English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
vestal U روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
georgic U وابسته به کشاورزی روستایی
urticaceous U وابسته به خانواده گزنه
napoleonic U وابسته به خانواده ناپلئون
apiaceous U وابسته به خانواده چتریان
cetaceous U وابسته به خانواده بال
salicaceous U وابسته به خانواده بید
canine U وابسته به خانواده سگ سگ مانند
leguminous U وابسته به خانواده پروانه اسایان
crocodilian U وابسته به خانواده تمساح یانهنگ
convolvulaceous U وابسته به خانواده نیلوفرپیچ پیچکی
gadoid U وابسته به خانواده ماهی روغن
santalaceous U وابسته به تیره یا خانواده صندل
fagaceous U وابسته به خانواده الش وزان وبلوط یاشاه بلوط
cetacean U وابسته به خانواده بال جانوری که ازخانواده بال باشد
rule the roost <idiom> U عزیز خانواده بودن ،سوگلی خانواده
minerva U الهه
flora U الهه گل
goddesses U الهه
goddess U الهه
nox U الهه شب
faunis U الهه جانوران
themis U الهه دادگستری
nemesis U الهه انتقام
eris U الهه ناسازگاری
euterpe U الهه موسیقی
water nymph U الهه دریایی
bellona U الهه جنگ
silenus U الهه جنگل
lucina U الهه زایمان
sol U الهه خورشید
luna U الهه ماه
nike U الهه پیروزی
neptune U الهه اقیانوس
muse U الهه شعر وموسیقی
ceres U الهه زراعت ورستنی ها
muses U الهه شعر وموسیقی
mused U الهه شعر وموسیقی
merry dances U نام الهه بامداد
isis U ایزس الهه حاصلخیزی
pomona U الهه درختان میوه
demeter U الهه زراعت وحاصلخیزی
pallas U الهه پالاس اتنا
artemis U الهه ماه وشکار
venus U الهه عشق و زیبایی
hestia U الهه اجاق خانوادگی وشهرها
queen of love U زهره نام الهه زیبایی
hecate U الهه سحروجادو و عالم اسفل
queen of night U نام الهه ماه وشکار
melpomene U الهه شعر وتراژدی یونان
the nine U نه تن الهه شعر و هنرهای زیبا
caissa U الهه شطرنج مخلوق سر ویلیام جونز
hebe U الهه جونی که ساقی خدایان بود
vesta U الهه رومی خدای اجاق وخانه داری
parnassian U نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
churl U روستایی
boor U روستایی
boors U روستایی
russetting U روستایی
russeting U روستایی
ruralist U روستایی
yokel U روستایی
cottager U روستایی
villager U روستایی
hawbuck U روستایی کم رو
rustic U روستایی
agrestic U روستایی
villagers U روستایی
bucolic U روستایی
peasants U روستایی
peasant U روستایی
rural U روستایی
Ferme ornee U [روستایی]
cottagers U روستایی
tao U روستایی
muzhik or moujik U روستایی
yokels U روستایی
loblolly U روستایی
clodhopper U روستایی
clodhoppers U روستایی
puli U سگ روستایی مجارستانی
isolated electric plant U نیروگاه روستایی
cottages U خانه روستایی
hoyden U روستایی بی تربیت
plough boy U جوانک روستایی
villatic U روستایی دهاتی
cottage U خانه روستایی
gammer U پیر زن روستایی
russet U روستایی ضخیم
diamond-faced U روستایی سازی
predial or prae U کشتی روستایی
cottage industries U صنعت روستایی
hobnail U دهاتی روستایی
rurality U زندگی روستایی
swain U جوان روستایی
municipal road U راه روستایی
ruralize U روستایی شدن
cottage industry U صنعت روستایی
musette U یکجوررقص روستایی
cot U کلبه روستایی [حقیر]
snowshed U پناهگاه روستایی در برابربرف
vertical loom U دار روستایی [قالی]
hawbuck U روستایی بیدست وپا
country seats U خانهی بزرگ روستایی
bumpkins U روستایی نادان یا کودن
peasntry U حالت یا خوی روستایی
pastoralism U سبک شعر روستایی
gaffers U پیر مرد روستایی
rustic manners U اطوار روستایی یا ناهنجار
countrified U روستایی روستا صفت
country seat U خانهی بزرگ روستایی
countryfied U روستایی روستا صفت
bumpkin U روستایی نادان یا کودن
ruralization U ایجاد زندگی روستایی
gaffer U پیر مرد روستایی
confocal U هم کانون
focuses U کانون
focused U کانون
focal spot U کانون
focalpoint U کانون
focus U کانون
focussed U کانون
focussing U کانون
focusses U کانون
fireplace U کانون
fireplaces U کانون
granges U خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی
pastorale U شعرویاموسیقی روستایی داستان شبانی
idyl U چکامه درباره زندگی روستایی
grange U خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی
idyll U شرح منظرهای اززندگانی روستایی
pastoralist U سازنده شعرهای روستایی چوپان
idyll U چکامه درباره زندگی روستایی
idylls U شرح منظرهای اززندگانی روستایی
idyl U شرح منظرهای اززندگانی روستایی
idylls U چکامه درباره زندگی روستایی
a rural backwater U محل روستایی عقب افتاده
bifocals U دارای دو کانون
bifocal U دارای دو کانون
clubs U کانون مجمع
magnetic focus U کانون مغناطیسی
seismic focus U کانون زلزله
virtual focus U کانون مجازی
true or real focus U کانون حقیقی
club U کانون مجمع
focal surface U سطح کانون
focussing U کانون عدسی
clubbing U کانون مجمع
image focal point U کانون تصویر
law society U کانون وکلا
clubbed U کانون مجمع
focalization U تمرکز در کانون
focussed U کانون عدسی
knot U کانون [کاموا]
clew U کانون [کاموا]
bundle U کانون [کاموا]
focus U به کانون دراوردن
twine U کانون [کاموا]
focused U کانون عدسی
focused U به کانون دراوردن
focus U کانون عدسی
focuses U کانون عدسی
focussing U به کانون دراوردن
focusses U به کانون دراوردن
focussed U به کانون دراوردن
focusses U کانون عدسی
ball U کانون [کاموا]
focuses U به کانون دراوردن
reformatories U کانون اصلاح
reformatory U کانون اصلاح
bar association U کانون وکلا
bar U کانون وکلا
bars U کانون وکلا
focal point U کانون توجه
cotter U روستایی اسکاتلندی که کلبه رعیتی دارد
kern U پیاده سبک اسحله ایرلندی روستایی
jacquerie U شورش و قیام روستاییان طبقه روستایی
cottar U روستایی اسکاتلندی که کلبه رعیتی دارد
house of correction U کانون اصلاح وتربیت
focussed U کانونی شدن کانون
correctional institution U کانون اصلاح و تربیت
focussing U کانونی شدن کانون
focal U مربوط به کانون عدسی
focusses U کانونی شدن کانون
focused U کانونی شدن کانون
focus U کانونی شدن کانون
focuses U کانونی شدن کانون
bar association U کانون وکلا دادگستری
cottier U روستایی ایرلندی که کلبهای اجاره کرده است
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
bar council U هیات مدیره کانون وکلا
focal plane U افق مار بر کانون عدسی
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com