Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
restart
U
روشن کردن دوباره
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
cold start
U
دوباره روشن کردن
Other Matches
illumination by diffusion
U
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
reopen
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
revives
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
U
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship
U
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
regain
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
illuminate
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flashes
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight
U
روز روشن روشن کردن
daylit
U
روز روشن روشن کردن
redintegrate
U
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
explains
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
unregenerated
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerate
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
hardest
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
illuminati
U
روشن ضمیران روشن فکران
illuminates
U
روشن کردن
clearer
U
: روشن کردن
power up
U
روشن کردن
brighten
U
روشن کردن
power on
U
روشن کردن
ignited
U
روشن کردن
to fire up
U
روشن کردن
brightened
U
روشن کردن
lightest
U
روشن کردن
to clear up
U
روشن کردن
ignites
U
روشن کردن
brightens
U
روشن کردن
illume
U
روشن کردن
refresh
U
روشن کردن
igniting
U
روشن کردن
refreshed
U
روشن کردن
emblaze
U
روشن کردن
lumine
U
روشن کردن
to switch on
U
روشن کردن
brightening
U
روشن کردن
light
U
روشن کردن
clear
U
: روشن کردن
to bring tl light
U
روشن کردن
lighted
U
روشن کردن
illuminating
U
روشن کردن
clears
U
: روشن کردن
ignite
U
روشن کردن
illumining
U
روشن کردن
clarifies
U
روشن کردن
elucidated
U
روشن کردن
illumines
U
روشن کردن
illumined
U
روشن کردن
illumine
U
روشن کردن
clarify
U
روشن کردن
elucidates
U
روشن کردن
elucidating
U
روشن کردن
turn on
U
روشن کردن
clarifying
U
روشن کردن
relume
U
روشن کردن
illuminate
U
روشن کردن
elucidate
U
روشن کردن
refreshes
U
روشن کردن
to shed light on
U
روشن کردن
fire up
U
روشن کردن
clearest
U
: روشن کردن
to throw light upon
U
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
tempering (metallurgy)
U
بازپخت
[سخت گردانی]
[دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن]
[فلز کاری]
revamping
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
to play with fire
U
آتش روشن کردن
ignite
U
روشن کردن گیراندن
clarifying
U
روشن کردن یا شدن
to bring out in relief
U
برجسته یا روشن کردن
ignited
U
روشن کردن گیراندن
to light a cigarette
U
سیگاری را روشن کردن
clarifies
U
روشن کردن یا شدن
to start a car
[to crank a car]
[American English]
U
ماشینی را روشن کردن
cold
U
روشن کردن یک کامپیوتر
To light a fire .
U
آتش روشن کردن
clarify
U
روشن کردن یا شدن
colds
U
روشن کردن یک کامپیوتر
to make oneself clear
<idiom>
U
منظور را روشن کردن
coldest
U
روشن کردن یک کامپیوتر
colder
U
روشن کردن یک کامپیوتر
to kindle
U
آتش روشن کردن
ignites
U
روشن کردن گیراندن
To light ( kindle) a fire.
U
آتش روشن کردن
refurbishes
U
روشن و تازه کردن
refurbished
U
روشن و تازه کردن
lightening
U
درخشیدن روشن کردن
lighten
U
درخشیدن روشن کردن
turn over
<idiom>
U
موتور را روشن کردن
illuminate
U
روشن کردن منطقه
lightened
U
درخشیدن روشن کردن
explicate
U
روشن کردن فاهرکردن
explicates
U
روشن کردن فاهرکردن
illuminating
U
روشن کردن منطقه
refurbish
U
روشن و تازه کردن
to make something clear
U
چیزی را روشن کردن
illuminates
U
روشن کردن منطقه
explicating
U
روشن کردن فاهرکردن
owl light
U
کمی روشن کردن
explicated
U
روشن کردن فاهرکردن
lightens
U
درخشیدن روشن کردن
igniting
U
روشن کردن گیراندن
refurbishing
U
روشن و تازه کردن
overpacking
U
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
relayed
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
clearest
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clears
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
replenishing
U
دوباره پر کردن
refreshes
U
دوباره پر کردن
replenished
U
دوباره پر کردن
replenishes
U
دوباره پر کردن
replenish
U
دوباره پر کردن
refresh
U
دوباره پر کردن
double-check
<idiom>
U
دوباره چک کردن
refill
U
دوباره پر کردن
refills
U
دوباره پر کردن
refilling
U
دوباره پر کردن
refilled
U
دوباره پر کردن
refreshed
U
دوباره پر کردن
turn on
<idiom>
U
روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
half tone screen
U
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
loops
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
enlighten
U
روشن کردن تعلیم دادن
clearest
U
پیام کشف روشن کردن
illumination
U
روشن کردن منطقه روشنایی
upstarts
U
یکه خوردن روشن کردن
enucleate
U
روشن کردن توضیح دادن
to turn on
U
روشن کردن
[کلید الکتریکی]
highlighting
U
روشن ساختن مشخص کردن
enlightens
U
روشن کردن تعلیم دادن
clearer
U
پیام کشف روشن کردن
turn on
U
بجریان انداختن روشن کردن
illuminations
U
روشن کردن منطقه روشنایی
enlightening
U
روشن کردن تعلیم دادن
clears
U
پیام کشف روشن کردن
mezzotint
U
نقاشی سایه روشن کردن
upstart
U
یکه خوردن روشن کردن
mezzotinto
U
نقاشی سایه روشن کردن
alighted
U
روشن کردن اتش زدن
shines
U
براق کردن روشن شدن
search light illumination
U
روشن کردن منطقه با نورافکن
alight
U
روشن کردن اتش زدن
shine
U
براق کردن روشن شدن
alighting
U
روشن کردن اتش زدن
clear
U
پیام کشف روشن کردن
alights
U
روشن کردن اتش زدن
regarding
U
دوباره تسطیح کردن
reappraises
U
دوباره ارزیابی کردن
redistributing
U
دوباره پخش کردن
relive
U
دوباره تجربه کردن
relived
U
دوباره تجربه کردن
relives
U
دوباره تجربه کردن
reliving
U
دوباره تجربه کردن
revisited
U
دوباره ملاقات کردن
rephrase
U
دوباره عبارتبندی کردن
revisiting
U
دوباره ملاقات کردن
rephrased
U
دوباره عبارتبندی کردن
redistributes
U
دوباره پخش کردن
reappraised
U
دوباره ارزیابی کردن
regain
U
دوباره تصرف کردن
regained
U
دوباره تصرف کردن
redeveloping
U
دوباره پیشرفته کردن
oversrike
U
دوباره چاپ کردن
regaining
U
دوباره تصرف کردن
reappraise
U
دوباره ارزیابی کردن
regains
U
دوباره تصرف کردن
reorganised
U
دوباره متشکل کردن
reactivate
U
دوباره فعال کردن
revisits
U
دوباره ملاقات کردن
redistribute
U
دوباره پخش کردن
redevelops
U
دوباره پیشرفته کردن
rejuvenate
U
دوباره جوان کردن
revise
U
دوباره چاپ کردن
reorganizing
U
دوباره متشکل کردن
rescheduled
U
دوباره برنامهریزی کردن
reconditioned
U
دوباره درست کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com