English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
load time U زمان بارکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
weight U بارکردن
burthen U بارکردن
burdens U سنگین بارکردن
packs U بارکردن بردن
burden U سنگین بارکردن
reload U بارکردن مجدد
reloaded U بارکردن مجدد
reloads U بارکردن مجدد
reloading U بارکردن مجدد
pack U بارکردن بردن
burden U بارکردن تحمیل کردن
burdens U بارکردن تحمیل کردن
to impose conditions U با شرایط سنگین بارکردن
surcharges U اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
surcharge U اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
cold boot U روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
to tax someone [something] U بیش از اندازه بارکردن [فشار آوردن بر] کسی [چیزی]
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting U زمان حاضر زمان حال
presented U زمان حاضر زمان حال
present U زمان حاضر زمان حال
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
seek time U زمان جستجو زمان طلب
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
presents U زمان حاضر زمان حال
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
virtual U حافظه اصلی خیالی بزرگ که با بارکردن صفخات کوچک تر از حافظه پشتیبان به حافظه موجود ایجاد میشود فقط وقتی که نیاز باشد
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
ammunition loading line U صف بارگیری مهمات صف بارکردن مهمات
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
download U 1-بارکردن برنامه یا بخشی از داده ازمحدودهای ازکامپیوتر ها توسط خط تلفن . 2-بار کردن داده از CPU به کامپیوتر کوچک 3-ارسال نوشتار چاپگر ذخیره شده روی دیسک به چاپگر
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
early time U زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tensest U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed U زمان فعل تصریف زمان فعل
tense U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing U زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight U زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time U زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
thence U از ان زمان
times U زمان
cotemporaneous U هم زمان
date U زمان
cycle time U زمان
timed U زمان
contemporaneous U هم زمان
stroked U زمان
whene'er U هر زمان
term U زمان
termed U زمان
stroking U زمان
strokes U زمان
stroke U زمان
terming U زمان
yet U تا ان زمان
timepiece U زمان
zeitgeist U زمان
dates U زمان
simultaneously U در یک زمان
coinstantaneous U هم زمان
away U از ان زمان
thitherto U تا ان زمان
time-piece U زمان
clock U زمان
tempos U زمان
tempo U زمان
clocks U زمان ها
time of blowing U زمان دم
periods U زمان
period U زمان
synchronous U هم زمان
synchrone U هم زمان
time-consuming U زمان بر
time U زمان
time consuming U زمان بر
ticker [colloquial] [watch] U زمان
timing U زمان احتراق
dilation of time U اتساع زمان
expected time U زمان تحمل
response time U زمان واکنش
timing U زمان بندی
timing U زمان گیری
time of one's life <idiom> U زمان عالی
the fullness of time U زمان کامل
distribution time U زمان توزیع
testing time U زمان ازمایش
dilation of time U انبساط زمان
With passage of time . U با گذشت زمان
prescription U مرور زمان
prescriptions U مرور زمان
cycle time U زمان سیکل
cycle time U زمان دوره
cycle time U زمان تناوب
dead time U زمان مرده
dead time U زمان گمگشته
inactive time U زمان غیرفعال
timing U زمان سنجی
development time U زمان توسعه
delay time U زمان تاخیر
delay allowance U زمان تقسیم
retention time U زمان بازداری
decay time U زمان اضمحلال
rise time U زمان خیز
decay time U زمان تباهی
the past tense U زمان گذشته
down time U زمان بیکاری
activity time U زمان هر فعالیت
access time U زمان دستیابی
execute U زمان اجرا
solar time U زمان خورشیدی
ephemeris time U زمان نجومی
ephemeris time U زمان تقویمی
execution time U زمان اجرا
acceleration time U زمان شتاب
equilibrium time U زمان تعادل
response time U زمان پاسخ
executing U زمان اجرا
executes U زمان اجرا
adaptation time U زمان انطباق
standard time U زمان استانده
slack time U زمان سکون
down time U زمان توقف
adverb of time U فرف زمان
solar time U زمان شمسی
add time U زمان جمع
statute of limitation U مرور زمان
present tense U زمان حال
down time U زمان تلف
wait time U زمان انتظار
add time U زمان افزایش
dwell idling time U زمان هرزگردی
tea-time U زمان چای
standby time U زمان جانشینی
effective time U زمان موثر
standard time U زمان رسمی
executed U زمان اجرا
the preterite tense U زمان گذشته
word time U زمان کلمه
waiting time U زمان انتظار
budget period U زمان بودجه
vicissitudes of time U انقلابات زمان
variable time U زمان متغیر
chronometer U زمان سنج
searching time U زمان جستجو
chronophobia U زمان هراسی
blue moon U زمان دراز
setting time U زمان گیرش
base period U زمان مبنا
within resonable time U طی زمان معقول
civil time U زمان عرفی
chronoscope U زمان نما
system time U زمان سیستم
setup time U زمان برپایی
chronoscope U زمان سنج
universal time U زمان عام
seek time U زمان پیگردی
turnaround time U زمان برگشت
transition time U زمان انتقال
past tense U زمان گذشته
yesterday U زمان گذشته
chromometer U زمان سنج
transition time U زمان تحول
seek time U زمان پیگرد
transfer time U زمان انتقال
transit time U زمان گذار
chronograph U زمان نگار
training time U زمان تمرین
timming U زمان گیری
real time U زمان حقیقی
whenever U هر زمان که هرگاه
turnaround time U زمان گردش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com