English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
i reckon U روی دوستی کسی حساب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
To cook the books. U حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
fraternization U دوستی کردن
fawned U افهار دوستی کردن
fawn U افهار دوستی کردن
fawns U افهار دوستی کردن
to interrupt a friendship U رشته دوستی را با کسی پاره کردن
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
privilege U دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
To pay off someone. To settle old scores with someone. U با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
calculated U حساب کردن
cyphers U حساب کردن
numerate U حساب کردن
misreckon U بد حساب کردن
cipher U حساب کردن
calculate U حساب کردن
to count up U حساب کردن
minculculate U بد حساب کردن
to cast up U حساب کردن
to figure up U حساب کردن
ciphers U حساب کردن
calculates U حساب کردن
undercharge U کم حساب کردن
miscalculating U بد حساب کردن
figuring U حساب کردن
figure U حساب کردن
figures U حساب کردن
count U حساب کردن
sum U حساب کردن
counted U حساب کردن
counting U حساب کردن
counts U حساب کردن
sums U حساب کردن
account U حساب کردن
miscalculates U بد حساب کردن
computes U حساب کردن
miscalculate U بد حساب کردن
computed U حساب کردن
miscalculated U بد حساب کردن
compute U حساب کردن
miscalculates U اشتباه حساب کردن
miscalculated U اشتباه حساب کردن
tallies U باچوبخط حساب کردن
miscalculate U اشتباه حساب کردن
miscast U حساب غلط کردن
tallied U باچوبخط حساب کردن
miscalculating U اشتباه حساب کردن
tallying U با چوب خط حساب کردن
tallying U باچوبخط حساب کردن
tallied U با چوب خط حساب کردن
tally U باچوبخط حساب کردن
tallies U با چوب خط حساب کردن
overcharges U زیاد حساب کردن
miscast U غلط حساب کردن
to put any one down for a fool U کسیرااحمق حساب کردن
check out U تصفیه حساب کردن
recalculate U دوباره حساب کردن
settle U تصفیه حساب کردن
overcharging U زیاد حساب کردن
overcharge U زیاد حساب کردن
settles U تصفیه حساب کردن
overcharged U زیاد حساب کردن
tally U با چوب خط حساب کردن
put two and two together <idiom> U حساب کتاب کردن ،دو دوتا کردن
computes U حساب کردن تخمین زدن
tallying U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
poney U ریز تسویه حساب کردن
tallied U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallies U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
score U حساب کردن بحساب اوردن
tally U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
To gauge the situation and act accordingly. U حساب کار خود را کردن
computed U حساب کردن تخمین زدن
scores U حساب کردن بحساب اوردن
pony U ریز تسویه حساب کردن
to pay up U حساب پس از افت را تصفیه کردن
misreckon U بد شمردن حساب غلط کردن
scored U حساب کردن بحساب اوردن
compute U حساب کردن تخمین زدن
ponies U ریز تسویه حساب کردن
to cross-check the result with a calculator U حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
to call to account U بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
friendships U دوستی
brotherliness U دوستی
sodality U دوستی
friendship U دوستی
philogyny U زن دوستی
uxoriousness U زن دوستی
fellowships U دوستی
peace U دوستی
fellowship U دوستی
togetherness U دوستی
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
zone U محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
zones U محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
philanthropy U بشر دوستی
protestation of frienship U ادعای دوستی
under cover of frind ship U بعنوان دوستی
brotherly U ازروی دوستی
self love U خود دوستی
wanderlust U اوارگی دوستی
ties of friendship U قیودیاعلاقه دوستی
ritualism U تشریفات دوستی
the utmost love U منتهای دوستی
negrophilism U دوستی بازنگیان
humanitarianism U بشر دوستی
taphophilia U گور دوستی
fraternal love U دوستی برادری
altruism U نوع دوستی
love feast U عید دوستی
motherly love U دوستی مادرانه
negrophilism U سیاه دوستی
professed love U دوستی زبانی
algophilia U درد دوستی
excessive love U دوستی زیاد
ophilia U مار دوستی
lastering friendship U دوستی پا بر جا یا ثابت
philoprogenitiveness U بچه دوستی
paternal love U دوستی پدرانه
count one's chickens before they're hatched <idiom> U روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
To sell at coast price . U مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
scored U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
rack up U بازی کردن- حساب کردن
miscount U بد حساب کردن بد تعبیر کردن
philosophically U ازراه حکمت دوستی
humanitarianism U فلسفه همنوع دوستی
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend ! U معنی دوستی را هم فهمیدیم
electrophilic attack U حمله الکترون دوستی
electrophilic addition U افزایش الکترون دوستی
endearing U از روی دوستی و محبت
bibliomania U جنون کتاب دوستی
gregariously U از روی جمعیت دوستی
humanitarianism U مسلک بشر دوستی
kiss of death U دوستی خاله خرسه
The bonds of friendship (affection). U رشته دوستی والفت
liquorish U حاکی ازنوشابه دوستی
breach of friendship U بهم زدن دوستی
sportsmanship U ورزش دوستی مردانگی
ties of friendship U انچه دوستی اقتضامیکند
cozy up to (someone) <idiom> U باکسی دوستی برقرارکردن
algolagnia U درد دوستی جنسی
to make friends with anyone U با کسی اشنایی یا دوستی
patriotically U از روی میهن دوستی
account U حساب صورت حساب
electrophilic aromatic substitution U استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
i reckon U اطمینان به دوستی کسی داشتن
nucleophilic aromatic substitution U استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
He did it out of friendship. U ازروی دوستی اینکار راکرد
theocentrism U توجه بخدا خدا دوستی
humanism U نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
He came under the guise of friend ship . U درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
theocentricity U توجه بخدا خدا دوستی
they are sworn frends U با هم پیمان دوستی بسته اند
(not) have anything to do with someone <idiom> U نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
they are sworn frends U بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
wanderlust U علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
haunt U دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
haunts U دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
no year oppropriation U حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a U اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer U ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
Please accept this gift as a mark of my friendship. U لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
humanism U مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
snake in the grass <idiom> U دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
to verify the accounts رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
curry favor <idiom> U هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
backstabber U خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
formulism U رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
rapallo treaty U قرارداد یا معاهده راپالو قرارداد دوستی منعقده بین دولتین المان و شوروی به سال 2291 در محل راپالوواقع در ایتالیا
peace pact U میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
scored U حساب
arithmetic U حساب
score U حساب
reckonings U حساب
reckoning U حساب
incalculable U بی حساب
scores U حساب
tab U حساب
tabs U حساب
tallies U حساب
to keep score U حساب
tallied U حساب
tallying U حساب
to my a U به حساب من
algorism U حساب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com