English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
overall U رویهم رفته
overalls U رویهم رفته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
overlapped U پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
overlap U پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
overlaps U پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
damped wave U موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number U عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). U آفتاب رفته است ( رفته بود )
to peter out U رفته رفته کوچک شدن
dwindling U رفته رفته کوچک شدن
dwindles U رفته رفته کوچک شدن
dwindled U رفته رفته کوچک شدن
dwindle U رفته رفته کوچک شدن
wholly U رویهم
lap weld U جوش رویهم
lap seam U رویهم افتادگی
accumulating U رویهم انباشتن
overlapping U رویهم افتاده
accumulates U رویهم انباشتن
accumulate U رویهم انباشتن
lap joint U اتصال رویهم
pyramid U رویهم انباشتن
pyramids U رویهم انباشتن
overlapped U رویهم افتادن
overlap U رویهم افتادن
lap wound armature U ارمیچر رویهم
obvolute U رویهم افتاده
laps U رویهم قراردادن
overtype mode U تایپ رویهم
overhand U رویهم برعکس
overlays U رویهم قراردادن
overlaying U رویهم قراردادن
overlay U رویهم قراردادن
overlaps U رویهم افتادن
lap U رویهم قرار دادن
lapped U زیرکار رویهم افتادگی
laminate U رویهم قرار دادن
lapped seam welding U جوشکاری درزی رویهم
roll up U رویهم جمع شدن
lap U زیرکار رویهم افتادگی
lapped U رویهم قرار دادن
lap winding U سیم پیچ رویهم
equitant U رویهم قرار گرفتن برگها
overlap of distillat curves U رویهم افتادگی منحنیهای تقطیر
lap joint riveting U پرچ کاری اتصال رویهم
banks U رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank U رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
lap joint U لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
girder bridge U پل چند تکه قابل نصب رویهم
hotchpot U سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
tusk tenon U زبانه یا گیرهای که دارای زبانههای کوچکتری باشدبطوری که رویهم بشکل پله یاتضاریس پلهای درایند
sidelap U بالههای جانبی هواپیما پوشش جانبی عکسها رویهم
by inches U رفته رفته
thrawart U در رفته
frenetical U از جا در رفته
dislocated U در رفته
in process of time U رفته رفته
short tempered U از جا در رفته
by degrees <adv.> U رفته رفته
departed U رفته
inchmeal U رفته رفته
gradually <adv.> U رفته رفته
gradually U رفته رفته
bit by bit <adv.> U رفته رفته
first and last U روی هم رفته
it has escaped my remembrance U از خاطرم رفته
day a day U روی هم رفته
inserted <adj.> <past-p.> U بکار رفته
in the a U روی هم رفته
he knew that i had gone U او میدانست که من رفته ام
in the lump U روی هم رفته
i have been to paris U پاریس رفته ام
iam bored U حوصله ام سر رفته
installed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
deployed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
appointed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
averaged U روی هم رفته
by and large <idiom> U روی هم رفته
smudgy U رنگ و رو رفته
truncated soil U خاک رو رفته
unbridle U مهاردر رفته
weatherbeaten U رنگ و رو رفته
smudgier U رنگ و رو رفته
on average [on av.] U روی هم رفته
off shade U رنگ رفته
cavetto U [پخی تو رفته]
applied <adj.> <past-p.> U بکار رفته
I'm glad he's gone. U خوشحالم که او رفته.
madding U از کوره در رفته
on a par U روی هم رفته
deep-set U فرو رفته
retreating forehead U پیشانی تو رفته
gone <adj.> U از دست رفته
smudgiest U رنگ و رو رفته
jitters U از کوره در رفته
pulled U تحلیل رفته
pallid U رنگ رفته
sunken U فرو رفته
consumptives U تحلیل رفته
away U غایب رفته
windswept U بر باد رفته
altogether U روی هم رفته
average U روی هم رفته
averaged U روی هم رفته
averages U روی هم رفته
averaging U روی هم رفته
frenzied U ازجا در رفته
overseen U غلط رفته
chafed U پوست رفته
exhausted U تحلیل رفته
red-hot U ازجادر رفته
neatest U شسته و رفته
extinct U ازبین رفته
averagly U روی هم رفته
defunct U ازبین رفته
neat U شسته و رفته
all told U روی هم رفته
emaciated U گوشت رفته
all in all U روی هم رفته
consumptive U تحلیل رفته
neater U شسته و رفته
frantic U ازکوره در رفته
sunken eyes U چشمان فرو رفته
powering U توان از دست رفته
revendication U استردادزمین ازدست رفته
saddle nose U بینی فرو رفته
powers U توان از دست رفته
tacky U رنگ ورو رفته
retreating chin U چانه عقب رفته
we cannot undo the past U اب رفته بجوی برنمیگردد
washed up U بکلی تحلیل رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
I feel pins and needles in my foot. U پایم خواب رفته
Have you been there recently (lately) U تازگیها آنجا رفته ای ؟
go out the window <idiom> U اثرش از بین رفته
pale U رنگ رفته بی نور
paler U رنگ رفته بی نور
palest U رنگ رفته بی نور
you are mistaken U خطا رفته اید
He is on leave of absence . U مرخصی رفته است
As limp as a rag. U شل واز حال رفته
advanced pawn U پیاده پیش رفته
power U توان از دست رفته
he must have gone U باید رفته باشد
lost U از دست رفته ضایع
what is done cannot be undone U اب رفته بجوی برنمیگردد
neater U شسته و رفته مرتب
neatest U شسته و رفته مرتب
immersed in debt U فرو رفته در فرض
Vanished(shattered, dashed) hopes. U امیدها ی بر باد رفته
income forgone U درامداز دست رفته
forged side U سطح فرو رفته
powered U توان از دست رفته
neat U شسته و رفته مرتب
furibund U اشفته ازجادر رفته
he is off to the war U رفته است به جنگ
lost chain U زنجیره از دست رفته
lorn U از دست رفته بربادرفته
ha-ha U دیوار فرو رفته
lost cause U جنبش یا آرمان از دست رفته
I have lost a lot of blood. U خون زیادی از من رفته است
lost causes U جنبش یا آرمان از دست رفته
Time hangs heavily on my hands. U از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
He wont be back for another six months. U رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
sold U فروخته شده بفروش رفته
ingesta U موادی که داخل بدن رفته
opportunity cost U هزینه فرصت از دست رفته
the cork went off with apop U چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
up to the ears U غرق سرا پا فرو رفته
lost U از دست رفته تلف شده
to count for lost U از دست رفته بحساب آوردن
macaroni U ماکارونی جوان خارج رفته
wear off U فرسوده و از بین رفته شدن
to have arrived [expected moment] U رسیدن [به زمان انتظار رفته]
I have something in my eye. U چیزی توی چشمم رفته.
To make amends to someone for an injury. U وقت از دست رفته جبران کردن
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
intake U جای ابگیری نیروی بکار رفته
to join the majority U رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
intakes U جای ابگیری نیروی بکار رفته
shopworn U کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
She wI'll be a loser if she refuses. U اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . U نمی دانم کدام گوری رفته است
It is an absolute chaos. U همه رشته کارها از دست در رفته است
i p that they are both gone U احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
applied U برای هدف معین بکار رفته کاربسته
sell out U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-outs U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-out U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
cost of sales U قیمت تمام شده کالای فروش رفته
splicing U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splice U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
dragged U مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drag U مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
quasi U بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
drags U مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
mattoid U کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
Vxtreme U قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
gapeworm U یکجورکرم که درگلوی مرغ رفته راه نفس کشیدن انرامی بند د
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com