English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 275 (573 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
treat U رفتار کردن
treated U رفتار کردن
treats U رفتار کردن
demean U رفتار کردن
demeaned U رفتار کردن
demeans U رفتار کردن
to demean oneself U رفتار کردن
to deport oneself U رفتار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
befriend U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
simulate U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
princess U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesses U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
treat U رفتار کردن با
treated U رفتار کردن با
treats U رفتار کردن با
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U رفتار کردن رهبری کردن
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U رفتار کردن رهبری کردن
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U رفتار کردن رهبری کردن
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U رفتار کردن رهبری کردن
emulate U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
grandmother U مثل مادر بزرگ رفتار کردن
grandmothers U مثل مادر بزرگ رفتار کردن
schoolmaster U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
schoolmasters U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
patronised U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronises U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronized U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses U خلاف میل کسی رفتار کردن
crossest U خلاف میل کسی رفتار کردن
handle U رفتار کردن استعمال کردن
handles U رفتار کردن استعمال کردن
babies U مانندکودک رفتار کردن
baby U مانندکودک رفتار کردن
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
wronging U غیر منصفانه رفتار کردن
wrongs U غیر منصفانه رفتار کردن
prince U مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
princes U مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
despotize U مستبدانه رفتار کردن
jitter U با عصبانیت رفتار کردن
live up to one's principles U موافق مرام خود رفتار کردن
matronize U مانند رئیسه رفتار کردن
princesse U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
to go with the tide U طبق مقتضیات رفتار کردن
To treat them all alike. (indiscriminately). U همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
shoot straight <idiom> U منصفانه رفتار کردن
make oneself at home <idiom> U مثل خونه خود رفتار کردن
to act [be] one's age <idiom> <verb> U طبق سن خود رفتار کردن
to wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
to lump them all together <idiom> U با همه یکسان رفتار کردن
to go easy on somebody [something] U با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
to get up to nonsense U ابلهانه رفتار کردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
to cultivate good manners U کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
to make [commit] a faux pas U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
Other Matches
Act your age [and not your shoe size] ! U به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
thews U رفتار
gest U رفتار
ergasia U رفتار
conducting U رفتار
comported U رفتار
conduct U رفتار
geste U رفتار
conducted U رفتار
demeanor U رفتار
comport U رفتار
demeanour U رفتار
comporting U رفتار
comports U رفتار
conducts U رفتار
behaviour U رفتار
havings U رفتار
dealing U رفتار
haviour U رفتار
action U رفتار
behavio U رفتار
ethic U رفتار
actions U رفتار
behavior U رفتار
demarche U رفتار
behaviuor U رفتار
misconduct U رفتار بد
comportment U رفتار
treament U رفتار
treatment U رفتار
bad conduct U سو رفتار
demarch U رفتار
gesture U رفتار
treatments U رفتار
exploit U : رفتار
gesturing U رفتار
exploiting U : رفتار
exploits U : رفتار
gestured U رفتار
deportment U رفتار
propriety of behaviour U درستی رفتار
conducting U رفتار اخلاقی
expressive behavior U رفتار بیانگر
fal lal U رفتار فریفانه
immoral U زشت رفتار
ambivalent behavior U رفتار دو سوگرا
chilly <adj.> U سرد [رفتار]
brusqurie U خشونت در رفتار
nonverbal behavior U رفتار غیرکلامی
manner U رفتار ادب
macho U نرینه رفتار
maternal behavior U رفتار مادری
illtreatment U سوء رفتار
verbal behavior U رفتار کلامی
illtreat U سوء رفتار
maladdress U رفتار ناهنجار
frivolous U سبک رفتار
etiquette U روش رفتار
collective behavior U رفتار جمعی
bearing U رفتار سلوک
implicit behavior U رفتار نااشکار
covert behavior U رفتار نااشکار
iron fist U رفتار خشنوفالمانهدولتبارعیت
carried away U رفتار احمقانهوهمراهباهیجانزدگی
incipient behavior U رفتار اغازین
misconduct U سوء رفتار
learned behavior U رفتار اموخته
affable <adj.> U خوش رفتار
behavior repertoire U خزانه رفتار
unsports manlike conduct U رفتار ناجوانمردانه
conducted U رفتار اخلاقی
fair shake <idiom> U رفتار درست
anancastia U رفتار وسواسی
regressive behavior U رفتار واپس رو
automatic behavior U رفتار خودکار
stereotypy U رفتار قالبی
cruelty U سوء رفتار
avoidance behavior U رفتار اجتنابی
anancasm U رفتار وسواسی
anankaslia U رفتار وسواسی
conduct U رفتار اخلاقی
elicited behavior U رفتار فراخوانده
elastic behavior U رفتار ارتجاعی
behavior therapy U رفتار درمانی
attitude U روش و رفتار
behavior rehearsal U تمرین رفتار
behavior modification U تغییر رفتار
attitudes U روش و رفتار
social behavior U رفتار اجتماعی
get on one's high horse <idiom> U رفتار با تکبر
brusque U خشن در رفتار
spontaneous behavior U رفتار خودانگیخته
conducts U رفتار اخلاقی
ethogram U شرح رفتار
overt behavior U رفتار اشکار
target behavior U رفتار اماج
explicit behavior U رفتار اشکار
apopathetic behavior U رفتار گروه زاد
sportmanship U رفتار و اخلاق انسانی
well behaved U خوش رفتار با ادب
well-behaved U خوش رفتار با ادب
consumer behaviour U رفتار مصرف کننده
contact behavior U رفتار تماس جویانه
iam a of such conduct U از این رفتار شرمنده ام
correctional custudy U روش اصلاح رفتار
skullduggery U رفتار زیرجلکی وخائنانه
Harsh ( rough) manners . U رفتار خشک وخشن
image response U رفتار فرکانس تصویر
misbehaviour U بدرفتاری سوء رفتار
confrontational U رفتار همراهبا اعتراض
organizational citizenship behavior U رفتار شهروندی سازمانی
keep up appearances <idiom> U حفظ رفتار درست
stereotyped U دارای رفتار قالبی
locomotor behavior U رفتار جابه جایی
paternity U رفتار پدرانه اصلیت
abidance U رفتار برطبق توافق
detour behavior U رفتار غیر مستقیم
misbehavior U بدرفتاری سوء رفتار
behavior sampling U نمونه گیری از رفتار
problem behavior U رفتار مشکل افرین
purposive behavior U رفتار غایت نگر
mannish U دارای رفتار مردانه
butch U خشن و مرد رفتار
even-handed treatment U رفتار [عملکرد] عادلانه
skulduggery U رفتار زیرجلکی وخائنانه
last word U بیان یا رفتار قاطع
She has engaging manners . U رفتار گیرایی دارد
discriminated operant U رفتار عامل افتراقی
high frequency performance U رفتار فرکانس بالا
levity U رفتار سبک لوسی
play off <idiom> U رفتار مختلف با اشخاص
behavioral U وابسته به رفتار و سلوک
douceur U شیرینی وفرافت رفتار
to misbehave oneself U درست رفتار نکردن
go ape <idiom> U از هیجان رفتار دیوانهوار داشتن
You haven't changed. U تو هیچ تغییر نکرده ای [رفتار] .
attitudes U حالت قرار گرفتن رفتار
attitude U حالت قرار گرفتن رفتار
moral philosophy U اصول اخلاق ایین رفتار
duress U شدت رفتار خشن وتند
punctilio U نکته دقیق در ایین رفتار
impluse response U رفتار در مقابل فشار ضربهای
get along with someone <idiom> U رفتار خوب با کسی داشتن
common touch <idiom> U با همه رفتار مناسب داشتن
They act after their kind. جنس خود رفتار می کنند.
princeliness U رفتار شاهزاده وار یاشاهوار
scenarios U طرح ها [نحوه رفتار] [سناریو]
an empty gesture U رفتار [تعارف] خشک وخالی
scenario U طرح [نحوه رفتار] [سناریو]
correctional treatment U روش معالجه از راه اصلاح رفتار
mannered U دارای سبک یا رفتار بخصوص تصنعی
put someone in his or her place <idiom> U تنبیه شخص به علت حرف یا رفتار بد
clownish U دارای رفتار زمخت وبدون اداب
aberrant behavio [u] r U رفتار غیر عادی [اصطلاح رسمی]
He's back to his usual self. U او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
behaviorism U مکتب روانشناسی برمبنای رفتار و ادراکات فرد
to change somebody's ways U رفتار و کردار کسی را کاملا تغییر دادن
to show somebody up [by behaving badly] U باعث خجالت کسی شدن [با رفتار بد خود]
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
Everybody condemned his foolish behaviour . U همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
She's not the Laleh I used to know. U او [زن] دیگر لاله قدیمی [از نظر رفتار] نیست.
mimicking <adj.> <pres-p.> U [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
emulating <adj.> <pres-p.> U [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
pantomiming <adj.> <pres-p.> U [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
She's got a finger in every pie. U او [زن] توی همه چیز دخالت می کند. [رفتار ناپسند]
gestalt psychology U مطالعه قوه ادراک و رفتار از نقطه نظرواکنش شخصی در برابرامورکلی
chip off the old block <idiom> U (هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
neural net U مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
bon ton U روش خوب رفتار از روی نزاکت وطبق اداب معموله
simulations U روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
simulation U روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
cruelty U در CLعبارت است از سوء رفتار یکی از زوجین با دیگری به نحوی که احتمال منجر شدن ان به صدمات بدنی
impluse response U پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
cybernetics U مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
one level address U سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
emulation U رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com