Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
superimpose
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposes
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposing
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interfere
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
posture
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
surcharge
U
اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
surcharges
U
اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
put in
<idiom>
U
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
shore up
<idiom>
U
اضافه کردن چیزی که ضعیف است
Do I have to pay a supplement?
U
آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
inserts
U
قرار دادن چیزی در چیزی
insert
U
قرار دادن چیزی در چیزی
inserting
U
قرار دادن چیزی در چیزی
piezoelectric
U
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
adapting
U
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
makeweight
U
مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
adapt
U
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapts
U
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
stymieing
U
قرار گرفتن
stymies
U
قرار گرفتن
lies
U
قرار گرفتن
lied
U
قرار گرفتن
stand
U
قرار گرفتن
stymie
U
قرار گرفتن
stymied
U
قرار گرفتن
lie
U
قرار گرفتن
grades
U
در پایهای قرار گرفتن
pew
U
درنیمکت قرار گرفتن
grade
U
در پایهای قرار گرفتن
pews
U
درنیمکت قرار گرفتن
heel
در پاشنه قرار گرفتن
surmount
U
بالا قرار گرفتن
colocate
U
کنار هم قرار گرفتن
surmounting
U
بالا قرار گرفتن
surmounted
U
بالا قرار گرفتن
surmounts
U
بالا قرار گرفتن
usenet
U
که هرکاربر میتواند پیامی بیفزاید یا به پیام دیگری چیزی اضافه کند
in one's good books (graces)
<idiom>
U
موردعلاقه شخص قرار گرفتن
bears
U
درسمت قرار گرفتن در سمت
to receive attantion
U
مورد توجه قرار گرفتن
thermal exposure
U
در معرض حرارت قرار گرفتن
bear
U
درسمت قرار گرفتن در سمت
equitant
U
رویهم قرار گرفتن برگها
bearing direction
U
جهت قرار گرفتن یاطاقان
poise of head
U
وضع قرار گرفتن سر روی تن
target pattern
U
شکل قرار گرفتن هدف
snug
U
بطور دنج قرار گرفتن
overlie
U
قرار گرفتن خفه کردن
attitude
U
حالت قرار گرفتن رفتار
feel the pinch
<idiom>
U
در تنگنای مالی قرار گرفتن
alignment
U
قرار گرفتن مناسب در صفحه
aligns
U
دریک ردیف قرار گرفتن
alignments
U
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
aligning
U
دریک ردیف قرار گرفتن
aligned
U
دریک ردیف قرار گرفتن
align
U
دریک ردیف قرار گرفتن
alignments
U
قرار گرفتن مناسب در صفحه
attitudes
U
حالت قرار گرفتن رفتار
alignment
U
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
emotionalize
U
تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن
averaged
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
formats
U
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
in situ
U
[قرار گرفتن در جای طبیعی خود]
overlaps
U
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
haul defilade
U
تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
format
U
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
take cover
U
پشت جان پناه قرار گرفتن
venation
U
ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
trifle
U
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
trifles
U
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
luggage compartment
U
محل قرار گرفتن جامه دان
averages
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
overlap
U
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
averaging
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
overlapped
U
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
average
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
battery groung pattern
U
وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر
succeeded
U
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
disposure
U
درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
grain orientation
U
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
chopped
U
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
pillows
U
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
pillow
U
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
unwarned exposed
U
به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
succeeds
U
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
trail
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
chop
U
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
trailed
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailing
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
appose
U
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
succeed
U
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
trails
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
U
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
quivered
U
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
exposure
U
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
texture
U
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
quiver
U
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
exposures
U
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
finish style
U
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
lionize
U
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
quivering
U
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivers
U
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
finish crossover
U
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
textures
U
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
put in
U
قرار دادن چیزی در
cardinal points effect
U
اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
embowel
U
در شکم چیزی قرار دادن
contained
U
قرار دادن چیزی در درون
contains
U
قرار دادن چیزی در درون
setover
U
روی چیزی قرار دادن
contain
U
قرار دادن چیزی در درون
preorbital
U
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
intruders
U
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
superposition
U
قرار دادن چیزی روی چیزدیگر
positioned
U
قرار دادن چیزی در محل خاص
intruder
U
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
position
U
قرار دادن چیزی در محل خاص
overtime
U
وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
hangs
U
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
superinduce
U
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
hang
U
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
substituted
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
encapsulated
U
چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
top
U
بخش ای که در بالاترین قسمت چیزی قرار دارد
substituting
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
superimposing
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimpose
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimposes
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
substitute
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
aligning
U
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
align
U
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extensions
U
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
aligned
U
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligns
U
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extension
U
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
to obtain something
U
گرفتن چیزی
dehydrate
U
اب چیزی را گرفتن
to bring something
U
گرفتن چیزی
to get
[hold of]
something
U
گرفتن چیزی
dehumidify
U
نم چیزی را گرفتن
skim
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
format
U
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
skims
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
formats
U
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
caban
U
طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
to have your share of something
[negative]
U
چیزی
[بدی]
را گرفتن
grabbed
U
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
to let something slip
U
چیزی را نادیده گرفتن
To treat something as a joke
U
چیزی را بشوخی گرفتن
To take delivery of something.
U
چیزی را تحویل گرفتن
gripped
U
محکم گرفتن چیزی
gripping
U
محکم گرفتن چیزی
grip
U
محکم گرفتن چیزی
decarbonate
U
زغال چیزی را گرفتن
grabs
U
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
To turn a blind eye to something. To overlook something.
U
چیزی را نادیده گرفتن
grips
U
محکم گرفتن چیزی
decarbonize
U
زغال چیزی را گرفتن
grabbing
U
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
to turn a blind eye to something
U
چیزی را نادیده گرفتن
to seize something
[from somebody]
U
چیزی را گرفتن
[از کسی]
degas
U
گاز چیزی را گرفتن
rigid adherence to a thing
U
محکم گرفتن چیزی
grab
U
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
to take something into account
U
در نظر گرفتن چیزی
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
underlain
U
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlies
U
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlie
U
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
retracing
U
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
dispraise
U
از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
retraces
U
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To find fault with something ( someone ) .
U
از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
retrace
U
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To put something to the vote.
U
درباره چیزی رأی گرفتن
To make light of something.
U
چیزی راسر سری گرفتن
stem the tide
<idiom>
U
جلو موج چیزی را گرفتن
to borrow something
[from somebody]
U
چیزی را قرض گرفتن
[از کسی]
retraced
U
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
U
گرفتن چیزی که باقی مانده
caulk
U
شکاف وسوراخ چیزی را گرفتن
catch at
U
برای گرفتن چیزی کوشیدن
to contract something from somebody
U
از کسی چیزی
[بیماری]
گرفتن
to nip something in the bud
U
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to wring something from somebody
[out of somebody]
U
از کسی چیزی به زور گرفتن
nip in the bud
<idiom>
U
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
monopolization
U
گرفتن امتیاز انحصاری چیزی
to take something as a joke
U
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
to get in somebody's way
U
جلوی راه کسی
[چیزی]
را گرفتن
calibrating
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrates
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrate
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
U
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com