Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
he has passed the chair
U
ریاست داشته است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
interlocking directorate
U
حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
Other Matches
prefectural
U
وابسته به مقام ریاست یادوره ریاست
prefecture
U
مقام ریاست دوره ریاست
One day I want to have a horse of my very own.
U
روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
delta clock
U
که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
presides
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presiding
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
preside
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
favorite son
U
نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
generalship
U
ریاست
chairmanships
U
ریاست
presidentship
U
ریاست
managership
U
ریاست
presidency
U
ریاست
headship
U
ریاست
principalship
U
ریاست
managerial
U
ریاست
superiority
U
ریاست
headships
U
ریاست
superintendence
U
ریاست
directorships
U
ریاست
matronhood
U
ریاست
chairmanship
U
ریاست
administratorship
U
ریاست
directorship
U
ریاست
matronship
U
ریاست
vice president
U
نیابت ریاست
superintendency
U
ریاست مدیریت
to fill the chair
U
ریاست کردن
wardenship
U
مقام ریاست
superintended
U
ریاست کردن
superintending
U
ریاست کردن
superintendence
U
ریاست مدیریت
superintends
U
ریاست کردن
superintend
U
ریاست کردن
abbotship
U
ریاست دیر
abbay
U
ریاست دیر
patriarchate
U
ریاست طایفه
patriarchate
U
ریاست خانواده
captaincy
U
ریاست بزرگتری
matronize
U
ریاست کردن
mayoralty
U
ریاست شهرداری
chieftaincy
U
ریاست قبیله
chieftainship
U
ریاست قبیله
mayorship
U
ریاست شهرداری
command of execution
U
ریاست اجرایی
postmastership
U
ریاست پست
captainship
U
ریاست بزرگتری
to take the lead
U
ریاست کردن
prefecture
U
اداره ریاست
magistrature
U
ریاست کلانتری
presidentship
U
مقام ریاست جمهور
speakership
U
مقام ریاست مجلس
You sure have a nerve to ask become a director.
U
آخر تورا چه ره ریاست
presidential
U
وابسته به ریاست جمهور
rectorate
U
ریاست بنگاه مذهبی
the party is led by him
U
او بر ان حزب ریاست دارد
prioship
U
سمت ریاست دیر
abbatial or abbatical
U
مربوط به ریاست دیر
bossy
U
متمایل به ریاست مابی
bossiness
U
متمایل به ریاست مابی
preside
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
take the chair
U
ریاست انجمنی را دارا بودن
deanship
U
مقام ریاست دانشکده یا کلیسا
presided
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
bossing
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
presiding
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
magistracy
U
ریاست کلانتری یا دادگاه بخش
presidency
U
مقام یا دوره ریاست جمهوری
take the chair
U
ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
bossed
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
rectorate
U
مقام ریاست دانشکده یااموزشگاه
bosses
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
boss
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
head
U
ریاست داشتن بر رهبری کردن
capital
U
رئیسی ریاست مابانه عمده
presides
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
directorate
U
مقام ریاست هیئت مدیره
directorates
U
مقام ریاست هیئت مدیره
masterfully
U
بطور تحکم امیز ریاست مابانه
marshalsea
U
دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
The presidensial election is the topic of the day.
U
انتخاب ریاست جمهوری موضوع روز است
leads
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
keep your peck up
U
دل داشته باشد
in prospective
U
انتظار داشته
in prospect
U
انتظار داشته
kept
U
نگاه داشته
worksheet
U
ی داشته باشد
hydroxide
U
داشته باشد
be a man
U
مردانگی داشته باشید
if any
U
اگر داشته باشد
you bet
U
یقین داشته باش
tripod
U
چیزی که سه پایه داشته
tripods
U
چیزی که سه پایه داشته
keep your peck up
U
جرات داشته باشید
ineffectively
U
بی انکه اثری داشته باشد
He has become too big for his boots. He is getting above himself .
U
هوا( یابو ) ورش داشته
Keep an eye on things.
U
هوای کاررا داشته باش
Be of good courage .
U
قوت قلب داشته باشید
As much as you wish to have .
U
هر قدر که میل داشته با شید
par for the course
<idiom>
U
تنها چیزیکه انتظار داشته
Be patient .
U
صبر داشته باش ( حوصله کن )
frothily
U
بی انکه مغزیامعنی داشته باشد
pent up
U
دریک جا نگاه داشته شده
irrelatively
U
بی انکه وابستگی داشته باشد
the u kingdom
U
کشوری که پادشاه داشته باشد
the u states
U
کشوری که پادشاه داشته باشد
he had need remember
U
بایستی بخاطر داشته باشید
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
U
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
ukase
U
فرمان امیراتور که قوت قانونی داشته
numbly
U
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
eye cup
U
فرفی که چشم رادران نگاه داشته
walk (all) over
<idiom>
U
انجام هرکاری که دوست داشته باشه
off the point
U
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
unauthorized
U
آنچه باید مجوز داشته باشد
incomparably
U
بدون اینکه نظر داشته باشد
parallelling
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallelled
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
paralleling
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
paralleled
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
Make sure the statuette doesnt topple over .
U
هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
parallels
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
carbuncles
U
لعلی که تراش محدب داشته باشد
carbuncle
U
لعلی که تراش محدب داشته باشد
roundelay
U
تصنیف یاسرودی که برگردان داشته باشد
It is immaterial how rich he may be .
U
مهم نیست چقدر ثروت داشته با شد
parallel
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
it is in good keep
U
خوب نگاه داشته یاحفافت شونده
irrelevantly
U
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
for no p reason
U
بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
Moderation in all things.
<proverb>
U
در همه چیز اعتدال داشته باش.
fieldsman
U
کسیکه دربازی توپ رانگاه داشته برمیگرداند
on occasion
U
لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
four in hand
U
گردونه چهار اسبه که یک راننده داشته باشد
four by four
U
خودرو چهارچرخی که هرچهارچرخ ان نیرو داشته باشد
corporate town
U
شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
nutritiously
U
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
nutritively
U
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
corporator
U
گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
gazebo
U
عمارت تابستانی که چشم اندازخوبی داشته باشد
pointlessly
U
بی انکه معنی ویژه یا لطفی داشته باشد
You cannot have it both ways .
<proverb>
U
نمى توانى هم این را داشته باشى هم آنرا .
Whay keep a dog and bark yourself?.
<proverb>
U
چرا سگ نگه داشته اى و خود پارس مى کنى؟.
inefficaciously
U
ناسودمندانه بی انکه سودیا فایدهای داشته باشد
titular charge daffaires
U
کاردارسفارتخانه در حالی که اختیارات خاص داشته باشد
harpies
U
جانوری که تن ورخسار زن وبال وچنگال مرغ را داشته
harpy
U
جانوری که تن ورخسار زن وبال وچنگال مرغ را داشته
large ship
U
کشتی که بیش از 731 مترطول داشته باشد
actual job
[job held]
[occupation held]
U
پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
reefers
U
خودرویی که اطاقک عایق حرارت داشته باشد
reefer
U
خودرویی که اطاقک عایق حرارت داشته باشد
alternated
U
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
Would you care for a cup of coffee?
U
آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
fractional reserve banking
U
بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
love thy neighbour as thyself
U
همسایه یا نوع خود را مانندخود دوست داشته باش
lagan
U
کالایی که درته دریابا گویهای نگاه داشته باشد
lugger
U
زورق بادبانی که یک یا چندبادبان چهار گوش داشته باشد
i insist on your being present
U
جدا` عقیده دارم که شما بایدحضور داشته باشید
What effect do you think the changes will have on you?
U
فکر می کنید تغییرات چه تاثیری بر شما داشته باشد؟
boroughs
U
شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
chimeras
U
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
chimera
U
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
set in
<idiom>
U
تغییرات آب وهوا شروع وممکنه ادامه داشته باشد
toneme
U
لفظی که درالسنه اهنگی تلفظ خاصی داشته باشد
alternate
U
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
pay d.
U
خاک زرداریاسیم دارکه شستن ان صرف داشته باشد
alternates
U
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
convalescent center
U
یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
Shoppers were scrambling to get the best bargains.
U
خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
borough
U
شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
chimaera
U
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
superintending
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintends
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintend
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintended
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
to drag in a subject
U
موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
That's the end of our holiday.
U
این هم از تعطیلاتمان.
[یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
So much for our holiday.
U
این هم از تعطیلاتمان.
[یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
nominative subject
U
اسم یا ضمیری که بعلت میندبودن حالت فاعلی داشته باشد
laid paper
U
کاغذی که در متن اصلی ان خطوط موازی وجود داشته باشد
over crowding
U
تعداد ساکنین از میزانی که قانون مسکن مقرر داشته است
I don't think there's any question about it.
U
من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
over voltage protection
U
وسیلهای که باعث میشود منبع تغذیه حد مط لوب را داشته باشد
few
U
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
fewer
U
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
double coincidence of wants
U
نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد
fewest
U
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
CD quality
U
چیزی که میتواند کیفیت ضبط مشابه با دیسک فشرده داشته باشد
controlling company
U
موسسهای که یک یا چندموسسه دیگر را تحت کنترل یاتملک داشته باشد paterncompany
nunc pro tunc
U
حکم یا سند جدید الصدور که نسبت به گذشته تاثیر داشته باشد
powering
U
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
rates
U
بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد
quantum meruit
U
هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
power
U
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
rate
U
بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد
cons
U
در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
conning
U
در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
conned
U
در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
powers
U
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com