Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
up front
<idiom>
U
روراست ،صحیح
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
on the up and up
<idiom>
U
روراست
Other Matches
Hear hear!
U
صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
rational number
U
عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
rollover
U
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
righted
U
صحیح
good
U
صحیح
proper
U
صحیح
right
U
صحیح
judiciously
U
صحیح
all right
U
صحیح
authentical
U
صحیح
integral
U
صحیح
authentic
U
صحیح
righting
U
صحیح
integer
U
صحیح
correct
<adj.>
U
صحیح
exact
<adj.>
U
صحیح
proper
<adj.>
U
صحیح
real
<adj.>
U
صحیح
true
<adj.>
U
صحیح
accurate
[correct]
<adj.>
U
صحیح
exact
U
صحیح
valid
U
صحیح
exacted
U
صحیح
exacts
U
صحیح
fea
U
صحیح
correcting
U
صحیح
corrects
U
صحیح
Quite
[so]
!
U
صحیح!
well advised
U
صحیح
correct
U
صحیح
simon pure
U
صحیح
accurate
U
صحیح
i see
U
ها! صحیح !
in order
U
صحیح
integers
U
صحیح
indecorous
U
نا صحیح
integer
U
عدد صحیح
proper fraction
U
کسر صحیح
A correct answer.
U
جواب صحیح
valid contract
U
عقد صحیح
right you are
U
صحیح است
exact
U
صحیح عین
the ticket
U
کار صحیح
exacted
U
صحیح عین
safe and sound
U
صحیح وتندرست
true complement
U
مکمل صحیح
authentic document
U
سند صحیح
that is right
U
صحیح است
exacts
U
صحیح عین
valid transaction
U
معامله صحیح
ok
U
صحیح است
integer variable
U
متغیر صحیح
integer number
U
عدد صحیح
considered
U
با اندیشه صحیح
to be proper for
U
صحیح بودن
indue order
U
به ترتیب صحیح
incorrupt
U
صحیح و بی عیب
eugenic
U
صحیح النسب
integral number
U
عدد صحیح
integers
U
عدد صحیح
homozygote
U
صحیح النسب
genuine tradition
U
حدیث صحیح
correctly
<adv.>
U
بصورت صحیح
neatly
<adv.>
U
بطور صحیح
drill
U
روش صحیح
drilled
U
روش صحیح
drills
U
روش صحیح
right
U
به طور صحیح حق
righted
U
درست صحیح
righted
U
به طور صحیح حق
righting
U
به طور صحیح حق
rightfully
<adv.>
U
بطور صحیح
rightly
U
بطور صحیح
whole numbers
U
عدد صحیح
spot-on
U
دقیقا صحیح
duly
<adv.>
U
بصورت صحیح
aright
<adv.>
U
بصورت صحیح
justly
<adv.>
U
بصورت صحیح
rightly
<adv.>
U
بصورت صحیح
rightly
<adv.>
U
بطور صحیح
affirmative
U
صحیح است
properly
<adv.>
U
بطور صحیح
justly
<adv.>
U
بطور صحیح
duly
<adv.>
U
بطور صحیح
tidily
<adv.>
U
بصورت صحیح
orderly
<adv.>
U
بصورت صحیح
truer
U
خالصانه صحیح
right
U
درست صحیح
okay
U
صحیح است
truest
U
خالصانه صحیح
roundest
U
عدد صحیح
round
U
عدد صحیح
whole number
U
عدد صحیح
neatly
<adv.>
U
بصورت صحیح
correctly
<adv.>
U
بطور صحیح
aright
<adv.>
U
بطور صحیح
tidily
<adv.>
U
بطور صحیح
properly
<adv.>
U
بصورت صحیح
true
U
خالصانه صحیح
rightfully
<adv.>
U
بصورت صحیح
orderly
<adv.>
U
بطور صحیح
righting
U
درست صحیح
off
U
بیموقع غیر صحیح
integer programming
U
برنامه سازی صحیح
wronging
U
پیام صحیح نیست
cardinal
U
عدد صحیح مثبت
levelheaded
U
دارای قضاوت صحیح
In perfect condition (shape).
U
کاملا" صحیح وسالم
to do right
U
کار صحیح کردن
duly
<adv.>
U
بطور درست و صحیح
right oh!
U
صحیح است بچشم
characters
U
عدد صحیح خصوصیت
hit the nail on the head
<idiom>
U
یافتن انتخاب صحیح
integer
U
عدد صحیح
[ریاضی]
positive integer
U
عدد صحیح مثبت
systemoless
U
فاقد سیستم صحیح
out in left field
<idiom>
U
از جواب صحیح دورشدن
character
U
عدد صحیح خصوصیت
azimuth fine adjustment
تنظیم قوس صحیح
cardinals
U
عدد صحیح مثبت
authority
U
منبع صحیح و موثق
correctly
U
بطور درست و صحیح
safe
U
صحیح اطمینان بخش
common sense
U
قضاوت صحیح حس عام
safest
U
صحیح اطمینان بخش
safes
U
صحیح اطمینان بخش
safer
U
صحیح اطمینان بخش
aright
<adv.>
U
بطور درست و صحیح
compos mentis
U
دارای مشاعر صحیح
rightly
<adv.>
U
بطور درست و صحیح
rightfully
<adv.>
U
بطور درست و صحیح
correctly
<adv.>
U
بطور درست و صحیح
properly
<adv.>
U
بطور درست و صحیح
impolitic
U
مخالف رویه صحیح
wrong
U
پیام صحیح نیست
half integer number
U
عدد نیم صحیح
whole number
U
عدد صحیح
[ریاضی]
rounded
U
بصورت عدد صحیح
whole numbers
U
اعدد صحیح
[ریاضی]
counting numbers
U
اعدد صحیح
[ریاضی]
due process of the law
U
تشریفات صحیح قانونی
justly
<adv.>
U
بطور درست و صحیح
soundly
U
بطور صحیح و سالم
wrongs
U
پیام صحیح نیست
apply a correct holt
U
اجرای فن صحیح کشتی
terminating decimal
U
کسر اعشاری صحیح
[ریاضی]
the right way to do a thing
U
صحیح برای کردن کاری
unsigned integer
U
عدد صحیح بدون علامت
grammars
U
قوانین استفاده صحیح از زمان
purism
U
افراط در استعمال صحیح الفاظ
grammar
U
قوانین استفاده صحیح از زمان
proper decimal fraction
U
کسر اعشاری صحیح
[ریاضی]
sounding in damages
U
دعوی خسارت صحیح و محکم
come to one's senses
<idiom>
U
شروع به فکر صحیح کردن
integer programming
U
برنامه ریزی عدد صحیح
positive integer
U
عدد صحیح مثبت
[ریاضی]
alright
U
بسیار خوب صحیح است
legitimately
U
به طور مشروع یا قانونی صحیح
misinform
U
اطلاع غیر صحیح دادن
keep time
<idiom>
U
زمان صحیح رانشان دادن
misinforming
U
اطلاع غیر صحیح دادن
misinforms
U
اطلاع غیر صحیح دادن
misinformed
U
اطلاع غیر صحیح دادن
slugfest
U
بوکس بدون تاکتیک صحیح
It is improper to go there uninvited.
U
ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
What you say is true in a sense .
U
گفته شما به معنایی صحیح است
authentication
U
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
radix
U
عدد نشان دهنده اعشار صحیح
purist
U
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
euthenics
U
مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
authenticate
U
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
integers
U
دو کلمه کامپیوتری برای ذخیره عدد صحیح
purists
U
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
integer
U
دو کلمه کامپیوتری برای ذخیره عدد صحیح
Lets suppose the news is true .
U
حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
authenticating
U
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticates
U
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticated
U
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
real time
U
ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
checks
U
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
checked
U
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
check
U
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
model geometric
U
نمایش کامل سه بعدی یا دوبعدی صحیح هندسی از یک شکل
According to his own lights , he was doing nothing wrong at all.
U
آن طور که عقلش قد می داد اعمالش صحیح بنظرش می آمد
omnia pressumuntur solemniter
U
اصل بر صحیح انجام شدن همه اعمال است
balances
U
مدار الکتریکی که یک بار صحیح را روی خط ارتباطی قرار میدهد.
balance
U
مدار الکتریکی که یک بار صحیح را روی خط ارتباطی قرار میدهد.
Queen's English
[King's English]
<idiom>
U
[انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
time
U
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
timed
U
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
gunner's rule
U
روش تخمین مسافت صحیح در تیراندازی با تیربار یاتفنگ بدون عقب نشینی
deceleration time
U
زمانی که بازوی دستیابی پس از حرکت به محل صحیح دیسک سخت متوقف میشود
times
U
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
fallacy of composition
U
استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
two phase commit
U
ن میشود که هر مرححله تراکنش صحیح است و معتبر , پیش از برخورد با تغییرات پایگاه داده ها
integer
U
گونه سریع تر BASIC که فقط از ریاضیات صحیح استفاده میکند و عدد کسری نمیپذیرد
addressable
U
ترمینالی که دادهای را می پذیرد که آدرس صحیح و شماره شناسایی در ابتدای پیام داشته باشد
control unit
U
قسمتی از یک کامپیوتر که عملکرد صحیح واحدهای اریتمتیک نگهداری و انتقال اطلاعات را کنترل میکند
integers
U
گونه سریع تر BASIC که فقط از ریاضیات صحیح استفاده میکند و عدد کسری نمیپذیرد
maintenance
U
بررسی کننده برنامه که اشکال فرعی یا خطایی که به بخشهای اصلی آسیب نمیزند را صحیح میکند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com