English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
competitory U رقابت کننده- رقابت امیز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rat race U عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
competetive U رقابت امیز
competitiveness U رقابت امیز
competitive U رقابت امیز
competition oriented pricing U قیمت گذاری رقابت امیز
antagonistic U خصومت امیز رقابت امیز
vying U رقابت کننده
cartels U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
plays U رقابت
playing U رقابت
played U رقابت
play U رقابت
contention U رقابت
rivalries U رقابت
contentions U رقابت
rivalry U رقابت
emulation U رقابت
racing U رقابت
contests U رقابت ها
competitions U رقابت ها
contest U رقابت
competition U رقابت
competition U رقابت
competitions U رقابت
rivalship U رقابت
atomistic competition U رقابت ذرهای
dicing U رقابت فشرده
rivals U رقابت کردن
dice U رقابت فشرده
competence U روح رقابت
pure competition U رقابت خالص
pandering contest U رقابت در خودشیرینی
dices U رقابت فشرده
competition rules U قوانین رقابت
retinal rivalry U رقابت شبکیهای
diced U رقابت فشرده
rivalling U رقابت کردن
contestation U رقابت مرافعه
autocompetition U رقابت با خود
rivalled U رقابت کردن
pure competition U رقابت محض
competitively U از روی رقابت
keenest U قابل رقابت
cut throat competition U رقابت ادمکشانه
cut throat competition U رقابت بیرحمانه
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
competitive conditions U شرایط رقابت
competition conditions U شرایط رقابت
perfect competition U رقابت کامل
perfecting bail competition U رقابت کامل
pure competition U رقابت کامل
contesting U رقابت دعوا
corrival U رقابت کردن
theoretical competition U رقابت نظری
unfair competition U رقابت ناعادلانه
partial competition U رقابت جزئی
workable competition U رقابت عملی
monopolistic competition U رقابت انحصاری
free competition U رقابت ازاد
vie U رقابت کردن
antagonistically U ازروی رقابت
imperfect competition U رقابت ناقص
competes U رقابت کردن
dumping U رقابت مکارانه
fair competition U رقابت عادلانه
compete U رقابت کردن
fair competition U رقابت منصفانه
vies U رقابت کردن
competed U رقابت کردن
vied U رقابت کردن
destructive competition U رقابت مخرب
sibling rivalry U رقابت هم شیرها
emulate U رقابت کردن با
contests U رقابت دعوا
contested U رقابت دعوا
contest U رقابت دعوا
theoretical competition U رقابت فرضی
rival U رقابت کردن
rivaling U رقابت کردن
emulating U رقابت کردن با
emulates U رقابت کردن با
keen U قابل رقابت
rivaled U رقابت کردن
emulated U رقابت کردن با
natural competition U رقابت طبیعی
up for grabs <idiom> U آماده رقابت شدن
competitiveness U قابل رقابت رقابتی
hardball U رقابت شدید و بیرحمانه
theory of monoplistic competition U نظریه رقابت انحصاری
competitive U قابل رقابت رقابتی
evils of imperfect competition U مضار رقابت ناقص
competitive factors U عوامل محرک رقابت
nonprice competition U رقابت غیر قیمتی
competitive goods U کالاهای مورد رقابت
sturt U ازار دادن رقابت
destructive competition U رقابت زیان اور
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
contends U مخالفت کرده با رقابت کردن
give someone a good run for her money <idiom> U رقابت شدید به وجود آوردن
contended U مخالفت کرده با رقابت کردن
contend U مخالفت کرده با رقابت کردن
run scared <idiom> U تلاش برای رقابت سیاسی
free enterprise U رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
To try to keep up with the joneses. U چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
pit U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
pits U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
open market U بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
neoclassical school U مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
competes U رقابت کردن با هم چشمی کردن
competed U رقابت کردن با هم چشمی کردن
compete U رقابت کردن با هم چشمی کردن
challenges U رقابت کردن سرپیچی کردن
challenged U رقابت کردن سرپیچی کردن
challenge U رقابت کردن سرپیچی کردن
mini U کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
head to head U رقابت شانه به شانه
importunate U عاجز کننده سماجت امیز
suggestive U دلالت کننده وسوسه امیز
corroborative U تایید کننده- موید- تقویت امیز
scandalmongers U پخش کننده شایعات افتضاح امیز
scandalmonger U پخش کننده شایعات افتضاح امیز
trickiest U خدعه امیز مهارت امیز
admonitory U نصیحت امیز توبیخ امیز
incriminatory U تهمت امیز اتهام امیز
suasive U ترغیب امیز تحریک امیز
gratulant U تهنیت امیز تبریک امیز
expostulatory U سرزنش امیز تعرض امیز
trickier U خدعه امیز مهارت امیز
tricky U خدعه امیز مهارت امیز
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
synalepha U هم امیز
synaloepha U هم امیز
murmurous U غر غر امیز
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
humorous U شوخی امیز
felonious U جنایت امیز
felonious U خیانت امیز
false hearted U خیانت امیز
wailful U تاثر امیز
extatic U نشاط امیز
contrarious U مخالفت امیز
collusive U دسیسه امیز
praiseful U ستایش امیز
criminative U تهمت امیز
mysterious U اسرار امیز
expediential U مصلحت امیز
prankful U شوخی امیز
extenuatory U تخفیف امیز
excusatory U پوزش امیز
exonerative U تبرئه امیز
expiatory U شفاعت امیز
corruptive U فساد امیز
preachy U موعظه امیز
expostulatory U عتاب امیز
execratory U لعنت امیز
minatory U تهدید امیز
magic U سحر امیز
insulting U توهین امیز
perilous U مخاطره امیز
superlative U مبالغه امیز
superlatives U مبالغه امیز
ironical U طعنه امیز
biting U طعنه امیز
inveterate U کینه امیز
conspiratorial U توط ئه امیز
plaintive U ناله امیز
sycophantic U تملق امیز
farcical U مسخره امیز
deceitful U فریب امیز
polemical U مجادله امیز
defamatory U افترا امیز
defamatory U توهین امیز
aspersive U توهین امیز
disgracing U توهین امیز
humiliating U تحقیر امیز
humiliating U توهین امیز
humiliatingly U تحقیر امیز
humiliatingly U توهین امیز
fallacious U سفسطه امیز
fallacious U مغالطه امیز
disastrous U مصیبت امیز
elusory U طفره امیز
imperious U تحکم امیز
slier U شیطنت امیز
domineeringly U بطورتحکم امیز
disdianful U اهانت امیز
objurgatory U سرزنش امیز
dogmas U عقایدتعصب امیز
repoachful U سرزنش امیز
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com