English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
get off U رهایی یافتن پیاده شدن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
get out U رهایی یافتن
to extricate oneself U رهایی یافتن
to get rid of U رهایی یافتن از
to get off U رهایی یافتن از
keep one's head above water U رهایی یافتن
to save one's neck U از دار رهایی یافتن
to escape [with something] U رهایی یافتن [با چیزی]
break up point U نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
disembarkation U به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
bombing height U ارتفاع رهایی بمب ارتفاع هواپیماتا هدف در موقع رهایی بمب
grenadier U سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
detrain U از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
secondary landing U منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
angular velocity sight U زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
propagates U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating U گشترش یافتن یا نشر یافتن
landing group U گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
trial and error <idiom> U یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
overhauls U پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhaul U پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling U پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled U پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
rescues U رهایی
abandonment U رهایی
emanacipation U رهایی
rescued U رهایی
escapes U رهایی
escaping U رهایی
extrication U رهایی
relief U رهایی
escapement U رهایی
emancipation U رهایی
rescue U رهایی
rescuing U رهایی
liveries U رهایی
livery U رهایی
escaped U رهایی
quietus U رهایی
deliverance U رهایی
riddance U رهایی
delivery U رهایی
deliveries U رهایی
escape U رهایی
salvation U رهایی
goby U رهایی
survival U رهایی از انهدام
break up value U قیمت رهایی
bomb release line U خط رهایی بمب
dishallucination U رهایی ازشیفتگی
survivals U رهایی از انهدام
emancipator U رهایی دهنده
emergency relief U رهایی از بلایا
rescue U رهایی دادن
acquittance U رهایی بخشودگی
break off position U نقطه رهایی
rescuing U رهایی دادن
rescued U رهایی دادن
rescues U رهایی دادن
break off U رهایی ازدرگیری
disillusioning U رهایی از شیفتگی
disillusion U رهایی از شیفتگی
disillusions U رهایی از شیفتگی
release point U نقطه رهایی
disenchantment U رهایی از طلسم
bailment U رهایی به قید ضمانت
disengagement U رهایی از قید یا تعهد
releases U منتشر ساختن رهایی
on one's feet <idiom> U رهایی ازبیماری یا مشکلات
lead us not into temtation U ماراازوسوسه شیطان رهایی ده
release U منتشر ساختن رهایی
impasse U حالتی که از ان رهایی نباشد
released U منتشر ساختن رهایی
dropping angle U زاویه رهایی بمب
bomb release point U نقطه رهایی بمب
to escape with life and limb U سختی رهایی جستن
angular velocity U سرعت زاویهای رهایی بمب
save U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
helicopter breakup point U نقطه رهایی هلیکوپترها ازستون
disencumbrance U رهایی ازقیدیاگرفتاری رهاسازی ازقید
sector U تقسیم دیسک به شیار رهایی
sectors U تقسیم دیسک به شیار رهایی
releases U ازاد سازی رهایی واگذاری
release U ازاد سازی رهایی واگذاری
released U ازاد سازی رهایی واگذاری
release point U نقطه رهایی ستون راهپیمایی
emergency relief U رهایی ازمصایب غیر مترقبه
redeemers U رهایی بخش نجات دهنده
to p anyone through danger U کسی را از خطر رهایی دادن
redeems U از گرو در اوردن رهایی دادن
saves U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
redeeming U از گرو در اوردن رهایی دادن
redeemed U از گرو در اوردن رهایی دادن
redeemer U رهایی بخش نجات دهنده
redeem U از گرو در اوردن رهایی دادن
saved U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
interim overhaul U پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
discharge U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharges U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
apotheoses U رهایی اززندگی خاکی وعروج باسمانها
angular velocity bombsight U دوربین سنجش زاویه رهایی بمب
apotheosis رهایی اززندگی خاکی وعروج باسمانها
four freedoms U دین رهایی از احتیاج و بالاخره ازادی از ترس
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
moonlight fliting U گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
break up value U قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
paint oneself into a corner <idiom> U گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
foot infantry U پیاده
on of U پیاده
pignorate U پیاده
pedestrian bridge U پل پیاده رو
foot slogger U پیاده
ganway U پل پیاده رو
footway U پیاده رو
footer U پیاده رو
impledge U پیاده
path U پیاده رو
paths U پیاده رو
foot bank U پیاده رو
foot bridge U پل پیاده رو
infantry man U پیاده
side walk U پیاده رو
afoot U پیاده
infantry U پیاده
pavement U پیاده رو
peripatetic U پیاده رو
dismounted U پیاده
walkway U پیاده رو
walked U پیاده رو
pavements U پیاده رو
pedestrians U پیاده
walk U پیاده رو
sidewalks U پیاده رو
footpaths U پیاده رو
pedestrian U پیاده
sidewalk U پیاده رو
walkways U پیاده رو
walks U پیاده رو
footpath U پیاده رو
succor U کمک برای رهایی از پریشانی موجب کمک
succour U کمک برای رهایی از پریشانی موجب کمک
to pad aroad U پیاده رفتن
to pad the hoof U پیاده رفتن
foot passenger U پیاده پا رهسپار
knight of the road U راهزن پیاده
to go on foot U پیاده رفتن
pedestrian crossings U گذرگاه پیاده
pedestrian crossing U گذرگاه پیاده
foot passenger U مسافر پیاده
torero U گاوباز پیاده
to ride shanks's mare U پیاده رفتن
hiked U پیاده روی
pawning U پیاده شطرنج
to pad it U پیاده رفتن
pawned U پیاده شطرنج
pawn U پیاده شطرنج
footpad U راهزن پیاده
foot slugger U سرباز پیاده
wayfarers U مسافر پیاده
wayfarer U مسافر پیاده
to get off U پیاده شدن از
infantry man U سرباز پیاده
hiking U پیاده روی
implementation U پیاده سازی
get down U پیاده شدن
grabby U سرباز پیاده
hikes U پیاده روی
impledge U پیاده شطرنج
hike U پیاده روی
mechanized U پیاده زرهی
footbridge U پل پیاده روها
regiment of f. U هنگ پیاده
footbridge U پل پیاده روی
disembarking U پیاده کردن
rifle man U سرباز پیاده
infantry U سرباز پیاده
disembarks U پیاده شدن
disembarks U پیاده کردن
infantry U پیاده نظام
disembarking U پیاده شدن
disembarked U پیاده شدن
disembarked U پیاده کردن
disembark U پیاده شدن
disembark U پیاده کردن
take down U پیاده کردن
skirmisher U پیاده نظام
ganger U مسافر پیاده
set down U پیاده کردن
footbridges U پل پیاده روی
footbridges U پل پیاده روها
foot infantry U پیاده نظام
demodulator U پیاده کننده
promotion U ترفیع پیاده
pignorate U پیاده شطرنج
demodulation U پیاده کردن
counterpawn U پیاده متقابل
disassemble U پیاده کردن
humps U پیاده روی
disembarkation U پیاده شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com