English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
decontaminate U رفع الودگی ضد عفونی کردن
decontaminated U رفع الودگی ضد عفونی کردن
decontaminates U رفع الودگی ضد عفونی کردن
decontaminating U رفع الودگی ضد عفونی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
background level U الودگی متن الودگی زمینه
infect U عفونی کردن
disinfecting U ضد عفونی کردن
disinfects U ضد عفونی کردن
disinfected U ضد عفونی کردن
disinfect U ضد عفونی کردن
asepticize U ضد عفونی کردن
antisepticize U ضد عفونی کردن
infects U عفونی کردن
infecting U عفونی کردن
air pollution monitoring U مراقبت دائمی الودگی هوا فرابینی الودگی هوا
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
quarantined U اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
quarantine U اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
quarantines U اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
quarantining U اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
decontaminate U از الودگی مبرا کردن
decontaminating U از الودگی مبرا کردن
decontaminated U از الودگی مبرا کردن
decontaminates U از الودگی مبرا کردن
pestiferous U عفونی
disinfection U ضد عفونی
decontamination U ضد عفونی
infectious U عفونی
zymotic U عفونی
disinfectant U ضد عفونی
asepsis U ضد عفونی
antisepsis U حالت ضد عفونی
antiseptic U دوای ضد عفونی
infectiousness U عفونی بودن
saperaemia U عفونی خون
antiseptics U دوای ضد عفونی
septic U ماده عفونی
septic U جسم عفونی
fumigation U ضد عفونی سازی
the wound was infected U زخم عفونی شد
infectiously U بطور مسری یا عفونی
disinfectant U داروی ضد عفونی ماده گندزدا
fumigant U ماده ضد عفونی کننده تدخینی
scrubs U ضد عفونی برای عمل جراحی
scrubbing U ضد عفونی برای عمل جراحی
scrubbed U ضد عفونی برای عمل جراحی
scrub U ضد عفونی برای عمل جراحی
smeariness U الودگی
filthiness U الودگی
muddiness U گل الودگی
contamination U الودگی
soilage U الودگی
contamination U الودگی ش م ر
stains U الودگی
staining U الودگی
filth U الودگی
stain U الودگی
stained U الودگی
sully U الودگی
infection U الودگی
infections U الودگی
pisolitic U الودگی
purulence U الودگی
sullying U الودگی
sullies U الودگی
pollution U الودگی
impurity U الودگی
sullied U الودگی
water pollution U الودگی اب
alloys U الودگی
contramination U الودگی
alloy U الودگی
yaws U بیماری مسری و عفونی حاصله در اثراسپیروکتی بنام
sanitary napkins U دستمال کاغذضد عفونی مخصوص قاعدگی زنان
sanitary napkin U دستمال کاغذضد عفونی مخصوص قاعدگی زنان
drowsihead U خواب الودگی
physiological pollution U الودگی فیزیولوژیک
chemical pollution U الودگی شیمیایی
decontamination U رفع الودگی
radioactive contamination U الودگی رادیواکتیوی
pediculosis U الودگی به شپش
thermal pollution U الودگی گرمایی
drowsiness U خواب الودگی
purulency U ریم الودگی
critical pollution U الودگی بحرانی
bacterization U الودگی بمیکرب
radioactive contamination U الودگی پرتوزایی
air pollution U الودگی هوا
air contamination U الودگی هوا
agricultural pollution U الودگی کشاورزی
biological pollution U الودگی زیستی
unspotted U بدون الودگی
pisolite U سنگ الودگی
noise pollution U الودگی صدا
moise pollution U الودگی نویزی
abatement U کاهش الودگی
somnolence U خواب الودگی
abatement U الودگی کاهی
mysophobia U الودگی هراسی
pollution tax U مالیات بخاطر الودگی
phthiriasis U الودگی به شپش یا شپشک
crankcase mist detector U اشکارساز الودگی روغن
cleaning station U پست رفع الودگی ش م ر
air pollution index U نمایه الودگی هوا
air pollution index U شاخص الودگی هوا
air pollution episode U رویداد الودگی هوا
contamination control U کنترل الودگی منطقه
sepsis U مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
squalor U درهم وبرهمی وکثافت الودگی
smutch U اثر ویا نشان الودگی
trend U الودگی لوزه وحلق وگلوباسیل
trends U الودگی لوزه وحلق وگلوباسیل
narcosis U حالت بی حسی وخواب الودگی بی حالی
trichinosis U الودگی باتریشین یا کرم گوشت خوک
bleaching materiel U پودر شستشو برای رفع الودگی عوامل شیمیایی
danc solution U نوعی محلول شیمیایی برای رفع الودگی عوامل تاول زا
wet filter U فیلتری که در ان فیلمی ازمایع که روی سطح المنت قرارگرفته مانع از عبور ذرات و و الودگی میشود
area of military significant fallout U منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
narcolepsy U حالت خواب الودگی ومیل شدیدبه خواب
pediculosis U الودگی به شپشک شپشک داشتن
verminosis U ابتلا به کرمهای انگلی الودگی به کرمهای انگلی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com