English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
go U روانه ساختن
goes U روانه ساختن
fling U روانه ساختن
flinging U روانه ساختن
flings U روانه ساختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
collimator U وسیله روانه کردن توپ کولیماتور روانه کردن توپ
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
stream U روانه
streams U روانه
streamed U روانه
reshaping U روانه کاری
to get the mitten U روانه شدن
information flow U روانه خبر
stream routing U روند روانه
dismiss U روانه کردن
orientation U روانه کردن
dismisses U روانه کردن
hale U روانه کردن
sends U روانه کردن
sending U روانه کردن
send U روانه کردن
send away U روانه کردن
dismissing U روانه کردن
to give the mitten U روانه کردن
to send away U روانه کردن
kick out <idiom> U روانه کردن
dispateh U روانه کردن
to get one's mittimus U روانه شدن
to put a way childish U روانه کردن
lay U روانه کردن
lays U روانه کردن
pack off U روانه کردن
to pack off U روانه کردن
to give the sack U روانه کردن
launghing U روانه سازی پرتاب
direct laying U روانه کردن مستقیم
to send someone packing U کسیرا روانه کردن
despatched U روانه کردن فرستادن
to send one to the right about کسی را روانه کردن
dispatches U روانه کردن فرستادن
dispatched U روانه کردن فرستادن
dispatch U روانه کردن فرستادن
despatching U روانه کردن فرستادن
orientation U روانه کردن دستگاهها
despatches U روانه کردن فرستادن
laying U روانه کردن توپ
reciprocal U روانه کردن متقابله
orienting U روانه کردن تطبیق دادن
get off U روانه کردن عقب رفتن از
continuously pointed fire U اتش روانه شده مداوم
reciprocal laying U روانه کردن متقابله توپها
indirect fire U روانه کردن غیر مستقیم
depart U روانه شدن حرکت کردن
departs U روانه شدن حرکت کردن
orient U روانه کردن تطبیق دادن
orients U روانه کردن تطبیق دادن
departing U روانه شدن حرکت کردن
lay U روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
let out <idiom> U روانه کردن یا مرخص شدن (ازکلاس)
gun pointing data U عناصر مربوط به روانه کردن توپ
layihg azimuth U گرای روانه کردن لوله توپ
lays U روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
steering U روانه کردن راندن ناو یا هواپیما یاخودرو
pip matching U روش بصری روانه کردن انتن رادار در ارتفاع و سمت
hooks U روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hook U روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
relays U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relayed U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relay U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
sending U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
send U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sends U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
directing U اداره کردن روانه کردن وسایل
launched U روانه کردن مامور کردن
outward bound U عازم بیرون روانه بیرون
launching U روانه کردن مامور کردن
launch U روانه کردن مامور کردن
launches U روانه کردن مامور کردن
shedding U خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds U خون جاری ساختن جاری ساختن
shed U خون جاری ساختن جاری ساختن
back sight method U روش نشانه روی متقابله روش روانه کردن متقابله
direct fire U هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
unifying U تک ساختن
unify U تک ساختن
to go in with U ساختن با
to make away U ساختن
fabrication U ساختن
make U ساختن
indite U ساختن
produced U ساختن
manufactures U ساختن
manufacture U ساختن
to make a shift U ساختن
produces U ساختن
makes U ساختن
manufactured U ساختن
dree U ساختن با
forborne U ساختن با
confect U ساختن
upbuild U ساختن
bridges U پل ساختن
bridged U پل ساختن
bridge U پل ساختن
mint U ساختن
remakes U از نو ساختن
mints U ساختن
remake U از نو ساختن
minting U ساختن
carbonize U کک ساختن
bulid U ساختن
idolised U بت ساختن
idolises U بت ساختن
idolising U بت ساختن
idolize U بت ساختن
pellet U حب ساختن
fabricating U ساختن
idolized U بت ساختن
fabricates U ساختن
fabricated U ساختن
fabricate U ساختن
idolizes U بت ساختن
idolizing U بت ساختن
to t. up U ساختن
minted U ساختن
upgraded U ساختن
put up U ساختن
build U ساختن
buildings U ساختن
builds U ساختن
composes U ساختن
compose U ساختن
miscreate U بد ساختن
generating U ساختن
generates U ساختن
generated U ساختن
creates U ساختن
creating U ساختن
pills U حب ساختن
pill U حب ساختن
upgrading U ساختن
upgrades U ساختن
create U ساختن
upgrade U ساختن
to get along U ساختن
put-up U ساختن
set up U ساختن
invent U ساختن
fashion U مد ساختن
construct U ساختن
generate U ساختن
unifies U تک ساختن
constructing U ساختن
fashioned U مد ساختن
constructed U ساختن
fashioning U مد ساختن
invents U ساختن
inventing U ساختن
invented U ساختن
constructs U ساختن
produce U ساختن
fashions U مد ساختن
neologize U واژههای نو ساختن
minimises U کمینه ساختن
minimised U کمینه ساختن
nidify U لانه ساختن
let out U اشکار ساختن
individualization U فردی ساختن
minimize U کمینه ساختن
accustoms U معتاد ساختن
accustom U معتاد ساختن
accustoming U معتاد ساختن
prefabricate U پیس ساختن
minimising U کمینه ساختن
minimizing U کمینه ساختن
internalization U درونی ساختن
intitle U ملقب ساختن
irrationalize U نامعقول ساختن
kithe U اشکار ساختن
mason up U ساختن دیوار
prepare mortar U ساختن ملات
lay off U متوقف ساختن
disturb U مضطرب ساختن
dishallow U بیحرمت ساختن
disjoin U بی ربط ساختن
mutualize U دوسره ساختن
minify U خرد ساختن
equate U معادله ساختن
minimizes U کمینه ساختن
minimized U کمینه ساختن
disturbs U مضطرب ساختن
filiate U مربوط ساختن
disabling U ناتوان ساختن
produces U ساختن محصول
enthrall U مفتون ساختن
domiciliate U مقیم ساختن
discovering U مکشوف ساختن
optimize U بهینه ساختن
perfuse U جاری ساختن
assimilate U شبیه ساختن
disables U ناتوان ساختن
discovers U مکشوف ساختن
graved U منقوش ساختن
overset U واژگون ساختن
discovered U مکشوف ساختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com