English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
concurring opinion U رای موافق مشروط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
qualified U مشروط
provided U مشروط
subjects U مشروط
subjecting U مشروط
subjected U مشروط
contingent U مشروط
subject U مشروط
contingents U مشروط
conditional U مشروط
person in whose favor a condition is mad U مشروط له
pending U مشروط
limited U مشروط
eventual U مشروط
provisional U مشروط
conditioned U مشروط
conditional order U سفارش مشروط
parole U ازادی مشروط
paroled U ازادی مشروط
qualified endorsement U فهرنویسی مشروط
subject to being unsold U مشروط براینکه
pleas U وعده مشروط
plea U وعده مشروط
paroles U ازادی مشروط
claused bill og exchange U بارنامه مشروط
foul bill of lading U بارنامه مشروط
estate at will U اجاره مشروط
conditional discharge U ازادی مشروط
conditional probability U احتمال مشروط
paroling U ازادی مشروط
dirty bill od lading U بارنامه مشروط
conditional contract U عقد مشروط
absolute U غیر مشروط
absolutes U غیر مشروط
conditional confession U اقرار مشروط
provided U مشروط به انکه
indispensable <adj.> U غیر مشروط
unalienable <adj.> U غیر مشروط
conditionally U بطور مشروط
contingents U تصادفی مشروط
contingent U تصادفی مشروط
inevitable <adj.> U غیر مشروط
on probation U در آزادی مشروط
probation U ازادی مشروط
providing U مشروط بر اینکه
absolute <adj.> U غیر مشروط
inalienable <adj.> U غیر مشروط
probationers U عفو مشروط
provisional U شرطی مشروط
probationer U عفو مشروط
condition U مشروط کردن
unalterable <adj.> U غیر مشروط
unconditional U غیر مشروط
restrictive indorsement U فهر نویسی مشروط
sub modo U مشروط یا مضیق یا مقید
conditional race U مسابقه مشروط با ارابه
probatory U دال بر اثبات مشروط
probationary period U دوره ازادی مشروط
on approval U مشروط به رضایت خریدار
extra good time U معافی مشروط از زندان
probative U دال بر اثبات مشروط
deferred dividened U سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
Payment on delivery of goods. U پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
goods on approval U تحویل کالا به شرط قبولی کالاهای مشروط
consentient U موافق
agreeably to U موافق
attune U موافق
concordant U موافق
consilient U موافق
accordant U موافق
according U موافق
attuned U موافق
textually U موافق نص
prosodial U موافق
prosodiacal U موافق
non concurrent U نا موافق
in suit with U موافق با
in suit with U موافق
in keeping U موافق
consentaneous U موافق
congruous U موافق
compossible <adj.> U موافق
sympathisers U موافق
respondents U موافق
respondent U موافق
sympathetic U موافق
congruent U موافق
incompatible U نا موافق
sympathizers U موافق
compatible <adj.> U موافق
pro U له موافق
pro- U له موافق
amicable U موافق
sympathizer U موافق
agreed U موافق
compliant U موافق
fair tide U جریان اب موافق
disagree U موافق نبودن
fair wind U باد موافق
fellow countryman U موافق کردن
friendly U مهربان موافق
fellow countryman U موافق شدن
disagreed U موافق نبودن
go along U موافق بودن
quarter wind U باد موافق
palatably U موافق ذائقه
string along U موافق بودن
non placer U موافق نیستم
to go along U موافق بودن
prorenata U نسبت موافق
to my satisfaction U موافق دلخواه من
disagrees U موافق نبودن
disagreeing U موافق نبودن
see eye to eye <idiom> U موافق بودن
placet U رای موافق
in accordance with U مطابق موافق
prorenata U شخص موافق
adapt U موافق بودن
after ones own heart U موافق دلخواه
agonist muscle U عضله موافق
yea U رای موافق
harmoniously U بطور موافق
favourable U موافق مطلوب
shaken U موافق شیوه
accomodating U راحت موافق
satisfactorily U موافق دلخواه
truly U موافق باحقایق
after one's will U موافق میل
at will U موافق میل
consistently U بطور موافق
friendlier U مهربان موافق
friendlies U مهربان موافق
compatibly U بطور موافق
friendliest U مهربان موافق
rationally U موافق عقل
precarious U عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
quite the thing U موافق سبک روز
to bring in to line U وفق دادن موافق
to a toa praposal U باپیشنهادی موافق بودن
physically U موافق علم فیزیک
in tune <idiom> U با یکدیگر موافق بودن
to agree on something U موافق بودن با چیزی
no deal <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
genetically U موافق علم پیدایش
harmonious U موزون سازگار موافق
no cigar <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
geometrically U موافق علم هندسه
naturalistic U موافق با اصول طبیعی
scientifically U موافق اصول علمی
accommodatingly U بطور موافق راحت
crony U رفیق موافق هم اطاق
cronies U رفیق موافق هم اطاق
comkpliant U موافق اجابت کننده
genealogically U موافق شجره نامه
geodetically U موافق قاعده پیمایش
harmonises U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonised U موافق کردن هم اهنگ شدن
she always had her way U همیشه موافق میل اوعمل می شد
in obdience to U برای اطاعت از موافق امر
gastronomically U موافق علم خوب خوردن
to put over a play U موافق بدادن نمایشی شدن
fall in U مطابقت کردن موافق شدن
harmonize U موافق کردن هم اهنگ شدن
adapting U وفق دادن موافق بودن
agrees U موافقت کردن موافق بودن
agreeing U موافقت کردن موافق بودن
physiognomically U موافق علم قیافه شناسی
harmonising U موافق کردن هم اهنگ شدن
pros and cons U موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
agree U موافقت کردن موافق بودن
harmonizing U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizes U موافق کردن هم اهنگ شدن
bandae jireugi U ضربه دست موافق ایستادن
harmonized U موافق کردن هم اهنگ شدن
adapts U وفق دادن موافق بودن
concurrent U دریک وقت واقع شونده موافق
I agree with you completely. U من کاملا با نظر شما موافق هستم.
live up to one's principles U موافق مرام خود رفتار کردن
keep up with the times U موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
pragmatize U موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
irish bull U بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
To view something approvingly ( favourably ) . U چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
physico theology U حکمت الهی موافق اصول طبیعی
propitiously U بطور مساعد یا موافق خجسته وار
union shop U مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
arguing U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
argue U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argues U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
homosexuals U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
argued U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
homosexual U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
The pros and cons ( of something ) . U جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
deposition U درCL مشروط بر ان است که اولا" به قید التزام به راستگویی و ثانیا" در حضورمامور رسمی تنظیم شود
depositions U درCL مشروط بر ان است که اولا" به قید التزام به راستگویی و ثانیا" در حضورمامور رسمی تنظیم شود
ticket of leave U سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
chronologize U بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
pack U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packages U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com