English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
creditor's bill U رسیدی که بستانکار متوفی درمقابل دریافت مقداری ازترکه به عنوان تصفیه حساب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
plene administravit U دفاع امین یا مدیر ترکه درمقابل دعاوی مطروحه علیه متوفی
plene administrative preter U دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
blacks U بستانکار بودن در حساب
blacker U بستانکار بودن در حساب
blackest U بستانکار بودن در حساب
black U بستانکار بودن در حساب
blacked U بستانکار بودن در حساب
enter to someone's credit U به بستانکار حساب کسی گذاشتن
credit someone with a sum U مبلغی را به بستانکار حساب کسی گذاشتن
proof of debt U سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
quando acciderint U وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
quantity equation of exchange U یعنی حاصلضرب حجم پول در سرعت گردش پول باارزش پولی کلیه تولیدات برابر است معادله مقداری مبادله که براساس نظریه مقداری پول است و اولین بار توسط ایروینگ فیشر عنوان شد .این معادله بصورت زیراست :PQ = V
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
have it out with someone <idiom> U تصفیه حساب
escheat U حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
check out U تصفیه حساب کردن
settle U تصفیه حساب کردن
settles U تصفیه حساب کردن
we squared for our meal U حساب خوراکمان را تصفیه کردیم
to pay up U حساب پس از افت را تصفیه کردن
He gets paid wering different hats . U به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
clearing a bill U محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
You arrived in the nick of time. U درست بموقع رسیدی
widdy U طناب یا بند ساخته شده ازترکه نرم
dock receipt U رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
quantity equation U معادله مقداری . منظورمعادله مقداری پول است که در حقیقت نشان دهنده انگیزه معاملاتی برای پول است
defunct U متوفی
dead U متوفی
deceased U با the متوفی
late U متوفی
deceased U متوفی
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
the defunct U شخص متوفی
title U صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
titles U صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
distributions U تقسیم ترکه متوفی
decedent U شخص متوفی مرحوم
distribution U تقسیم ترکه متوفی
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
obsequy U مجلس ترحیم یا تجلیل متوفی فرمانبرداری
the system of U رد مازاد ترکه متوفی به خویشان ذکورپدری
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
metempsychosis U حلول روح متوفی در بدن انسان یا جانوردیگری
eponym U عنوان دهنده عنوان مشخص
credited U بستانکار
creditors U بستانکار
creditor U بستانکار
crediting U بستانکار
petitioning creditor U بستانکار
obligee U بستانکار
credit U بستانکار
credits U بستانکار
deat benefit U وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
To cook the books. U حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
credit balance U مانده بستانکار
credit notes U برگ بستانکار
credit note U برگ بستانکار
credit advice U اعلامیه بستانکار
creditor U ستون بستانکار
nonagium U عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
credited U ستون بستانکار نسیه
credits U ستون بستانکار نسیه
credit U ستون بستانکار نسیه
secured creditor U بستانکار دارای رهینه
crediting U ستون بستانکار نسیه
crediting U درستون بستانکار وارد کردن
credit U درستون بستانکار وارد کردن
credits U درستون بستانکار وارد کردن
credited U درستون بستانکار وارد کردن
privilege U دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
DSR U سیگنال از وسیلهای که آماده دریافت داده است , این سیگنال پس از دریافت سیگنال DTR رخ میدهد
We are quits. We are even. U دیگر با هم حسابی نداریم (نه بدهکارنه بستانکار )
lien U حق رهن ملک بدهکار برای بستانکار
We are now quits. We are now even . The slate is now cleaned. U حالادیگر حسابمان پاک شد (نه بدهکار نه بستانکار )
otherwise <adv.> U درمقابل
against U درمقابل
on the other side <adv.> U درمقابل
cut it with a knife U درمقابل
alternatively <adv.> U درمقابل
apart from that <adv.> U درمقابل
on the other hand <idiom> U درمقابل
at the same time [on the other hand] <adv.> U درمقابل
by the same token <adv.> U درمقابل
on the other hand <adv.> U درمقابل
in contrast with U درمقابل
in d. from U درمقابل
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
checks U حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checked U حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
check U حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
for U درمقابل برله
against payment U درمقابل وجه
gainst U برعلیه درمقابل
real representative U قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
little frog in a big pond <idiom> U قطرهای درمقابل دریا
vis a vis U شخص روبرو درمقابل
in security for U یعنوان وثیقه درمقابل
vis-a-vis U شخص روبرو درمقابل
baying U دفاع کردن درمقابل
shield U حفافت کردن درمقابل
bayed U دفاع کردن درمقابل
shields U حفافت کردن درمقابل
brace U درمقابل فشارمقاومت کردن
bays U دفاع کردن درمقابل
bay U دفاع کردن درمقابل
braced U درمقابل فشارمقاومت کردن
to keep at bay U دفاع کردن درمقابل
quantitatively U مقداری
qualitative U مقداری
quantitative U مقداری
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
defendant U مقاوم درمقابل زور و فشار
defendants U مقاوم درمقابل زور و فشار
thermolabile U بی ثبات یا ناپایدار درمقابل حرارت
v U مخفف versus به معنی درمقابل
earthquake proof foundation U غیر مقاوم درمقابل زلزله
thermistor U الت مقاوم درمقابل برق
To make a stand against injustice. U درمقابل ستم ایستادگی کردن
To stand up to someone . To assert oneself. U درمقابل کسی قد علم کردن
to defend oneself [against] U از خود دفاع کردن [درمقابل]
I'd like some ... من مقداری ... میخواهم.
extensive property U خاصیت مقداری
drop in the bucket <idiom> U مقداری جزئی
single valued function U تابع یک مقداری
quantitative value U ارزش مقداری
some milk U مقداری شیر
I'd like some ... من مقداری ... میخواهم.
some hot water U مقداری آب گرم
bill of quantities U صورت مقداری
some cold water U مقداری آب سرد
parameters U مقداری از یک مدار
volume discont U تخفیف مقداری
value parameter U پارامتر مقداری
parameter U مقداری از یک مدار
quantitative methods U روشهای مقداری
quantitative analysis U تحلیل مقداری
I'd like some ... من مقداری ... میخواهم.
some crisps U مقداری چیپس
It sinds into insignificance beside his invention . U این درمقابل اختراع اوهیچ است
acknowledges U 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledging U 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledge U 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
Some sugar, please. لطفا مقداری شکر.
applicative U صفت مقداری مانندsome یا every
size distribution of income U توزیع درامد مقداری
I'd like some soup. من مقداری سوپ میخواهم.
amount U مقداری از داده یا کاغذ یا...
amounted U مقداری از داده یا کاغذ یا...
amounting U مقداری از داده یا کاغذ یا...
amounts U مقداری از داده یا کاغذ یا...
quantity theory of money U نظریه مقداری پول
counterpose U درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
buck fever U هیجان شکارچی تازه کار درمقابل شکار
augmenter U مقداری که به دیگری اضافه میشود
quantity theory of money and prices U نظریه مقداری پول و قیمت
robustness U قدرت پوشش یک سیستم وتوانایی آن درمقابل ضربه وافتادن
bank protection U حفافت ساحل رودخانه درمقابل تخریبهای ناشی ازجریان
d/a U acceptance documentagainst تحویل اسناد درمقابل قبولی نویسی
plene administravit U بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
to have a limit [of up to something] U [تا] به حد [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
to run to a quantity [to run into a sum] U بر مبلغی [مقداری] بالغ شدن [یا بودن]
The welfare budget has been cut down. U از بودجه رفاهی مقداری زده اند
account U حساب صورت حساب
best ball U بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
broaches U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
transparency U مقداری از یک تصویر دیگر در زیر آن نشان میدهد
transparencies U مقداری از یک تصویر دیگر در زیر آن نشان میدهد
lipoprotein U مواد پروتئینی که حاوی مقداری چربی باشند
parameters U مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
May I have some ...? آیا ممکن است مقداری ... برایم بیاورید؟
parameter U مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
handily U ذخیره کردن مقداری از انرژی از طرف اسب
leakage U مقداری که معمولابرای کسری در اثرنشتی درنظر میگیرند
leakages U مقداری که معمولابرای کسری در اثرنشتی درنظر میگیرند
to have a maximum limit [of something] U [به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
inventory U از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
plough land U مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
he calcn lates with a U اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
no year oppropriation U حساب تامین اعتبار باز حساب باز
digital computer U ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
parliamentarism U سیستمی که در ان قوه مجریه درمقابل پارلمان جوابگو ومسئول اعمال خود باشد
stiffest U مسیر مقاوم در مقابل گوی بولینگ ثبات داشتن قایق درمقابل باد
stiffer U مسیر مقاوم در مقابل گوی بولینگ ثبات داشتن قایق درمقابل باد
stiff U مسیر مقاوم در مقابل گوی بولینگ ثبات داشتن قایق درمقابل باد
private decument U درمقابل عقد رسمی یا سند که در CL اسناد مصدق یا عقودمهمور به مهر نامیده میشود
knee brace U پشت بندی که جهت مقاومت ساختمان درمقابل فشار ناشی از بادبسته میشود
soft valve U شیر ترمویونیکی که مقداری هوا به داخل ان نشت کرده است
dragged U مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com