English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 106 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
well and good <idiom> U رضایت بخش
[results were] satisfactory U رضایت بخش [در یادداشت گزارش کنترل]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
consent U رضایت
consent U راضی شدن رضایت دادن
consent U موافقت رضایت دادن
consent U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U رضایت
consented U راضی شدن رضایت دادن
consented U موافقت رضایت دادن
consented U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U رضایت
consenting U راضی شدن رضایت دادن
consenting U موافقت رضایت دادن
consenting U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U رضایت
consents U راضی شدن رضایت دادن
consents U موافقت رضایت دادن
consents U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
disapproval U عدم رضایت
approval U نوعی فروش که در آن خریدار در صورت رضایت پور را می پردازد
suffrage U رضایت
concurrence U دمسازی رضایت
satisfaction U رضایت
adhesion U رضایت
willingness U رضایت
acquiesce رضایت دادن
acquiesced U رضایت دادن موافقت کردن
acquiesces U رضایت دادن موافقت کردن
acquiescing U رضایت دادن موافقت کردن
atone U جلب رضایت کردن
atoned U جلب رضایت کردن
atones U جلب رضایت کردن
atoning U جلب رضایت کردن
admit U رضایت دادن
admits U رضایت دادن
admitting U رضایت دادن
assent U رضایت دادن موافقت
assent U رضایت دادن تصدیق کردن
assented U رضایت دادن موافقت
assented U رضایت دادن تصدیق کردن
assenting U رضایت دادن موافقت
assenting U رضایت دادن تصدیق کردن
assents U رضایت دادن موافقت
assents U رضایت دادن تصدیق کردن
accede U رضایت دادن
acceded U رضایت دادن
accedes U رضایت دادن
acceding U رضایت دادن
dissatisfaction U عدم رضایت
contentment U رضایت
certificate U رضایت نامه شهادت نامه
certificates U رضایت نامه شهادت نامه
euphoria U خوشحالی رضایت
consensus U رضایت وموافقت عمومی
implied U رضایت ضمنی
sufferance U رضایت ضمنی
acquiescence U رضایت
testimonial U سفارش وتوصیه رضایت نامه
testimonials U سفارش وتوصیه رضایت نامه
satisfactorily U بطور رضایت بخش
acquiescently U با رضایت
assentation U رضایت فاهری
assentient U قبول کننده رضایت دهنده
compliantly U با قبول و رضایت
consensual U مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
consentience U رضایت
discontentedness U عدم رضایت
dissatisfactory U مایه عدم رضایت
express one's consent U رضایت دادن
give up one's claim U رضایت دادن
her willing to sing U رضایت یامیل اوبخواندن
hunky dory U رضایت مندانه
innocent passage U مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
it is unsatisfactory U رضایت بخش نیست
job satisfaction U رضایت شغلی
marginal disutility of labor U عدم رضایت نهائی کار نارضامندی نهائی کار
on approval U مشروط به رضایت خریدار
satisfactoriness U رضایت بخشی
self approbation U رضایت ازخویشتن
self content U رضایت از خود
silence gives consent U سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
speaking with prosecutor U در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
sufference U رضایت ضمنی
tenant by sufference U متصرف با رضایت ضمنی مالک
testimonialize U گواهی نامه یا رضایت دادن
to find satisfactionin any one U از کسی رضایت داشتن
to give a ready consent U بی درنگ رضایت دادن
to give a ready consent U رضایت دادن
to give ones a to U رضایت دادن به
to w one's consent U رضایت ندادن
voluntary partition U افراز با رضایت یا سازش طرفین
willingnesso U رضایت میل
fill one's shoes <idiom> U جابهجایی رضایت بخش
That won't work with me! U این رضایت بخش نیست برای من!
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] U این رضایت بخش نیست برای من!
to grope women U عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
to feel women up U عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
to make a grab at women U عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
Other Matches
pursuit of happiness U به دنبال رضایت خاطر [خرسندی]
to atone for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
Everything is hunky-dory. <idiom> U همه چیز کاملا رضایت مندانه است. [اصطلاح روزمره]
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com