English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bright anneal U روشنی ناشی از گداختن گداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
melts U گداختن
fuse U گداختن
fused U گداختن
liquation U گداختن
liquate U گداختن
melting U گداختن
smelt U گداختن
smelts U گداختن
melt U گداختن
smeet U گداختن
solubilize U گداختن
smelted U گداختن
re fuse U دوباره گداختن
close aneal U گداختن مسدود
black anneal U سیاه گداختن
soft anneal U گداختن نرم
full annealing U کامل گداختن
spheroidize U گداختن نوسانی
meltability U قابلیت گداختن
thaws U گداختن گرم شدن
thaw U گداختن گرم شدن
flux U جاری شدن گداختن
dissolves U گداختن فسخ کردن
melted U گداختن تبدیل شدن
thawed U گداختن گرم شدن
dissolve U گداختن فسخ کردن
liquify U گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefy U گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefies U گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefied U گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefying U گداختن تبدیل به مایع کردن
frit U خمیر شیشه وچینی سازی گداختن
glow U گداختن برافروختن ملتهب شدن تخلیه کنتاکتی
glowed U گداختن برافروختن ملتهب شدن تخلیه کنتاکتی
glows U گداختن برافروختن ملتهب شدن تخلیه کنتاکتی
to try out U خوب ازمایش کردن کاملاازمودن تصفیه کردن گداختن
tortious liability U ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue U خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
look ahead U جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
lucency U روشنی
photogenic U روشنی زا
liveliness U روشنی
clarity U روشنی
irradiancy U روشنی
irradiance U روشنی
plainess U روشنی
perspicuity U روشنی
pellucidness U روشنی
pellucidity U روشنی
limpidity or limpidness U روشنی
diaphaneity U روشنی
lucidity U روشنی
shines U روشنی
clarification U روشنی
clearness U روشنی
shine U روشنی
brightness U روشنی
fenestra U روشنی
glim U روشنی
conspicuity U روشنی
irradiative U روشنی دهنده
picturesqueness U زیبایی روشنی
luminous U روشنی بخش
daylight U روشنی روز
negative glow U روشنی منفی
illuminative U روشنی بخش
daylit U روشنی روز
obscurantist U مخالف روشنی فکر
To have enlightened ideas. To be an intellectual. U افکار روشنی داشتن
clearness U روشنی وصاف بودن
eclat U روشنی خیره کننده
luminous U روشنی بخش روشن
street lightning U روشنی راه و خیابان
dazzles U تابش یا روشنی خیره کننده
dazzled U تابش یا روشنی خیره کننده
dazzle U تابش یا روشنی خیره کننده
dazzling U تابش یا روشنی خیره کننده
landing vehicle U خود روشنی دار اب خاکی
enlightement U روشنی فکر اگاهی حقیقی
cascade image intensifier U تقویت کننده روشنی عکس یاشفافیت ان
ambiguity U آنچه به روشنی تعریف نشده است
steering brake U قفل فرمان خود روشنی دار
ambiguities U آنچه به روشنی تعریف نشده است
supernovas U ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
supernova U ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
supernovae U ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
sights U سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
sight U سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
dilettantes U ناشی
ill U ناشی
dilettante U ناشی
ill- U ناشی
dilettanti U ناشی
amateurish U ناشی
resulted U ناشی
result U ناشی
resulting U ناشی
due U ناشی از
gauche U ناشی کج
even tual U ناشی
ills U ناشی
descended U ناشی
emergent U ناشی
muffing U ناشی
skilless U ناشی
skill less U ناشی
maladroit U ناشی
therefrom U ناشی از ان
muffs U ناشی
mala filde U ناشی
on account of somebody [something] U ناشی از
muffed U ناشی
muff U ناشی
Due to U ناشی از
resultant U ناشی
dittographic U ناشی ازتکراراشتباهی
unperfect U ناشی نابلد
due to an accident U ناشی از یک حادثه
rise U ناشی شدن از
unfortunate U ناشی ازبدبختی
tisy U ناشی از مستی
awkwardness U ناشی گری
privative U ناشی از محرومیت
awkward U بی لطافت ناشی
variorum U ناشی ازچندمنبع
toxic U ناشی از زهراگینی
adipic U ناشی ازچربی
abnerval U ناشی از عصب
as green as grass <idiom> U کم تجربه و ناشی
novices U ادم ناشی
guttural U ناشی از گلو
novice U ادم ناشی
awkward age U سن خامکار [ناشی]
rise U ناشی شدن
emanated U ناشی شدن
sequent U منتج ناشی
issued U ناشی شدن
emanate U ناشی شدن
issues U ناشی شدن
internal U ناشی ازدرون
negligent U ناشی از بی مبالاتی
irritative U ناشی از تحریک
premune U ناشی از جلوگیری
emanates U ناشی شدن
issue U ناشی شدن
rises U ناشی شدن از
rises U ناشی شدن
gaucherie U ناشی گری
unskil U ناشی بی مهارت
gremie U بی تجربه و ناشی
stingy U ناشی از خست
hypostatic U ناشی از ته نشینی
rhapsodical U ناشی از احساسات
emanating U ناشی شدن
jackleg U ناشی نادرست
renunciative U ناشی از انکار نفس
renunciatory U ناشی از انکار نفس
ravening U حریص ناشی از حرص
profits a prendre U حقوق ناشی از مزارعه
left handed U واقع در سمت چپ ناشی
pot valour U دلپری ناشی از مستی
perjurious U ناشی از پیمان شکنی
occupation disease U امراض ناشی از کار
occupation authorities U اقتدارات ناشی از اشغال
well-intentioned U ناشی از نیت خوب
associative inhibition U بازداری ناشی از تداعی
royalistic U ناشی از شاه پرستی
intuitional U ناشی از درک مستقیم
rube U ادم دهاتی ناشی
wind wave U موج ناشی از باد
war risks U خطرات ناشی از جنگ
vinculo matrimonii U ناشی از علقه زوجیت
impiteous U ناشی از سخت دلی
use inheritance U وراثت ناشی از کاربرد
tutelar authority U اختیار ناشی از قیومت
toxic psychosis U روان پریشی ناشی از سم
ebb current U جریان ناشی از افت اب
wind wave U خیز اب ناشی از باد
inexpertly U ازروی ناشی گری
diastrophic U ناشی ازتغییرات ارضی
scorbutic U ناشی از کمبود ویتامین C
shear crack U ترک ناشی از برش
damage feasant U خسارت ناشی از حیوانات
shear failure U گسیختگی ناشی از برش
despiteous U ناشی ازکینه یالج
shear stress U تنش ناشی از برش
interoceptive U ناشی از امعاء واحشاء
inexpertness U ناشی گری بی تخصصی
short sighted U ناشی از کوته نظری
associative facilitation U سهولت ناشی از تداعی
transmission U خطای ناشی از اختلال در خط
result U ناشی شدن نتیجه
proceeded U ناشی شدن از عایدات
flows U ناشی شدن فلو
flow U ناشی شدن فلو
ingenious U با هوش ناشی از زیرکی
arise U رخ دادن ناشی شدن
arises U رخ دادن ناشی شدن
come U رخ دادن ناشی شدن
thoughtless U لاقید ناشی از بی فکری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com