English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8496 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
current asset cycle U زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
acceleration principle U یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
MCA U تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA
debt finance U افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
mttr U متوسط زمانی که انتظار می رود برای تشخیص و تصحیح یک خطا در سیستم کامپیوتری لازم باشدRepair To Time ean
propagation delay U 1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود
capital gain U منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
working capacity U سرمایه جاری
working capital U مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
cross that bridge when you come to it <idiom> U [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
d , top concept U تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
dead stock U موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
cold test U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold thrust U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
averages U متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
average U متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
averaging U متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
averaged U متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
Kaleida Labs U شرکت فروش واسط بین Apple و IBM برای تولید از برای نوشتاری چندرسانهای
electronic U سیستمی که از ترمینال کامپیوتری برای سایت فروش برای امور الکترونیکی یا کنترل مثل مشخصات محصول و...
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
Mandlebrot set U تساوی ریاضی که به صورت بازگشتی برای تنظیم مقادیر به کار می رود. هنگام رسم آنرا در تصویر بخش شده
sensitivities U کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivity U کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
wild cord U تیم انتخاب شده برای مسابقه اضافی در وضع تساوی طرفین براساس سوابق ان تیم
raptatory U لازم برای شکار
raptatorial U لازم برای شکار
hydration water U اب لازم برای ابش
dissave U ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
scratch file U ناحیه کاری که برای کار جاری استفاده میشود
magic number U امتیاز لازم برای قهرمانی
mantling U مواد لازم برای پوشش
draw weight U نیروی لازم برای کشیدن زه
quorum U اکثریت لازم برای مذاکرات
climate for growth U شرایط لازم برای رشد
lap chart U جدول زمانی برای هر دور
work file U فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است
troop space U جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
check out time U زمان لازم برای تخلیه محل
check out time U زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
operates U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated U کل زمان لازم برای انجام یک کار
light is necessary to life U روشنایی برای زندگی لازم است
operate U کل زمان لازم برای انجام یک کار
access time U زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
barrier material U مواد لازم برای ساختن موانع
product U ول مواد لازم برای تولید یک محصول
products U ول مواد لازم برای تولید یک محصول
user freindly U اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
workings U فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
working U فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
He was quite a fellow in his day. U زمانی برای خودش آدمی بود
user cost of capital U هزینه سرمایه برای بنگاه تولیدی
compact U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
proceed time U زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
compacts U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
engineered performance U زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
compacted U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
housekeeping U امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
storage U فضای لازم برای ذخیره سازی داده
radar mile U زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
adding U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
aircraft role equipment U تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
ineligibly U بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
developments U زمان لازم برای توسعه محصول جدید
development U زمان لازم برای توسعه محصول جدید
aircraft mission equipment U وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
compacting U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
quorum U حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
canonical time unit U زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
adds U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
add U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
drivel U اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services U مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
refire time U زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
scratchpad U فضای کاری یا محلی با حافظه سریع برای ذخیره موقت داده جاری
save U امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saves U امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saved U امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
entrance head U بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
limen U کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
mean U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
cure time U زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
compacts U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compact U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacted U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacting U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
meanest U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meaner U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
sales U برای فروش حراجی
on offer U اماده برای فروش
overlay U فضای حافظه اصلی که برای ذخیره بخش قط عی از برنامه جاری قابل مدیریت است
overlaying U فضای حافظه اصلی که برای ذخیره بخش قط عی از برنامه جاری قابل مدیریت است
overlays U فضای حافظه اصلی که برای ذخیره بخش قط عی از برنامه جاری قابل مدیریت است
machines U کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine U کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machined U کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
cpu U کل زمانی که CPU برای پردازش دستورات نیاز دارد
half thickness U ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
gibberish U اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
external U سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
shook U : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
footprint U شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
executed U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
footprints U شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
executes U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
execute U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
disorderly close down U آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
externals U سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
executing U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
readies U مناسب برای استفاده از یا فروش .
ready U مناسب برای استفاده از یا فروش .
readying U مناسب برای استفاده از یا فروش .
productions U ساخت مواد برای فروش
readied U مناسب برای استفاده از یا فروش .
the book is print U کتاب برای فروش موجودایت
production U ساخت مواد برای فروش
spot price U قیمت برای فروش فوری
woollen draper U پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
leases U نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
hold U پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
lease U نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
holds U پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
cycled U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
orbital injection U دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
decompression table U جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
size U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
sizes U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
warm-ups U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
macronutrient U ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
cycles U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycle U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
multimedia U CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد
pit board U تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
worded U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
carried U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carrying U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
import U بردن محصولات به کشوری برای فروش
sales talk U مذاکره وبازار گرمی برای فروش
imported U بردن محصولات به کشوری برای فروش
products U محصول تولید شده برای فروش
importing U بردن محصولات به کشوری برای فروش
lot U جنس عرضه شده برای فروش
cash crop U محصولی که برای فروش فرآوری میشود
product U محصول تولید شده برای فروش
takedown U مدت زمانی که یک وسیله جانبی آماده برای کار دیگری میشود
elapsed time U زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند
plow back U عایدات حاصله از کسب وکاررا برای سرمایه گذاری مجددکنار گذاردن
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
fetches U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetched U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
masters U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
mastered U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
fetch U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
articled U کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
allocation U فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
allocations U فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
master U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
stock U عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
stocked U عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
cut corners <idiom> U [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
circularization U تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
packs U قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
pack U قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
dial in modem U مودمی که خودکار پاسخ میدهد و در هر زمانی برای دستیابی به سیستم قابل استفاده است
pert U تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
prospectus U شرح چاپی درباره شرکت یا معدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود
to boondoggle [American English] U پول و وقت تلف کردن [برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
prospectuses U شرح چاپی درباره شرکت یا معدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود
jobs U دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
job U دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
jcl U دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
kernel U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
languages U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
language U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
kernels U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
supply price of capital U قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
over capitalised U براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
capital stock U سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
latchkey kid [colloquial] U [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
latchkey child [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
baud U وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
baud rate U وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
Micro Channel Architecture U تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
carriage control tape U نواری که اطلاعات لازم برای کنترل تعویض سطر در یک چاپگر سطری روی ان پانچ شده است
stand-offs U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
redundancy check U تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند
half life period U مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
capital consumption allowance U کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
dead U دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
slices U مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slice U مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com