان
coinstantaneous U هم زمان
term U زمان
termed U زمان
terming U زمان
time of blowing U زمان دم
contemporaneous U هم زمان
date U زمان
yet U تا ان زمان
away U از ان زمان
dates U زمان
whene'er U هر زمان
zeitgeist U زمان
synchrone U هم زمان
synchronous U هم زمان
cycle time U زمان
cotemporaneous U هم زمان
thence U از ان زمان
times U زمان
tempo U زمان
time U زمان
clock U زمان
time consuming U زمان بر
clocks U زمان ها
tempos U زمان
ticker [colloquial] [watch] U زمان
time-piece U زمان
timepiece U زمان
periods U زمان
period U زمان
timed U زمان
time-consuming U زمان بر
retention time U زمان بازداری
transit time U زمان عبور
training time U زمان تمرین
transfer time U زمان انتقال
transit time U زمان گذار
acceleration time U زمان شتاب
access time U زمان دستیابی
response time U زمان واکنش
period of concentration U زمان تمرکز
peace time U در زمان صلح
budget period U زمان بودجه
passtime U زمان گذارستون
physiological time U زمان فیزیولوژیکی
time utility U استفاده از زمان
timeer U زمان سنج
timming U زمان گیری
orthogenesis U جبر زمان
attack timing U زمان بندی تک
base period U زمان مبنا
time of disintegration U زمان انفجار
microcycle U واحد زمان
time log U جدول زمان
time lapse U مرور زمان
time interval U زمان طی شده
blue moon U زمان دراز
run time U زمان اجرا
mean time U زمان متوسط
maximum duration U زمان حداکثر
association time U زمان تداعی
miscellaneous time U زمان متفرقه
multiplication time U زمان ضرب
allocated time U زمان نامی
activity time U زمان هر فعالیت
time slice U قطعه زمان
adaptation time U زمان انطباق
add time U زمان افزایش
add time U زمان جمع
time perception U ادراک زمان
adverb of time U فرف زمان
nonsynchronous U ناهم زمان
non productive time U زمان مرده
rise time U زمان خیز
running time U زمان رانش
transition time U زمان تحول
reaction time U زمان واکنش
licensing hours زمان مجاز
wartime U زمان جنگ
real time U زمان حقیقی
pt U زمان گذشته
PR U زمان حال
all crash U زمان فوریت
past tense U زمان گذشته
relaxation time U زمان اسایش
yesterday U زمان گذشته
scheduling U زمان بندی
With passage of time . U با گذشت زمان
regression time U زمان برگشت
reference time U زمان مرجع
tea-time U زمان چای
return perion U زمان برگشت
recurrence interval U زمان برگشت
recovery time U زمان بهبود
lapse U گذشت زمان
lapses U گذشت زمان
lapsing U گذشت زمان
time of one's life <idiom> U زمان عالی
whoopee U زمان خوشی
reasonable time U زمان معقول
zeitgeist U روح زمان
relief time U زمان استراحت
word time U زمان کلمه
preparation time U زمان تهیه
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com