English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pass on <idiom> U رد کردن چیزی که دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
substitution U جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
interchange U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanges U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanging U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
Other Matches
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
lose U نداشتن چیزی دیگر پس از این
to p on one thing to another U چیزی را به چیز دیگر انداختن
loses U نداشتن چیزی دیگر پس از این
intruder U قرار دادن چیزی در چیز دیگر
exchange U دادن چیزی به جای چیز دیگر
She turned the conversation to another subject. U او [زن] موضوع را [به چیزی دیگر] عوض کرد.
exchanged U دادن چیزی به جای چیز دیگر
complete U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
exchanges U دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanging U دادن چیزی به جای چیز دیگر
intruders U قرار دادن چیزی در چیز دیگر
completed U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completing U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completes U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
alternatives U چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
substituting U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
alternative U چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
substituted U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
superimposes U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
shared U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
carries U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
shares U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
carrying U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
share U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
superimposing U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimpose U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
carry U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
changer U وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
substitute U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
inclusive U چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
carried U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
factors U چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
factor U چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
to lose track [of] U فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
implicit function U معادله چیزی که حل ان مستلزم حل یک یا چند معادله دیگر باشد
plene administravit U بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
transforming U تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transformed U تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transform U تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transforms U تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
dependent U غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
width U اندازه چیزی از یک طرف به طرف دیگر
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
calibrate U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
junk U پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
removing U جابجا کردن به محل دیگر
removes U جابجا کردن به محل دیگر
remove U جابجا کردن به محل دیگر
to lay on the table U بوقت دیگر موکول کردن
range alongside U نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
passage of lines U عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
scrape together <idiom> U پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
reinforcing U در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
transfer U کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
adjourns U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
interpolated U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
overwrite U و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
interpolates U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
In at one ear and out at the other . <proverb> U از یک گوش شنیدن و از یکى دیگر بدر کردن .
transferring U کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
adjourned U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
interpolating U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
adjourning U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourn U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
transfers U کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
switches U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switched U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switch U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
telephones U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
standalone U که بدون نیاز به وسیله دیگر قابل کار کردن است
powering U خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
powers U خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
telephone U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
powered U خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
telephoning U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
to play up to another actor بدانگونه درنمایش بازی کردن که بازیگر دیگر سر ذوق آید
power U خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
telephoned U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
metafile U 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
saves U امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
save U امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saved U امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
projection print U روش تهیه نقشه یا عکس بااستفاده از روش بزرگ کردن یا کوچک کردن فیلم یک عکس دیگر چاپ تصویری
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
fraise U نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
to pirate something U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
sifting U روشی از مرتی کردن داخلی که بوسیله ان رکوردهاحرکت داده می شوند تا ورودرکوردهای دیگر را مجازسازند
HTML U مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
cession U صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
port U مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خارج کردن یا ارسال داده به ماشین دیگر یا وسیله دگر میدهد
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
denounces U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
beck U باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
minding U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
to beg for a thing U چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
mind U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
reference U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
minds U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefer U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
references U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
briefest U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
brief U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
to lock somebody [yourself] out [of something] U در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
fill U پر کردن چیزی
to reason out something U چیزی را حل کردن
to work out something U چیزی را حل کردن
defrosting U یخ چیزی را اب کردن
defrosted U یخ چیزی را اب کردن
defrost U یخ چیزی را اب کردن
to throw something overboard U چیزی را ول کردن
fills U پر کردن چیزی
deduct U کم کردن چیزی از کل
deducts U کم کردن چیزی از کل
deducting U کم کردن چیزی از کل
deducted U کم کردن چیزی از کل
defrosts U یخ چیزی را اب کردن
to cut down [on] something U چیزی را کم کردن
make do with something U با چیزی تا کردن
to cut back [on] something U چیزی را کم کردن
make something do U با چیزی تا کردن
to smell at something U چیزی را بو کردن
to cut something U چیزی را کم کردن
personal U محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com