English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
decay time U زمان تباهی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
decadence U تباهی
decaying U تباهی
depravement U تباهی
deterioration U تباهی
ruination U تباهی
destruction U تباهی
decays U تباهی
decayed U تباهی
vitiation U تباهی
depravation U تباهی
ruins U تباهی
decay U تباهی
corruptness U تباهی
depravity U تباهی
perdition U تباهی
ruining U تباهی
pravity U تباهی
cottuptness U تباهی
ruin U تباهی
degeneration U تباهی
reprobation U تباهی
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
corruptly U ازروی تباهی
to screw the pooch U تباهی کردن
to botch things up U تباهی کردن
to screw something up U تباهی کردن
to muck up something U تباهی کردن
mental deterioration U تباهی عقلی
superficial degradation U برون تباهی
decay constant U ثابت تباهی
wickedness U تباهی تبهکاری
decay of luminescence U تباهی لومینسانس
corruption U ارتشاء تباهی
to cock something up U تباهی کردن
to mess something up U تباهی کردن
to fuck something up U تباهی کردن
decays U منحط شدن تباهی
spoiled U تباهی از بین بردن
spoiling U تباهی از بین بردن
decaying U منحط شدن تباهی
decayed U منحط شدن تباهی
spoils U تباهی از بین بردن
decay U منحط شدن تباهی
spoil U تباهی از بین بردن
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
nihilism U اعتقاد به تباهی وفساد دستگاههای اداری ولزوم از بین رفتن انها
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
presents U زمان حاضر زمان حال
presenting U زمان حاضر زمان حال
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
presented U زمان حاضر زمان حال
seek time U زمان جستجو زمان طلب
present U زمان حاضر زمان حال
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time U زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
tensing U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser U زمان فعل تصریف زمان فعل
tense U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed U زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight U زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time U زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
periods U زمان
thitherto U تا ان زمان
yet U تا ان زمان
stroking U زمان
time-piece U زمان
timepiece U زمان
clocks U زمان ها
contemporaneous U هم زمان
thence U از ان زمان
stroke U زمان
stroked U زمان
coinstantaneous U هم زمان
strokes U زمان
tempos U زمان
zeitgeist U زمان
cycle time U زمان
period U زمان
away U از ان زمان
whene'er U هر زمان
tempo U زمان
synchronous U هم زمان
time-consuming U زمان بر
time consuming U زمان بر
cotemporaneous U هم زمان
synchrone U هم زمان
dates U زمان
date U زمان
simultaneously U در یک زمان
time U زمان
timed U زمان
time of blowing U زمان دم
ticker [colloquial] [watch] U زمان
terming U زمان
termed U زمان
times U زمان
clock U زمان
term U زمان
standard time U زمان استانده
add time U زمان جمع
adverb of time U فرف زمان
With passage of time . U با گذشت زمان
solar time U زمان شمسی
solar time U زمان خورشیدی
standby time U زمان جانشینی
base period U زمان مبنا
attack timing U زمان بندی تک
activity time U زمان هر فعالیت
statute of limitation U مرور زمان
wartime U زمان جنگ
adaptation time U زمان انطباق
licensing hours زمان مجاز
access time U زمان دستیابی
allocated time U زمان نامی
standard time U زمان رسمی
add time U زمان افزایش
acceleration time U زمان شتاب
all crash U زمان فوریت
association time U زمان تداعی
lapse U گذشت زمان
transit time U زمان عبور
local time U زمان محلی
latency U زمان بیکاری
time of disintegration U زمان انفجار
transit time U زمان گذار
time lag U زمان مرده
time lag U زمان تاخیر
time lags U زمان مرده
time lags U زمان تاخیر
time log U جدول زمان
time lapse U مرور زمان
time interval U زمان طی شده
time perception U ادراک زمان
turnaround time U زمان برگشت
transfer time U زمان انتقال
training time U زمان تمرین
transition time U زمان تحول
transition time U زمان انتقال
turn around time U زمان برگشت
whenever U هر زمان که هرگاه
timming U زمان گیری
turnaround time U زمان گردش
timeer U زمان سنج
time utility U استفاده از زمان
time slice U قطعه زمان
zeitgeist U روح زمان
inoperative time U زمان کسرخدمت
within resonable time U طی زمان معقول
the past tense U زمان گذشته
the fullness of time U زمان کامل
testing time U زمان ازمایش
system time U زمان سیستم
word time U زمان کلمه
PR U زمان حال
pt U زمان گذشته
whoopee U زمان خوشی
lapsing U گذشت زمان
waiting time U زمان انتظار
wait time U زمان انتظار
time dependent U وابسته به زمان
scheduling U زمان بندی
the secular bird U فرید زمان
universal time U زمان عام
yesterday U زمان گذشته
past tense U زمان گذشته
the preterite tense U زمان گذشته
variable time U زمان متغیر
vicissitudes of time U انقلابات زمان
real time U زمان حقیقی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com