English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cloture U رای به کفایت مذاکرات دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
previous question U موضوع کفایت یا عدم کفایت مذاکرات
cloture U کفایت مذاکرات
closure U رای کفایت مذاکرات
closures U رای کفایت مذاکرات
closure U رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
closures U رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
do U انجام دادن کفایت کردن
collective bargaining U مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
autarchy U کفایت
autarky U کفایت
adequacy U کفایت
competence U کفایت
incompetent U بی کفایت
commensurateness U کفایت
sufficiency U کفایت
inefficient U بی کفایت
commensuteness U کفایت
efficiency U کفایت
plenty U کفایت
competent U با کفایت
skill U کفایت
incapacious U بی کفایت
credential U کفایت
qualification U کفایت
expertise U کفایت
competence U کفایت
sufficienty U کفایت
lashongs U وفور کفایت
plentifully U بقدر کفایت
sufficed U کفایت کردن
suffices U کفایت کردن
be adequate U کفایت کردن
be enough U کفایت کردن
sufficiently <adv.> U بقدر کفایت
sufficing U کفایت کردن
serve U کفایت کردن
last [be enough] U کفایت کردن
sufficiently U بقدر کفایت
be sufficient U کفایت کردن
competence U کفایت سررشته
suffice U کفایت کردن
reach U کفایت کردن
suffice U کفایت کردن
incommensurateness U عدم کفایت
served U کفایت کردن
serves U کفایت کردن
adequately [sufficiently] <adv.> U بقدر کفایت
efficiently U از روی کفایت و لیاقت
insufficience U نابسندگی عدم کفایت
insufficiency U نابسندگی عدم کفایت
i have had sufficientfor U بقدر کفایت خوردم
pourparlers U مذاکرات
goings-on U مذاکرات
dealings U مذاکرات
here is bread in plenty U نان بقدر کفایت هست
slouched U ادم بی کاره وبی کفایت
slouches U ادم بی کاره وبی کفایت
to go round U برای همه کفایت کردن
slouching U ادم بی کاره وبی کفایت
demurrer U ایراد عدم کفایت ادله
slouch U ادم بی کاره وبی کفایت
incompetently U از روی بی لیاقتی یا عدم کفایت
it is plenty good enough U بقدر کفایت خوب است
minute U خلاصه مذاکرات
negotiations U معاوضه مذاکرات
minutes U خلاصه مذاکرات
hansard U مذاکرات رسمی
proceedings U شرح مذاکرات
transactions U شرح مذاکرات
transaction U خلاصه مذاکرات
peace negotiation U مذاکرات صلح
negotiation outcome U عاقبت مذاکرات
result of the negotiations U عاقبت مذاکرات
negotiation result U حاصل مذاکرات
negotiation outcome U حاصل مذاکرات
result of the negotiations U حاصل مذاکرات
negotiation result U نتیجه مذاکرات
negotiation outcome U نتیجه مذاکرات
result of the negotiations U نتیجه مذاکرات
negotiation result U عاقبت مذاکرات
peace negotiations U مذاکرات صلح
progress of negotiations U پیشرفت مذاکرات
negotiation result U پی آمد مذاکرات
preliminary negotiations U مذاکرات مقدماتی
proceed with deliberations U شروع مذاکرات
proceedings of the parliament U مذاکرات مجلس
break down of negotiation U تفکیک مذاکرات
negotiation outcome U پی آمد مذاکرات
result of the negotiations U پی آمد مذاکرات
failure of negotiations U شکست مذاکرات
negotiator U سرپرست مذاکرات
negotiation U معاوضه مذاکرات
leader of the negotiations U سرپرست مذاکرات
negotiation round U دور مذاکرات
round of negotiations U دور مذاکرات
record U صورت مذاکرات
process of negotiations U روند مذاکرات
chief negotiator U سرپرست مذاکرات
he is i. to do that U شایستگی یا کفایت کردن ان کار راندارد
proceeding U پیشرفت خلاصه مذاکرات
opening of negotiations U افتتاح مذاکرات [معاملات]
debate U مذاکرات پارلمانی منازعه
debated U مذاکرات پارلمانی منازعه
course of dealing U دوره مذاکرات خرید
In the course of the discussions. U درطی مذاکرات ومباحثات
debating U مذاکرات پارلمانی منازعه
debates U مذاکرات پارلمانی منازعه
parliamentary discussions U گفتگوها یا مذاکرات مجلس
quorum U اکثریت لازم برای مذاکرات
The negotiations were successful ( inconclusive ) . U مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
tamper U مذاکرات پنهانی وزیر جلی داشتن
put the question U مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
collective bargaining U مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
count out of the house U مذاکرات را به علت فقدان حدنصاب قطع کردن
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
negotiations U تماس ها مذاکرات و تماسهای بین دولتها به عناوین مختلف
negotiation U تماس ها مذاکرات و تماسهای بین دولتها به عناوین مختلف
China has signalled [its] readiness to resume talks. U چین آمادگی [خود را ] برای از سرگیری مذاکرات نشان داد.
dificiency U نقصان درامد و عدم کفایت مبلغ پیش بینی شده جهت اجرای کار
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. U این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
protocol U خلاصه مذاکرات معاهده و اتفاق نسخه اول و اصلی مقاوله نامه مقدماتی
protocols U خلاصه مذاکرات معاهده و اتفاق نسخه اول و اصلی مقاوله نامه مقدماتی
effectiveness clock U دایره کارامدی پدافند هوایی دایرهای که نتایج تجزیه وتحلیل میزان کفایت پدافندهوایی را نشان میدهد
verbal note U شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
cartel ship U کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
promote U ترفیع دادن درجه دادن
promotes U ترفیع دادن درجه دادن
promoted U ترفیع دادن درجه دادن
promoted U ترفیع دادن ترویج دادن
directs U دستور دادن دستورالعمل دادن
massage U ماساژ دادن تغییر دادن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
directed U دستور دادن دستورالعمل دادن
individualizing U تمیز دادن تشخیص دادن
lends U عاریه دادن اجاره دادن
plating U اب دادن روکش فلز دادن
develops U بسط دادن پرورش دادن
lend U عاریه دادن اجاره دادن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com