Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
there is no p of his going
U
رفتن وی هیچ امکان ندارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
there is no p of doing it
U
کردن انکارهیچ امکان ندارد هیچ نمیتوان انکار راکرد
he hasno notion of going
U
سر رفتن ندارد
he hasno notion of going
U
میل رفتن ندارد
he hasno notion of going
U
خیال رفتن ندارد
race condition
U
حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
U
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
U
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
he is second to none
U
دومی ندارد بالادست ندارد
edlin
U
در DOS-MS امکان سیستمی که به کاربر امکان می ددهد تغییرات را خط به خط در هر لحظه بر فایل اعمال کند
scheduler
U
امکان نرم افزاری که به کاربر امکان مدیریت جلسات , قرار ملاقاتها یا استفاده از منابع میدهد.
Winsock
U
امکان نرم افزاری برای کنترل مودم هنگام اتصال به اینترنت تحت DOS-MS یا ویندوز که به کامپیوتر امکان ارتباط تحت پروتکل TCP/IP میدهد
Windows Explorer
U
امکان نرم افزاری در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده پرونده ها و فایل ها روی دیسک سخت فلاپی دیسک , ROM-CD , و هر درایو اشتراکی شبکه را میدهد
window
U
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
pussyfoot
U
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step
U
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go
U
چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
fire capabilities
U
چارت امکان تیر توپخانه نمودار امکان تیر یکانهای توپخانه
mouch
U
راه رفتن دولادولاراه رفتن
it does not weigh with me
U
ندارد
he is not of that stamp
U
را ندارد
there is no limit to it
U
حد ندارد
there is no style about her
U
ندارد
flicker free
U
ی ندارد
trots
U
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted
U
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot
U
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting
U
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
no matter
U
اهمیت ندارد
no object
U
اهمیت ندارد
it is well enough
U
عیبی ندارد
it lacks soul
U
روح ندارد
dont mention it
U
اهمیت ندارد
Nothing is quite impossible.
U
کارنشد ندارد
It is no trouble at all.
U
زحمتی ندارد
hadn't
U
ندارد نبایستی
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .
U
عیب ندارد
No problem at all. It is quite all right .
U
مانعی ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .
U
مقصودی ندارد
there is no limit to it
U
اندازه ندارد
his hat cover his fanily
U
هیچکس را ندارد
it is of no weight
U
قدرواهمیتی ندارد
it is a soft snap
U
کاری ندارد
he is out of huomor
U
دماغ ندارد
he has no excuse what
U
عذری ندارد
he has nothing of his own
U
چیزی ندارد
he has nostomach for the fight
U
سر دعوا ندارد
it does not matter
U
اهمیت ندارد
he has no temperature to day
U
امروز تب ندارد
he has an a. to grind
U
غرضی ندارد
he has no manners
U
اداب ندارد
Don’t mention it.
U
قابلی ندارد.
it is nothing new
U
تازگی ندارد
it is nothing out of the way
U
غرابتی ندارد
There is nothing to be ashamed lf .
U
( اینکار ) خجالت ندارد
He cant stand the sight of us.
U
چشم ندارد ما را ببیند
and that is flat(final)!No arguments!
U
چون وچراهم ندارد !
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).
U
تقلب عاقبت ندارد
there is nothing for it but to
U
چارهای ندارد جز اینکه
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
his hand lack one finger
U
دستش یک انگشت ندارد
irons in the fire
<idiom>
U
وقت سرخاراندن ندارد
That is quitw O. K. That is fine.
U
هیج اشکالی ندارد
his hand want's two fingers
U
دستش دو انگشت ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .
U
ربطی به موضوع ندارد
There is no market for it in Iran .
U
درایران مصرفی ندارد
he means well
U
قصد بدی ندارد
he is short of hands
U
کارگر کافی ندارد
She never gets any gratitude .
U
دستش نمک ندارد
it takes two to tango
<idiom>
U
[یک دست صدا ندارد]
Nothing is impossible .
U
کار نشد ندارد
he is nothing to me
U
بتمن خویشی ندارد
Death keeps no calendar.
<proverb>
U
مرگ تاریخ ندارد.
he is indisposed to go
U
میل برفتن ندارد
he is at a loose end
U
کار معینی ندارد
It doesnt look nice . It is useemly.
U
صورت خوشی ندارد
That's not so!
U
این حقیقت ندارد!
there is no reason
U
هیچ دلیل ندارد
h does not w.much
U
چندان وزنی ندارد
it is indifferent to me
U
برای من چه اهمیتی ندارد
she cannot bear heat
U
طاقت گرما را ندارد
crying is useless
U
گریه سودی ندارد
domains
U
برنامهای که حق کپی ندارد
domain
U
برنامهای که حق کپی ندارد
infinite
U
حلقهای که خروج ندارد.
it is allup with him
U
دیگر امیدی ندارد
his intentions are good
U
خیال بدی ندارد
de facto standard
U
سسهای اعتبار به آن ندارد
it is of no moment
U
هیچ اهمیت ندارد
it is beyond recall
U
احتمال لغوشدن ندارد
it is not protected by sanctions
U
ضمانت اجرایی ندارد
that in nothing to me
U
برای من اهمیتی ندارد
it matters little
U
چندان اهمیت ندارد
many hands make light work
<proverb>
U
یک دست صدا ندارد
This does not apply to . . .
U
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
it is of little worth
U
چندان ارزشی ندارد
it is of no importance
U
هیچ اهمیت ندارد
it differs nothing from
U
هیچ فرقی با .....ندارد
there is no exception to that rule
U
ان قانون استثناء ندارد
The very idea !
U
معنی ندارد ! ( قبیح است )
e. wear
U
پارچه ایی که مرگ ندارد
they are of no historical
U
هیچ اهمیت تاریخی ندارد
from immemorial times
U
اززمانی که کسی بیاد ندارد
he does nothing but talk
U
کاری جزحرف زدن ندارد
It is pointless for her to come here .
U
موضوع ندارد اینجا بیاید
out of one's element
<idiom>
U
جایی که به شخص تعلق ندارد
He has not a single star in all the seven skies.
<proverb>
U
یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
The full man does not understand a hungry one .
<proverb>
U
سیر از گرسنه خبر ندارد .
A logical remark has no answer.
<proverb>
U
یرف یساب جواب ندارد .
His knowledge has no limits.
U
دانش اوحد واندازه ای ندارد
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
U
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
He is on edge. He is restive.
U
آرام ندارد (ناراحت است )
My French is not up to much.
U
فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
His remarks are unfounded.
U
حرفهایش پایه واساسی ندارد
His greed knows no limits.
U
حرص وطمع اش اندازه ندارد
there is no occasion for fear
U
ترس هیچ مورد ندارد
it boots not to complain
U
گله گذاری سودی ندارد
you are welcome
U
کاری نکردم اهمیت ندارد
there is no precedent for this
U
این چیز سابقه ندارد
he has no friends
U
او هیچ دوست و اشنایی ندارد
that is nothing like it
U
هیچ شباهتی بدان ندارد
It doesnt matter. it is nothing.
U
چیزی نیست ( عیب ندارد )
it is immaterial
U
ناچیز است اهمیت ندارد
netblock
U
ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
it does not matter
U
عیب ندارد چیزی نیست
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.
U
اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
it is not worth my while
U
نمیارزد برای من ارزش ندارد
confession and avoidance
U
باط ندارد و اثرش به سوداوست
It is in the bag . It is a dead cert.
U
ردخورد ندارد (حتمی است )
He hasnt a mind of his own.
U
ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
He is unpredicateble. He acts haphazardly.
U
کارش حساب وکتابی ندارد
time out of minds
U
زمانی که کسی یاد ندارد
There is nothing wrong with it.
U
این هیچ ایرادی ندارد.
it is of no use talking
U
سخن گفتن سودی ندارد
It isn't anything like her.
U
او
[زن]
اصلا همچنین رفتاری ندارد.
null
U
رشتهای که هیچ حرفی ندارد
He has a poor service record in this company.
U
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
This is treason, pure and simple.
U
خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
... if you don't mind my asking
U
... اگر پرسش من
[برای تو]
ایرادی ندارد
Your proposal has little practical value .
U
پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
linear
U
برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
it is not pervious to reasonov
U
بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
He is only half a man .
U
مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
it is not true that he is dead
U
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
Such a thing does not exist at all .
U
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
The poor fellow ( guy ) is restless.
U
بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
It doesnt make any difference to me .
U
برای من فرقی نمی کند (ندارد)
neither fish nor fowl
<idiom>
U
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
There are no vacancies at the hotel.
U
هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
He is in a bad way (poor circumstances).
U
وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
He has not enough experience for the position.
U
برای اینکار تجربه کافی ندارد
The dilemma has no simple answers.
U
این مخمصه راه حل ساده ای ندارد.
the interest of it is gone
U
دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
they call him mister
U
یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
coram non judice
U
درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
He hasn't had much of an appetite lately.
U
به تازگی او
[مرد]
هیچ اشتها ندارد.
unconditional
U
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
sole tenant
U
مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
no branch
U
شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
no address operation
U
دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
There is no such number.
U
همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
There is no disagreement among us.
U
اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
singleton
U
ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
There is no harm in trying.
U
امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
monogamist
U
مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
blind letter
U
نامهای که نام ونشان روشن ندارد
complete
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
irreligionist
U
کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
he has no enterprise
U
دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
It is a case of tit for tat .
U
چیزی که عوض داد گله ندارد
Your passport is no longer valid.
گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
completing
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
There's no reason for concern.
U
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
There is nothing to worry about.
U
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
completes
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
He makes a hundred jugs of which not one has a han.
<proverb>
U
صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
parading
U
سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade
U
سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades
U
سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded
U
سان رفتن رژه رفتن محل سان
There is no argument about that.
U
حرف ندارد ( کاملا" مسلم وقطعی است )
There are not many amusements in this town.
U
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
outpensioner
U
کسیکه از بنگاهی وفیفه میگیدرولی در انجابودباش ندارد
It is no use crying over spilt milk .
<proverb>
U
بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
residents
U
ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
bohemians
U
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
gentleman at large
U
کسیکه وابسته بدرباراست و کار ویژهای ندارد
indeterminate vowel
U
حرف مصوتی که صدای معین یا اشکاری ندارد
it is of no use to us
U
بکار ما یا بدرد ما نمیخورد سودی برای ما ندارد
These statistics speak for themselves.
U
این آمار به هیچ توضیحی نیاز ندارد.
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final .
U
همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد )
The bus stop is no distance at all .
U
ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
camera-shy
U
کسی که دوست ندارد از او عکس یا فیلم بگیرند
resident
U
ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
there is nothing in it
U
چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
He has not a penny to bless himself with .
<proverb>
U
یتى یک پنى ندارد که خرج خود کند.
bohemian
U
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
There is nothing to it .
U
هیچ کاری ندارد ( بسیار آسان است )
There is no reason to do something
U
دلیلی وجود ندارد که کاری انجام شود.
There's no danger of that happening again.
U
خطری وجود ندارد که آن دوباره اتفاق بیافته.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com