English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
challenge U رقابت کردن سرپیچی کردن
challenged U رقابت کردن سرپیچی کردن
challenges U رقابت کردن سرپیچی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
transgress U سرپیچی کردن از
transgresses U سرپیچی کردن از
disobeys U سرپیچی کردن
to kick over the traces U سرپیچی کردن
transgressed U سرپیچی کردن از
disobey U سرپیچی کردن
disobeyed U سرپیچی کردن
disobeying U سرپیچی کردن
transgressing U سرپیچی کردن از
to fly in the face of any one U اشکارا ازحرف کسی سرپیچی کردن
competes U رقابت کردن با هم چشمی کردن
competed U رقابت کردن با هم چشمی کردن
compete U رقابت کردن با هم چشمی کردن
rivals U رقابت کردن
rivalling U رقابت کردن
compete U رقابت کردن
rivalled U رقابت کردن
rivaling U رقابت کردن
rival U رقابت کردن
rivaled U رقابت کردن
corrival U رقابت کردن
emulate U رقابت کردن با
competed U رقابت کردن
vied U رقابت کردن
vie U رقابت کردن
competes U رقابت کردن
vies U رقابت کردن
emulating U رقابت کردن با
emulates U رقابت کردن با
emulated U رقابت کردن با
contend U مخالفت کرده با رقابت کردن
contended U مخالفت کرده با رقابت کردن
contends U مخالفت کرده با رقابت کردن
To try to keep up with the joneses. U چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
competitory U رقابت کننده- رقابت امیز
cartels U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
refusals U سرپیچی
refusal U سرپیچی
contumaciousness U سرپیچی
disobedience U سرپیچی
transgression U سرپیچی
pervicacious U سرپیچی
recusance or sancy U سرپیچی
inobedience U سرپیچی
insubmission U سرپیچی
insubordination U سرپیچی از اجرای دستور
recusancy U سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
recusance U سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
contention U رقابت
contentions U رقابت
rivalries U رقابت
rivalry U رقابت
competition U رقابت
competition U رقابت
competitions U رقابت
playing U رقابت
plays U رقابت
rivalship U رقابت
played U رقابت
play U رقابت
racing U رقابت
emulation U رقابت
contest U رقابت
contests U رقابت ها
competitions U رقابت ها
dumping U رقابت مکارانه
dice U رقابت فشرده
diced U رقابت فشرده
dices U رقابت فشرده
pandering contest U رقابت در خودشیرینی
workable competition U رقابت عملی
perfect competition U رقابت کامل
vying U رقابت کننده
unfair competition U رقابت ناعادلانه
theoretical competition U رقابت نظری
theoretical competition U رقابت فرضی
retinal rivalry U رقابت شبکیهای
partial competition U رقابت جزئی
contests U رقابت دعوا
destructive competition U رقابت مخرب
contesting U رقابت دعوا
contested U رقابت دعوا
contest U رقابت دعوا
keenest U قابل رقابت
competitively U از روی رقابت
pure competition U رقابت خالص
pure competition U رقابت محض
pure competition U رقابت کامل
competition conditions U شرایط رقابت
keen U قابل رقابت
perfecting bail competition U رقابت کامل
dicing U رقابت فشرده
antagonistically U ازروی رقابت
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
free competition U رقابت ازاد
atomistic competition U رقابت ذرهای
autocompetition U رقابت با خود
competitive conditions U شرایط رقابت
competence U روح رقابت
cut throat competition U رقابت ادمکشانه
contestation U رقابت مرافعه
cut throat competition U رقابت بیرحمانه
competitive U رقابت امیز
monopolistic competition U رقابت انحصاری
competition rules U قوانین رقابت
sibling rivalry U رقابت هم شیرها
fair competition U رقابت عادلانه
fair competition U رقابت منصفانه
competitiveness U رقابت امیز
competetive U رقابت امیز
imperfect competition U رقابت ناقص
natural competition U رقابت طبیعی
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
competitive factors U عوامل محرک رقابت
competitive goods U کالاهای مورد رقابت
evils of imperfect competition U مضار رقابت ناقص
competitive U قابل رقابت رقابتی
competitiveness U قابل رقابت رقابتی
hardball U رقابت شدید و بیرحمانه
destructive competition U رقابت زیان اور
sturt U ازار دادن رقابت
up for grabs <idiom> U آماده رقابت شدن
theory of monoplistic competition U نظریه رقابت انحصاری
nonprice competition U رقابت غیر قیمتی
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
run scared <idiom> U تلاش برای رقابت سیاسی
give someone a good run for her money <idiom> U رقابت شدید به وجود آوردن
competition oriented pricing U قیمت گذاری رقابت امیز
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
pits U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
pit U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
free enterprise U رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com