English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fair competition U رقابت منصفانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
competitory U رقابت کننده- رقابت امیز
fair U منصفانه
candid U منصفانه
just U منصفانه
equitably U منصفانه
evenhanded U منصفانه
deserved U منصفانه
considerately U منصفانه
fairs U منصفانه
reasonable U منصفانه
even handed U منصفانه
even-handed U منصفانه
even-handedly U منصفانه
impartial U منصفانه
fairer U منصفانه
fairest U منصفانه
fair deal U روش منصفانه
fair price U قیمت منصفانه
fair deal U سیاست منصفانه
impartially U بیغرضانه منصفانه
unjust U غیر منصفانه
unfairly U غیر منصفانه
unfair U غیر منصفانه
fair return U بازده منصفانه
fair trade U کسب منصفانه
tit for tat <idiom> U مبادله منصفانه
short end (of the stick) <idiom> U غیر منصفانه
just price U قیمت منصفانه
equanimity U قضاوت منصفانه
just profit U سود منصفانه
play ball with someone <idiom> U شرکت منصفانه
fair trade U تجارت منصفانه
shoot straight <idiom> U منصفانه رفتار کردن
fairly U بدون تزویر منصفانه
wrongs U غیر منصفانه رفتار کردن
to wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
wronging U غیر منصفانه رفتار کردن
He gave me a square deal . U بامن منصفانه معامله کرد
wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
contentions U رقابت
contests U رقابت ها
competitions U رقابت ها
contest U رقابت
competition U رقابت
emulation U رقابت
racing U رقابت
rivalship U رقابت
contention U رقابت
competitions U رقابت
rivalries U رقابت
rivalry U رقابت
competition U رقابت
played U رقابت
play U رقابت
playing U رقابت
plays U رقابت
fair trade laws U قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
perfect competition U رقابت کامل
partial competition U رقابت جزئی
perfecting bail competition U رقابت کامل
monopolistic competition U رقابت انحصاری
dumping U رقابت مکارانه
natural competition U رقابت طبیعی
dicing U رقابت فشرده
imperfect competition U رقابت ناقص
free competition U رقابت ازاد
competence U روح رقابت
dice U رقابت فشرده
diced U رقابت فشرده
dices U رقابت فشرده
pure competition U رقابت خالص
pure competition U رقابت کامل
pure competition U رقابت محض
competition conditions U شرایط رقابت
competitive conditions U شرایط رقابت
keen U قابل رقابت
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
keenest U قابل رقابت
competitively U از روی رقابت
workable competition U رقابت عملی
unfair competition U رقابت ناعادلانه
theoretical competition U رقابت فرضی
theoretical competition U رقابت نظری
sibling rivalry U رقابت هم شیرها
retinal rivalry U رقابت شبکیهای
pandering contest U رقابت در خودشیرینی
contest U رقابت دعوا
vying U رقابت کننده
contested U رقابت دعوا
antagonistically U ازروی رقابت
autocompetition U رقابت با خود
competetive U رقابت امیز
competition rules U قوانین رقابت
emulating U رقابت کردن با
emulates U رقابت کردن با
emulated U رقابت کردن با
competes U رقابت کردن
competed U رقابت کردن
contests U رقابت دعوا
competitive U رقابت امیز
competitiveness U رقابت امیز
compete U رقابت کردن
emulate U رقابت کردن با
atomistic competition U رقابت ذرهای
contesting U رقابت دعوا
destructive competition U رقابت مخرب
rivaled U رقابت کردن
rival U رقابت کردن
cut throat competition U رقابت ادمکشانه
vie U رقابت کردن
fair competition U رقابت عادلانه
vied U رقابت کردن
vies U رقابت کردن
rivaling U رقابت کردن
rivalling U رقابت کردن
rivalled U رقابت کردن
corrival U رقابت کردن
cut throat competition U رقابت بیرحمانه
contestation U رقابت مرافعه
rivals U رقابت کردن
up for grabs <idiom> U آماده رقابت شدن
competitiveness U قابل رقابت رقابتی
competitive U قابل رقابت رقابتی
evils of imperfect competition U مضار رقابت ناقص
destructive competition U رقابت زیان اور
hardball U رقابت شدید و بیرحمانه
theory of monoplistic competition U نظریه رقابت انحصاری
competitive goods U کالاهای مورد رقابت
competitive factors U عوامل محرک رقابت
sturt U ازار دادن رقابت
nonprice competition U رقابت غیر قیمتی
competition oriented pricing U قیمت گذاری رقابت امیز
run scared <idiom> U تلاش برای رقابت سیاسی
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
contends U مخالفت کرده با رقابت کردن
contended U مخالفت کرده با رقابت کردن
contend U مخالفت کرده با رقابت کردن
give someone a good run for her money <idiom> U رقابت شدید به وجود آوردن
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
pits U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
free enterprise U رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
pit U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
To try to keep up with the joneses. U چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
unijust U غیر عادلانه غیر منصفانه بی عدالت بی انصاف
open market U بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
neoclassical school U مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
rat race U عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
cartel U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
competed U رقابت کردن با هم چشمی کردن
compete U رقابت کردن با هم چشمی کردن
challenge U رقابت کردن سرپیچی کردن
challenged U رقابت کردن سرپیچی کردن
challenges U رقابت کردن سرپیچی کردن
antagonistic U خصومت امیز رقابت امیز
competes U رقابت کردن با هم چشمی کردن
mini U کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
head to head U رقابت شانه به شانه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com