English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
it is unsatisfactory U رضایت بخش نیست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
That won't work with me! U این رضایت بخش نیست برای من!
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] U این رضایت بخش نیست برای من!
Other Matches
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
consentience U رضایت
suffrage U رضایت
willingness U رضایت
adhesion U رضایت
satisfaction U رضایت
consented U رضایت
acquiescence U رضایت
acquiescently U با رضایت
consents U رضایت
consenting U رضایت
consent U رضایت
contentment U رضایت
well and good <idiom> U رضایت بخش
euphoria U خوشحالی رضایت
concurrence U دمسازی رضایت
sufferance U رضایت ضمنی
express one's consent U رضایت دادن
hunky dory U رضایت مندانه
willingnesso U رضایت میل
to w one's consent U رضایت ندادن
to give ones a to U رضایت دادن به
implied U رضایت ضمنی
to give a ready consent U رضایت دادن
job satisfaction U رضایت شغلی
acceding U رضایت دادن
disapproval U عدم رضایت
accedes U رضایت دادن
sufference U رضایت ضمنی
admit U رضایت دادن
self content U رضایت از خود
self approbation U رضایت ازخویشتن
acquiesce رضایت دادن
accede U رضایت دادن
assentation U رضایت فاهری
compliantly U با قبول و رضایت
admitting U رضایت دادن
acceded U رضایت دادن
give up one's claim U رضایت دادن
admits U رضایت دادن
discontentedness U عدم رضایت
dissatisfaction U عدم رضایت
satisfactoriness U رضایت بخشی
to find satisfactionin any one U از کسی رضایت داشتن
fill one's shoes <idiom> U جابهجایی رضایت بخش
consensus U رضایت وموافقت عمومی
assent U رضایت دادن موافقت
to give a ready consent U بی درنگ رضایت دادن
atoning U جلب رضایت کردن
atone U جلب رضایت کردن
dissatisfactory U مایه عدم رضایت
satisfactorily U بطور رضایت بخش
assents U رضایت دادن موافقت
atoned U جلب رضایت کردن
atones U جلب رضایت کردن
assenting U رضایت دادن موافقت
assented U رضایت دادن موافقت
her willing to sing U رضایت یامیل اوبخواندن
on approval U مشروط به رضایت خریدار
consenting U موافقت رضایت دادن
consented U موافقت رضایت دادن
consents U موافقت رضایت دادن
consent U موافقت رضایت دادن
testimonialize U گواهی نامه یا رضایت دادن
acquiesces U رضایت دادن موافقت کردن
consensual U مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
assenting U رضایت دادن تصدیق کردن
acquiesced U رضایت دادن موافقت کردن
voluntary partition U افراز با رضایت یا سازش طرفین
tenant by sufference U متصرف با رضایت ضمنی مالک
assent U رضایت دادن تصدیق کردن
assented U رضایت دادن تصدیق کردن
assents U رضایت دادن تصدیق کردن
consents U راضی شدن رضایت دادن
acquiescing U رضایت دادن موافقت کردن
pursuit of happiness U به دنبال رضایت خاطر [خرسندی]
consent U راضی شدن رضایت دادن
consented U راضی شدن رضایت دادن
testimonials U سفارش وتوصیه رضایت نامه
consenting U راضی شدن رضایت دادن
assentient U قبول کننده رضایت دهنده
testimonial U سفارش وتوصیه رضایت نامه
to make a grab at women U عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
consenting U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
to atone for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
[results were] satisfactory U رضایت بخش [در یادداشت گزارش کنترل]
to grope women U عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
consents U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
to feel women up U عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
consented U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consent U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
to make amends for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
approval U نوعی فروش که در آن خریدار در صورت رضایت پور را می پردازد
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
Everything is hunky-dory. <idiom> U همه چیز کاملا رضایت مندانه است. [اصطلاح روزمره]
silence gives consent U سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
temporary storage U می نیست
storage U می نیست
aint U نیست
Plug and Play U یچ نیست
It's not new. نو نیست.
secondary U نیست
isn't U نیست
auxiliaries U نیست
auxiliary U نیست
it is well enough U بد نیست
he is not of our number U از ما نیست
he takes no notice of it U نیست
innocent passage U مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
thereis no end to it U انراپایانی نیست
it is nothing out of the way U غریب نیست
It is all right . It is o. k. U طوری نیست
it is unnecessary U لازم نیست
inextinct U نیست نشده
Such is not the case . That is not so. U اینطور نیست
to make no mention of U ذکری از ان نیست
that is wrong U درست نیست
it is unsuitable U مناسب نیست
close the door please U اگرزحمت نیست
He goes on and on . He is most persistent . U ول کن معامله نیست
He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it . U مردش نیست
no trouble U زحمتی نیست
I dont remember ( recall ) . U یادم نیست
ought not U شایسته نیست
there is no hurry U عجلهای نیست
there is no hurry U شتابی نیست
it is immaterial U چیزی نیست
it is not in good workingorder U دایر نیست
the ice is treach erous U یخ محکم نیست
There is nothing wrong with you . You are all right . U هیچیت نیست
it has escaped my remembrance U یاد نیست
if you please U اگرزحمت نیست
it lies beyond his competence U در صلاحیت او نیست
It is not advisable . It is inexpedient. U صلاح نیست
he is none of my friends U او از دوستان من نیست
he is a bad husband U صرفه جو نیست
cold is merely privative U گرما نیست
he is not in it U داخل نیست
he has nothing in him U کسی نیست
that is not it U این نیست
that depends U معلوم نیست
It cant be helped. U چاره ای نیست
no object U چیزی نیست
no matter U چیزی نیست
it's only me U کسی نیست
he is not willing to go U نیست برود
he is out of his senses U بهوش نیست
you are written U حق با شما نیست
i do not have it in me U از من ساخته نیست
it needs not U لازم نیست
it is not half bad U هیچ بد نیست
no hurry U عجلهای نیست
niet le fait U کار او نیست
he knows a thing or two U بی تجربه نیست
my health is tolerable U حالم بد نیست
he is rather i. than sick U ناخوش نیست
he is out of huomor U سر دماغ نیست
he is out of huomor U سر خلق نیست
dont mention it U چیزی نیست
no sweat <idiom> U مشکلی نیست
Nevermind! U مهم نیست !
needn't U لازم نیست
nihilism U نیست انگاری
There is no hot water U آب گرم نیست.
It's not new. جدید نیست.
no wonder <idiom> U تعجبی نیست
static U که پویا نیست
sacred cow <idiom> U چارهای نیست
certificate U رضایت نامه شهادت نامه
certificates U رضایت نامه شهادت نامه
it does not befit his state U در خور شان او نیست
it is never the worse U دیگر بدتر که نیست
it is never the worse U هیچ بدتر نیست
there is no question but that. U شکی نیست که) .00000
it does not befit me to U شایسته من نیست که مرانشاید که
it does not s. the condition U واجدان شرایط نیست
it is inadvisable to say that U گفتن ان مصلحت نیست
it goes without saying U نیازمند بگفتن نیست
it goes without saying U محتاج بذکر نیست
it is inadvisable to say that U گفتن ان مقتضی نیست
there is no mistaking U جای اشتباه نیست
it is beyond retrieve U جبران پذیر نیست
thereis no end to it U انتهای برای ان نیست
isn't he there U ایا او اینجا نیست
no reply necessary [NRN] U نیازی به پاسخ نیست.
you need not fear U لازم نیست بترسید
he is unequal to the task U مرد اینکار نیست
It is not fair that . . . U آخر انصاف نیست که …
He is nobody. He is a nonentity. U داخل آدم نیست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com