Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
measurement
U
روش قضاوت چیزی
measurements
U
روش قضاوت چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
can not judge a book by its cover
<idiom>
U
[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
Other Matches
Judge not , that ye be not judged.
<proverb>
U
قضاوت نکن ,تا مورد قضاوت قرار نگیرى.
judgements
U
قضاوت
judgment
U
قضاوت
verdict
U
قضاوت
jurisdication
U
قضاوت
judgement
U
قضاوت
judgeship
U
قضاوت
adjudication
U
قضاوت
arret
U
قضاوت
verdicts
U
قضاوت
judgments
U
قضاوت
exclusive jurisdiction
U
حق قضاوت کنسولی
comparative judgement
U
قضاوت تطبیقی
judging
U
قضاوت کردن
advise
قضاوت کردن
judges
U
قضاوت کردن
judged
U
قضاوت کردن
judge
U
قضاوت کردن
judicable
U
قابل قضاوت
absolute judgment
U
قضاوت مطلق
justifies
U
قضاوت کردن
justify
U
قضاوت کردن
formal logic
U
قضاوت سطحی
exclusive jurisdiction
U
حق قضاوت استثنایی
decreeing
U
قضاوت تصویبنامه
bench
U
مسند قضاوت
equanimity
U
قضاوت منصفانه
sentence
U
رای قضاوت
sentences
U
رای قضاوت
sentencing
U
رای قضاوت
jurisdiction
U
قضاوت کردن
decrees
U
قضاوت تصویبنامه
decreed
U
قضاوت تصویبنامه
decree
U
قضاوت تصویبنامه
pass a judgement
U
قضاوت کردن
value judgement
U
قضاوت ارزشی
value judgements
U
قضاوت ارزشی
witting
U
هوش قضاوت
benches
U
مسند قضاوت
justifying
U
قضاوت کردن
jurisdication
U
حق قضاوت قلمرو
bet on the wrong horse
<idiom>
U
قضاوت اشتباه درموردچیزی
view
U
چشم انداز قضاوت
judgments
U
رای دادگاه قضاوت
views
U
چشم انداز قضاوت
to hold the scales even
U
بی طرفانه قضاوت کردن
judgements
U
رای دادگاه قضاوت
tribunate
U
مقام یامسند قضاوت
prejudgment
U
قضاوت قبل از وقوع
errs
U
بغلط قضاوت کردن
levelheaded
U
دارای قضاوت صحیح
erred
U
بغلط قضاوت کردن
common sense
U
قضاوت صحیح حس عام
law of comparative judgement
U
قانون قضاوت تطبیقی
viewed
U
چشم انداز قضاوت
viewing
U
چشم انداز قضاوت
judgement
U
رای دادگاه قضاوت
expertize
U
استادانه قضاوت کردن
forejudge
U
از پیش قضاوت کردن
forjudge
U
از پیش قضاوت کردن
err
U
بغلط قضاوت کردن
uncharitable
U
سخت گیردر قضاوت
meier art judgement test
U
ازمون قضاوت هنری مایر
prejudge
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudged
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudges
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
it is hard to say
U
به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
partial jurisdiction
U
حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
advising
U
قضاوت کردن پند دادن
prejudging
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
advises
U
قضاوت کردن پند دادن
bencher
U
کسی که بر مسند قضاوت می نشیند
performance
U
روش قضاوت کارایی سیستم
benches
U
کرسی قضاوت جای ویژه
judicious
U
دارای قوه قضاوت سلیم
bench
U
کرسی قضاوت جای ویژه
performances
U
روش قضاوت کارایی سیستم
prejudices
U
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
prejudice
U
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
One must not judge by appearances .
U
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
be raise to the bench
U
بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
praetorian
U
وابسته به قدرت قضاوت مادون کنسولی رومی
benches
U
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
bench
U
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
rhadamanthine
U
وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
can't see the forest for the trees
<idiom>
U
ازروی یکی برای جمع قضاوت کردن
Doom
U
[نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
normative economics
U
اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
judicature
U
هیئت دادرسان هیئت قضاوت
judiciousness
U
قضاوت درست تشخیص درست
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
U
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
resisting
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to lean something against something
U
چیزی را به چیزی تکیه دادن
resists
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
inserts
U
قرار دادن چیزی در چیزی
resisted
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requiring
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resist
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requires
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
inserting
U
قرار دادن چیزی در چیزی
to paint something
[with something]
U
چیزی را
[با چیزی]
رنگ زدن
insert
U
قرار دادن چیزی در چیزی
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
U
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
(a) case in point
<idiom>
U
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
judge
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judging
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
phases
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
phased
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phase
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
stuck on
<idiom>
U
دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
something like 00 rials
U
سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
continues
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com