English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
kick up one's heels <idiom> U زمان خوبی داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
feel like a million dollars <idiom> U احساس خوبی داشتن
have an eye for <idiom> U سلیقه خوبی درچیزی داشتن
make merry <idiom> U زمان خوش داشتن
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
wellness U خوبی
charmingness U خوبی
agreeability U خوبی
nicety U خوبی
agreeableness U خوبی
niceness U خوبی
niceties U خوبی
primeness U خوبی
admirableness U خوبی
Excellencies U خوبی
Excellency U خوبی
goodness U خوبی
goodliness U خوبی
a nice guy U مرد خوبی
graced U زیبایی خوبی
I made a decent profit. U سود خوبی بر دم
grace U زیبایی خوبی
the watch is warranted U خوبی ساعت
the work was well paid U پول خوبی
good wishes U ارزوی خوبی
gracing U زیبایی خوبی
fineness U لطافت خوبی
graces U زیبایی خوبی
epicurus U و خوبی است
bovarism U بوواری خوبی
a nice guy U آدم خوبی
lambhood U بره خوبی
excellence U خوبی تفوق
our library is well stocked U خوبی دارد
poverty is a good test U خوبی است
as good as U بهمان خوبی
with the best of them <idiom> U به خوبی هرکس
maintain U به خوبی مراقبت شده
cash cow <idiom> U منبع خوبی از پول
what a nice man he is! U چه ادم خوبی است !
maintained U به خوبی مراقبت شده
Both of us will make a good team. U ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
worse for wear <idiom> U نهبه خوبی جدیدتر
they put up a good fight U جنگ خوبی کردند
He writes well . he wields a formidable pen . U قلم خوبی دارد
He is a good ( nice ) fellow(guy) U اوآدم خوبی است
out of kilter <idiom> U دربالانس خوبی نبودن
He pocketed a tidy sum. U پول خوبی به جیب زد
maintains U به خوبی مراقبت شده
Good number ! U حقه [نمایش] خوبی بود!
to pocket a tidy sum <idiom> U پول خوبی به جیب زدن
he has a fine p in the town U اوخانه خوبی در شهر دارد
he is a bad husband U خانه دار خوبی نیست
to set a good example U سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
What find bath. U عجب حمام خوبی است
She made a good wife. U اوزن خوبی ازآب درآمد
live it up <idiom> U روز خوبی راداشته باشید
He has a good permanent job. U شغل ثابت خوبی دارد
bite the hand that feeds you <idiom> U جواب خوبی را با بدی دادن
I got good marks in the exams . U نمرات خوبی درامتحان آوردم
She has been a good wife to him. U همسر خوبی برایش بوده
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
It has been a very enjoyable stay. اقامت بسیار خوبی داشتیم.
It is avery good ( an original ) idea. U فکر بسیار خوبی است
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting U زمان حاضر زمان حال
seek time U زمان جستجو زمان طلب
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
present U زمان حاضر زمان حال
presented U زمان حاضر زمان حال
presents U زمان حاضر زمان حال
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
fizzle out <idiom> U خراب شدن بعداز شروع خوبی
paragons U مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
paragon U مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
qualities U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
quality U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
He has a poor service record in this company. U دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
we went for a good round U گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
get to first base <idiom> U موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
well handled U بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
coloury U دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
This is a good residential are ( neighbourhood ) . U اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
He left a great name behid him . U نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
He has a strong punch. U ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
organizations U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organisations U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organization U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
blessing in disguise <idiom> U [چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
We all think he is very nice. U ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
beauty is in the eyes of the beholder <proverb> U اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
optical U طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
graphics U UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
dark bulb U نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
utilitarianism U بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
letter quality printing U چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
aniline U رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
the end sanctifies the means U خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
He's a good director but he doesn't bear [stand] comparison with Hitchcock. U او [مرد ] کارگردان خوبی است اما او [مرد] قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
He shoots well U خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
onion skin U پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
the well was a bad producer U ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
Energy Star U استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time U زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
tenser U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest U زمان فعل تصریف زمان فعل
tense U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing U زمان فعل تصریف زمان فعل
Farahan U فراهان [این ناحیه در استان مرکزی با بافت های هراتی، میناخانی و گل حنائی در قرن نوزدهم میلادی بازار جهانی خوبی داشته و شاخص آن استفاده از پودهای آبی و صورتی بوده است.]
dead wool U پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
angular velocity sight U زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me . U با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
station time U زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
cotemporaneous U هم زمان
whene'er U هر زمان
stroke U زمان
ticker [colloquial] [watch] U زمان
time of blowing U زمان دم
stroked U زمان
strokes U زمان
simultaneously U در یک زمان
clocks U زمان ها
time U زمان
timepiece U زمان
stroking U زمان
clock U زمان
coinstantaneous U هم زمان
synchronous U هم زمان
period U زمان
times U زمان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com