English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
regard U رعایت راجع بودن به
regarded U رعایت راجع بودن به
regards U رعایت راجع بودن به
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
regards U راجع بودن به
pertian U راجع بودن
regarded U راجع بودن به
tuch U راجع بودن به
regard U راجع بودن به
as to U راجع به
relative U راجع
regarding U راجع به
respecting U راجع به
apropos of U راجع به
in relation to U راجع به
with respect to U راجع به
on U راجع به
about U راجع به
pertianing U راجع
peronality U انتقادات راجع به شخصیت
in regard to U راجع به در خصوص نسبت به
with relation to U نسبت به راجع به در باره
to expatiate on a subject U راجع یک موضوع زیادگویی کردن
with regard to U نسبت به در باره راجع به در خصوص
bestiary U رساله یامقاله راجع بحیوانات
my sentiment toward him U انچه من راجع باواحساس میکنم
She is the talk of the town . U همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
real action U دعوی راجع به اموال غیر منقول
We should not indulge in personalities. U نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
hypochondriasis U اضطراب واندیشه بیهودی راجع بسلامتی خود
mammalogy U یک شاخه از جانور شناسی که راجع به پستانداران است
actinochemistry U مبحث دانش شیمی راجع به نیروی خورشید
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
hypochondria U اضطراب واندیشه بیهوده راجع بسلامتی خود
publicists U نویسنده مقالات سیاسی یامقالات راجع به حقوق بین الملل
publicist U نویسنده مقالات سیاسی یامقالات راجع به حقوق بین الملل
apocrypha U کتاب مشکوکی که راجع بزندگی عیسی ودین مسیح نوشته شده
formally U با رعایت
consideration U رعایت
considerations U رعایت
ovservation U رعایت
respects U رعایت
respect U رعایت
observance U رعایت
observingly U با رعایت
observancy U رعایت
observe U رعایت کردن
observe silence U رعایت سکوت
observed U رعایت کردن
observing U رعایت کردن
keep to U رعایت کردن
esteem U رعایت ارزش
disrespect U عدم رعایت
ceremoniousness U رعایت تعارف
to go through U رعایت کردن
heeding U ملاحظه رعایت
to pass by any thing U رعایت نکردن
heed U ملاحظه رعایت
regard for others U رعایت دیگران
regardful U رعایت کننده
heeds U ملاحظه رعایت
legality U رعایت قانون
heeded U ملاحظه رعایت
inobservance U عدم رعایت
regarded U رعایت توجه
observes U رعایت کردن
non observance of ..... U عدم رعایت .....
regard U رعایت توجه
non compliance U عدم رعایت
nonconformity U عدم رعایت
regards U رعایت توجه
circuit discipline U رعایت انضباط مدار
breach of propriety U عدم رعایت اداب
to go to U رعایت کردن گذشتن از
formalism U رعایت ائین و اداب
multitudinism U رعایت حال توده
observantly U از روی ملاحظه و رعایت
formality U رعایت اداب ورسوم
gradualism U رعایت اصول تدریج
economizes U رعایت اقتصاد کردن
in deference to U بملاحظه برای رعایت
observe silence U سکوت را رعایت کنید
economization U رعایت اصول اقتصادی
to stand U چیزیرادقیقا رعایت کردن
Please behave yourself . Please be courteous. U ادب را رعایت کنید
fashionableness U رعایت سبک پسندیده
inobservance of a law U عدم رعایت قانون
for short U برای رعایت اختصار
economising U رعایت اقتصاد کردن
economised U رعایت اقتصاد کردن
economize U رعایت اقتصاد کردن
economized U رعایت اقتصاد کردن
respectfulness U رعایت احترام وادب
economises U رعایت اقتصاد کردن
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
disregards U اعتنا نکردن عدم رعایت
indecorum U عدم رعایت ایین معاشرت
quite the thing U رعایت کننده سبک روز
electronic security U رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
bluntness U عدم رعایت نزاکت یاتعارف
moralism U رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
red tapism U رعایت تشریفات اداری به حدافراط
hardshell U سخت در رعایت ایین دینی
roughly speaking U تقریبا بدون رعایت دقت
welfare U رعایت کردن خدمات اجتماعی
bureaucrasy U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracy U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
unconventionality U عدم رعایت اداب و رسوم
disregarding U اعتنا نکردن عدم رعایت
bureaucracies U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
without regard for decency U بدون رعایت نزاکت یاادب
disregard U اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarded U اعتنا نکردن عدم رعایت
indelicately U بدون رعایت نزاکت یا فرافت
expressionist U هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
ceremonialism U اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
ritualistic U مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
bureaucrat U فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
to play the game U رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
expressionism U هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
bureaucrats U فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
prettyism U اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
internationalism U عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
red tapery U رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
multitudinist U کسیکه توده مردم را بیشتر ازافراد رعایت میکند
ceremonialist U کسیکه پای بند رعایت ایین وتشریفات است
to respect oneself U رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
united nations organization U سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
pacts U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pact U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
p sexual relations U امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
injunction U دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunctions U دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
letters of administration U حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
military testament U وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
referring to your letter of U با اشاره بنامه .......عطف بنامه ....... راجع بنامه .......
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
bureaucreacy U رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
syntactic error U خطای برنامه نویسی به علت اینکه عبارت برنامه دستور زبان را رعایت نکرده است
interface U تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interfaces U تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
formulism U رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
communication U مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
appertained U مربوط بودن متعلق بودن
resides U ساکن بودن مقیم بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
appertain U مربوط بودن متعلق بودن
abut U مماس بودن مجاور بودن
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
agrees U متفق بودن همرای بودن
agreeing U متفق بودن همرای بودن
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
agree U متفق بودن همرای بودن
ablest U لایق بودن مناسب بودن
consists U شامل بودن عبارت بودن از
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
include U شامل بودن متضمن بودن
stravaig U سرگردان بودن بی هدف بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com