Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
detour behavior
U
رفتار غیر مستقیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Act your age
[and not your shoe size]
!
U
به سن خودت رفتار بکن !
[مثل بچه ها رفتار نکن !]
dasd
U
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission
U
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic
U
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics
U
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
directed
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange
U
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
directs
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
cost fraction
U
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
direct command
U
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct fire sights
U
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation
U
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct dyes
U
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct access storage device
U
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
treatment
U
رفتار
demeanour
U
رفتار
action
U
رفتار
demeanor
U
رفتار
behaviour
U
رفتار
conduct
U
رفتار
actions
U
رفتار
comport
U
رفتار
haviour
U
رفتار
treatments
U
رفتار
deportment
U
رفتار
ergasia
U
رفتار
behaviuor
U
رفتار
conducting
U
رفتار
treament
U
رفتار
conducts
U
رفتار
conducted
U
رفتار
dealing
U
رفتار
havings
U
رفتار
gest
U
رفتار
demarche
U
رفتار
demarch
U
رفتار
geste
U
رفتار
exploits
U
: رفتار
exploiting
U
: رفتار
exploit
U
: رفتار
gesture
U
رفتار
comportment
U
رفتار
gestured
U
رفتار
gesturing
U
رفتار
misconduct
U
رفتار بد
ethic
U
رفتار
thews
U
رفتار
comports
U
رفتار
bad conduct
U
سو رفتار
comported
U
رفتار
behavio
U
رفتار
behavior
U
رفتار
comporting
U
رفتار
misconduct
U
سوء رفتار
treat
U
رفتار کردن
get on one's high horse
<idiom>
U
رفتار با تکبر
conducting
U
رفتار اخلاقی
conducted
U
رفتار اخلاقی
iron fist
U
رفتار خشنوفالمانهدولتبارعیت
frivolous
U
سبک رفتار
fair shake
<idiom>
U
رفتار درست
regressive behavior
U
رفتار واپس رو
social behavior
U
رفتار اجتماعی
to deport oneself
U
رفتار کردن
immoral
U
زشت رفتار
brusqurie
U
خشونت در رفتار
incipient behavior
U
رفتار اغازین
spontaneous behavior
U
رفتار خودانگیخته
illtreatment
U
سوء رفتار
illtreat
U
سوء رفتار
target behavior
U
رفتار اماج
conduct
U
رفتار اخلاقی
behavior modification
U
تغییر رفتار
treats
U
رفتار کردن با
expressive behavior
U
رفتار بیانگر
behavior therapy
U
رفتار درمانی
behavior repertoire
U
خزانه رفتار
ethogram
U
شرح رفتار
behavior rehearsal
U
تمرین رفتار
carried away
U
رفتار احمقانهوهمراهباهیجانزدگی
elicited behavior
U
رفتار فراخوانده
automatic behavior
U
رفتار خودکار
elastic behavior
U
رفتار ارتجاعی
avoidance behavior
U
رفتار اجتنابی
explicit behavior
U
رفتار اشکار
overt behavior
U
رفتار اشکار
demeans
U
رفتار کردن
ambivalent behavior
U
رفتار دو سوگرا
anancasm
U
رفتار وسواسی
conducts
U
رفتار اخلاقی
anancastia
U
رفتار وسواسی
anankaslia
U
رفتار وسواسی
stereotypy
U
رفتار قالبی
to demean oneself
U
رفتار کردن
demean
U
رفتار کردن
demeaned
U
رفتار کردن
fal lal
U
رفتار فریفانه
macho
U
نرینه رفتار
treats
U
رفتار کردن
cruelty
U
سوء رفتار
affable
<adj.>
U
خوش رفتار
maladdress
U
رفتار ناهنجار
etiquette
U
روش رفتار
collective behavior
U
رفتار جمعی
brusque
U
خشن در رفتار
learned behavior
U
رفتار اموخته
verbal behavior
U
رفتار کلامی
bearing
U
رفتار سلوک
unsports manlike conduct
U
رفتار ناجوانمردانه
manner
U
رفتار ادب
implicit behavior
U
رفتار نااشکار
treated
U
رفتار کردن با
maternal behavior
U
رفتار مادری
attitude
U
روش و رفتار
treated
U
رفتار کردن
treat
U
رفتار کردن با
chilly
<adj.>
U
سرد
[رفتار]
nonverbal behavior
U
رفتار غیرکلامی
propriety of behaviour
U
درستی رفتار
attitudes
U
روش و رفتار
covert behavior
U
رفتار نااشکار
confrontational
U
رفتار همراهبا اعتراض
locomotor behavior
U
رفتار جابه جایی
correctional custudy
U
روش اصلاح رفتار
consumer behaviour
U
رفتار مصرف کننده
stereotyped
U
دارای رفتار قالبی
contact behavior
U
رفتار تماس جویانه
butch
U
خشن و مرد رفتار
paternity
U
رفتار پدرانه اصلیت
mannish
U
دارای رفتار مردانه
misbehavior
U
بدرفتاری سوء رفتار
discriminated operant
U
رفتار عامل افتراقی
problem behavior
U
رفتار مشکل افرین
behavioral
U
وابسته به رفتار و سلوک
despotize
U
مستبدانه رفتار کردن
behavior sampling
U
نمونه گیری از رفتار
apopathetic behavior
U
رفتار گروه زاد
douceur
U
شیرینی وفرافت رفتار
abidance
U
رفتار برطبق توافق
last word
U
بیان یا رفتار قاطع
jitter
U
با عصبانیت رفتار کردن
levity
U
رفتار سبک لوسی
skullduggery
U
رفتار زیرجلکی وخائنانه
Harsh ( rough) manners .
U
رفتار خشک وخشن
purposive behavior
U
رفتار غایت نگر
iam a of such conduct
U
از این رفتار شرمنده ام
sportmanship
U
رفتار و اخلاق انسانی
image response
U
رفتار فرکانس تصویر
skulduggery
U
رفتار زیرجلکی وخائنانه
even-handed treatment
U
رفتار
[عملکرد]
عادلانه
She has engaging manners .
U
رفتار گیرایی دارد
baby
U
مانندکودک رفتار کردن
high frequency performance
U
رفتار فرکانس بالا
well behaved
U
خوش رفتار با ادب
shoot straight
<idiom>
U
منصفانه رفتار کردن
to misbehave oneself
U
درست رفتار نکردن
play off
<idiom>
U
رفتار مختلف با اشخاص
keep up appearances
<idiom>
U
حفظ رفتار درست
organizational citizenship behavior
U
رفتار شهروندی سازمانی
to get up to nonsense
U
ابلهانه رفتار کردن
misbehaviour
U
بدرفتاری سوء رفتار
well-behaved
U
خوش رفتار با ادب
babies
U
مانندکودک رفتار کردن
wronging
U
غیر منصفانه رفتار کردن
wrongs
U
غیر منصفانه رفتار کردن
wrong
U
غیر منصفانه رفتار کردن
attitude
U
حالت قرار گرفتن رفتار
moral philosophy
U
اصول اخلاق ایین رفتار
common touch
<idiom>
U
با همه رفتار مناسب داشتن
get along with someone
<idiom>
U
رفتار خوب با کسی داشتن
an empty gesture
U
رفتار
[تعارف]
خشک وخالی
go ape
<idiom>
U
از هیجان رفتار دیوانهوار داشتن
princeliness
U
رفتار شاهزاده وار یاشاهوار
duress
U
شدت رفتار خشن وتند
They act after their kind.
جنس خود رفتار می کنند.
to act
[be]
one's age
<idiom>
<verb>
U
طبق سن خود رفتار کردن
You haven't changed.
U
تو هیچ تغییر نکرده ای
[رفتار]
.
scenario
U
طرح
[نحوه رفتار]
[سناریو]
matronize
U
مانند رئیسه رفتار کردن
to lump them all together
<idiom>
U
با همه یکسان رفتار کردن
punctilio
U
نکته دقیق در ایین رفتار
impluse response
U
رفتار در مقابل فشار ضربهای
attitudes
U
حالت قرار گرفتن رفتار
scenarios
U
طرح ها
[نحوه رفتار]
[سناریو]
to go with the tide
U
طبق مقتضیات رفتار کردن
to wrong
U
غیر منصفانه رفتار کردن
princess
U
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
aberrant behavio
[u]
r
U
رفتار غیر عادی
[اصطلاح رسمی]
crossest
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
princesses
U
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
stereotypes
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotype
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypy
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotyping
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
mannered
U
دارای سبک یا رفتار بخصوص تصنعی
live up to one's principles
U
موافق مرام خود رفتار کردن
put someone in his or her place
<idiom>
U
تنبیه شخص به علت حرف یا رفتار بد
crosses
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com