Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
set loose
<idiom>
U
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
If only you had told me .
U
کاش به من گفته بودی
to release
U
آزاد کردن
[رها کردن ]
[از زندان]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
To release someone. To set someone free
U
کسی را آزاد کردن .
To emancipate a slave.
U
برده ای را آزاد کردن
put in
<idiom>
U
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
to retain a freelancer
U
استخدام کردن پیشه ور آزاد
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
recanted
U
گفته خود را تکذیب کردن
recanting
U
گفته خود را تکذیب کردن
recants
U
گفته خود را تکذیب کردن
recant
U
گفته خود را تکذیب کردن
to repeat oneself
U
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
Thank God!
U
خدا را شکر!
[گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
Thank goodness!
U
خدا را شکر!
[گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
clicks
U
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
click
U
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clearer
U
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clears
U
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clicked
U
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clear
U
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearest
U
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
unpriced
U
درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
blasts
U
آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
blast
U
آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
deallocate
U
آزاد کردن منبعی که به یک کار یا فرآیند یا رسانه جانبی اختصاص داده شده است
clicked
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
to jump on somebody
U
به کسی پریدن
[زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
ipso dixit
U
گفته بی دلیل گفته استبدادی
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
denounce
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization
U
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
prejudge
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
prejudges
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
premeditate
U
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
fraise
U
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
refers
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pull off something
[contract, job etc.]
U
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
referred
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pirate something
U
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
to throw light upon
U
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
valuate
U
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
cession
U
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
to instigate something
U
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
quantify
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
inexistency
U
نا بودی
wast
U
تو بودی
wast
U
بودی
wert
U
بودی
simultaneeity
U
هم بودی
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
You beat me to it.
U
تو از من سریعتر بودی.
if thou wert
U
اگر تو بودی
You beat me to the punch.
U
تو از من سریعتر بودی.
briefed
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefest
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
references
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
reference
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
minds
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
minding
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
mind
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
to beg for a thing
U
چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
beck
U
باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
brief
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
quantize
U
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
to sum something up
U
چیزی را جمع کردن
[سرجمع کردن]
[جمع زدن]
[ریاضی]
to total something up
U
چیزی را جمع کردن
[سرجمع کردن]
[جمع زدن]
[ریاضی]
cash in
<idiom>
U
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
to add something
[up or together]
U
چیزی را جمع کردن
[سرجمع کردن]
[جمع زدن]
[ریاضی]
to smell at something
U
چیزی را بو کردن
make something do
U
با چیزی تا کردن
to cut down
[on]
something
U
چیزی را کم کردن
to cut back
[on]
something
U
چیزی را کم کردن
to cut something
U
چیزی را کم کردن
defrosts
U
یخ چیزی را اب کردن
defrosting
U
یخ چیزی را اب کردن
to work out something
U
چیزی را حل کردن
defrost
U
یخ چیزی را اب کردن
deduct
U
کم کردن چیزی از کل
defrosted
U
یخ چیزی را اب کردن
to reason out something
U
چیزی را حل کردن
deducted
U
کم کردن چیزی از کل
deducting
U
کم کردن چیزی از کل
deducts
U
کم کردن چیزی از کل
to throw something overboard
U
چیزی را ول کردن
fill
U
پر کردن چیزی
fills
U
پر کردن چیزی
make do with something
U
با چیزی تا کردن
locates
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
to refuse somebody something
U
چیزی را از کسی رد کردن
demystify
U
سر چیزی را برطرف کردن
to deny somebody something
U
چیزی را از کسی رد کردن
clean
U
تمیز کردن چیزی
cleaned
U
تمیز کردن چیزی
demystifies
U
سر چیزی را برطرف کردن
to make r. after something
U
چیزی را جستجو کردن
To spit at someone (something).
U
بکسی (چیزی ) تف کردن
hunger
[for something]
U
هوس
[چیزی را]
کردن
craving
[for something]
U
هوس
[چیزی را]
کردن
evaluate
U
چیزی رامعین کردن
demystified
U
سر چیزی را برطرف کردن
evaluating
U
چیزی رامعین کردن
mean
U
مشخص کردن چیزی
unmask
U
چیزی رااشکار کردن
unmasked
U
چیزی رااشکار کردن
unmasking
U
چیزی رااشکار کردن
unmasks
U
چیزی رااشکار کردن
meaner
U
مشخص کردن چیزی
meanest
U
مشخص کردن چیزی
to protest against something
U
به چیزی اعتراض کردن
evaluated
U
چیزی رامعین کردن
evaluates
U
چیزی رامعین کردن
cleanest
U
تمیز کردن چیزی
demystifying
U
سر چیزی را برطرف کردن
to give credence to something
U
به چیزی باور کردن
to put
[place]
credence in something
U
به چیزی باور کردن
cleans
U
تمیز کردن چیزی
to give credence to something
U
به چیزی اعتقاد کردن
to put
[place]
credence in something
U
به چیزی اعتقاد کردن
to ensure something
U
تامین کردن
[چیزی]
to obtain something
U
فراهم کردن چیزی
to ensure something
U
تضمین کردن
[چیزی]
speak out
<idiom>
U
دفاع کردن از چیزی
to make something clear
U
چیزی را روشن کردن
to ensure something
U
مراقبت کردن در
[چیزی]
try (something) out
<idiom>
U
امتحان کردن(چیزی)
to obtain something
U
کسب کردن چیزی
to sweeten something
U
چیزی را شیرین کردن
pass on
<idiom>
U
رد کردن چیزی که دیگر
to reason out something
U
چیزی رامعین کردن
to work out something
U
حل چیزی را پیدا کردن
palletize
U
چیزی را حمل کردن
to touch something
U
لمس کردن چیزی
To give the meaning of something . to interpret something .
U
چیزی را معنی کردن
To devour something .
U
چیزی را یک لقمه کردن
to avoid something
U
دوری کردن از
[چیزی]
steals
U
بلند کردن چیزی
To give up (overlook)something.
U
از چیزی صرفنظر کردن
To prepare something. To get somethings ready.
U
چیزی را حاضر کردن
steal
U
بلند کردن چیزی
lay hands upon something
U
چیزی راتایید کردن
to take apart something
U
چیزی را از هم باز کردن
lay hands on something
U
چیزی راتصرف کردن
make a provision
U
شرط کردن چیزی
to botch things up
U
زیرورو کردن چیزی
to live through something
U
چیزی را تحمل کردن
lay down the condition
U
شرط کردن چیزی
to point to something
U
به چیزی متوجه کردن
replace
U
چیزی را تعویض کردن
replaced
U
چیزی را تعویض کردن
to make something
U
چیزی را درست کردن
to mull over something
U
بازاندیشی کردن چیزی
replaces
U
چیزی را تعویض کردن
to think over something
U
بازاندیشی کردن چیزی
to r. at something
U
از چیزی ناله کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com