Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
special vertict
U
رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wellŠwhat of it?
U
چه نتیجهای ازان بدست می اید
no-show
<idiom>
U
شخصی که جایی را رزرو میکندولی نه آن را کنسل ونه آن را استفاده میکند
To stabilize prices .
U
قیمت ها راثابت نگاهداشتن
to p a thing to be false
U
کذب چیزی راثابت کردن
to demonstrate a proposition
U
قضیهای را اثبات کردن
theorematic
U
متضمن برهان قضیهای
consequential
U
نتیجهای
consecutive
U
نتیجهای
prosyllogism
U
قضیهای که نتیجه ان مبنای قضیه دیگر باشد
porism
U
قضیهای که از راه حلهای بیشماربرای یک مسئله نشان میدهد
accusative
U
رایی
to mediate a result
U
وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
serve someone right
<idiom>
U
تنبیه یا نتیجهای که شخص سزاوارش است
way wardness
U
خود رایی
unanimity
U
هم رایی یکدلی
self determinism
U
خود رایی
self determination
U
خود رایی
frowardly
U
از روی خود رایی
self will
U
خود رایی هوای نفس
compact
U
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacted
U
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacts
U
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
i had no voice in that matter
U
من دران قضیه رایی نداشتم
compacting
U
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
separate opinion
U
رایی که نافربه مسائل مختلف باشد
privy or sealed
U
رایی که در غیاب دادگاه بمدیردفتردادگاه اده میشود
fixes
U
تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
fix
U
تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
resist
U
ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resists
U
ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resisting
U
ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resisted
U
ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
effective
U
دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
(a) case in point
<idiom>
U
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
therefter
U
ازان پس
away
U
پس ازان
thence
U
پس ازان
afterwards
U
پس ازان
therefter
U
پس ازان
thereof=of that
U
ازان
thereafter
U
بعد ازان
therein
U
ازان حیث
eftsoon
U
اندکی پس ازان
long a
U
مدتهاپس ازان
it is all greek to me
U
ازان سودرنمیاورم
subsequent to that event
U
پس ازان رویداد
this is inferior to that
U
این ازان
it is pervious to light
U
روشنایی ازان می گذرد
he is not of that stamp
U
ازان جنس نیست
next
U
نزدیک ترین پس ازان
this is better than that
U
این ازان بهتراست
i am impatient for it
U
ازان بابت بیطاقت هستم
dye wood
U
چوبی که ازان رنگ میگیرند
he is not of that type
U
ازان قبیل اشخاص نیست
dice box
U
پیالهای که طاس را ازان میریزند
to gut a book
U
مواداصلی کتابیرا ازان دراوردن
fitch
U
موی راسویاقلم مویی که ازان بسازند
it is not d.
U
نمیتوان ازان صرف نظر کرد
feed door
U
دری که ازان سوخت درکوره میریزند
i gave up the idea
U
ازان خیال صرف نظر کردم
mofette
U
دهانهای که ازان دمه بد بو بیرون اید
it came to my knowledge
U
من ازان اگاهی یافتم مرامعلوم گردید
secernent
U
اندامی که چیزی ازان تراوش کند
fly amanita
U
یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
fly agaric
U
یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
castles
U
میله هایی که توپزن ازان دفاع میکند
ten yard
U
خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
to slit hide into thongs
U
پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
fustic
U
یکجورچوب زردکه رنگ پستهای ازان میگیرند
castle
U
میله هایی که توپزن ازان دفاع میکند
fly bane
U
یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
one's pet aversion
U
چیزی که شخص مخصوصا ازان بیزار است
it savours of revenge
U
بوی انتقام یاکینه جویی ازان می اید
occurence
U
وقوع
incidence
U
وقوع
outbreaks
U
وقوع
occurance
U
وقوع
occurrence
U
وقوع
occurrences
U
وقوع
outbreak
U
وقوع
far between
U
کم وقوع
chock
U
قطعه فلزی 2 شاخه که طنای مهار ازان میگذرد
redan
U
استحکامات دوپهلو که گوشه برجستهای ازان بیرون می ایستد
pete cock
U
شیر کوچک که ازان هوا یابخار بیرون می اید
giants stride
U
تیری که قسمت بالای ان گردنده وطنابهایی ازان اویخته اس
to say grace
U
دعای سپاسگزاری کردن پیش ازخوراک یاپس ازان
frequentness
U
کثرت وقوع
come off
U
وقوع یافتن
come through
U
وقوع یافتن
interjacency
U
وقوع در میان
infrequency
U
ندرت وقوع
recurrenge
U
وقوع مکرر
externality
U
وقوع درخارج
rede
U
وقوع مصلحت
the scene is laid in paris
U
جای وقوع
centricity
U
وقوع درمرکز
contingency
U
احتمال وقوع
presence
U
وقوع وتکرار
imminence
U
قرابت وقوع
incidence
U
تصادف وقوع
frequencies
U
کثرت وقوع
contingencies
U
احتمال وقوع
scenes
U
جای وقوع
frequency
U
کثرت وقوع
scene
U
جای وقوع
done
U
وقوع یافته
bring to pass
U
به وقوع رساندن
localities
U
محل وقوع
locality
U
محل وقوع
under way
U
درشرف وقوع
chronological
U
بترتیب وقوع
soever
U
واژهای که انراپس صفتی که what or how پیش ازان امده باشد میاورند
gopher wood
U
چوبی که کشتی نوح ازان ساخته شدوحدس میزنندسرویاکاج باشد
ballast
U
وزنه یاباری که جهت تعادل کشتی یاهواپیما ازان استفاده میشود
helmcloud
U
ابری که هنگام طوفان یاپیش ازان درسرکوه پدیدمی اید ابرقله
dead line
U
خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
red handed
U
حین وقوع جنایت
failure logcing
U
ثبت وقوع خرابی
carried
U
نشانه وقوع وام
carries
U
نشانه وقوع وام
carry
U
نشانه وقوع وام
carrying
U
نشانه وقوع وام
imminency
U
وقوع خطر نزدیک
prejudgment
U
قضاوت قبل از وقوع
trichromatism
U
وقوع درسه حالت
accident proof
U
علت وقوع حادثه
chronological
U
ترتیب زمانی وقوع
allopatric
U
بتنهایی وقوع یافته
imminence
U
وقوع خطر نزدیک
alpha radiation
U
وقوع طبیعی پرتو
mulch
U
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
rain box
U
صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
grey matter
U
بافته خاکستری رنگ که جرم اصلی مخ ومغزتیره ازان درست شده است
mulches
U
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
muslin
U
یکجور پارچه پشت نما که ازان جامههای زنانه و پرده درست میکنند
early event time
U
زودترین زمان وقوع یک واقعه
latest event time
U
دیرترین زمان وقوع یک واقعه
rhyme scheme
U
ترتیب وقوع قوافی در بندشعری
bring about
U
سبب وقوع امری شدن
venue
U
محل وقوع جرم یا دعوی
hunch
U
فن احساس وقوع امری در اینده
hunched
U
فن احساس وقوع امری در اینده
hunches
U
فن احساس وقوع امری در اینده
mark time
<idiom>
U
منتظر وقوع چیزی بودن
venues
U
محل وقوع جرم یا دعوی
hunching
U
فن احساس وقوع امری در اینده
pliantly polonica
U
یکجور ناخوشی که ازان موی سر کرک شده بهم گره میخوردناخوشی لهستانی است
preordain
U
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
pigs might fly
U
وقوع هر چیزبعید نیست کاردنیا را چه دیدی
straw in the wind
<idiom>
U
نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
word order
U
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
preclude
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluded
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
impend
U
اویزان کردن در شرف وقوع بودن
precluding
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
calibrated orifice
U
سوراخ یا تنگنایی با قطرداخلی مشخص جهت اندازه گیری یا کنترل جریانی که ازان عبور میکند
edge detection
U
اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
floating fender
U
زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
cycle stealing
U
ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
anticipation
U
سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
conditional
U
مین کننده وقوع چندین کار مشخص
alibis
U
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
loop
U
ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
looped
U
ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
alibi
U
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
loops
U
ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
a stitch in time saves nine
<proverb>
U
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
the bird is p of that event
U
مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
logogram
U
چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
logograph
U
چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
attended operation
U
فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
flag
U
بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag
U
نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flags
U
بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flags
U
نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
intercurreace
U
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
error handling
U
به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
to prove an a
U
اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
reentrant subroutine
U
زیرروالی که فقط یک نسخه ازان در حافظه اصلی قرار می گیرد و تگسط چندین برنامه دیگر به طور مشترک استفاده میشود
it is not t.
U
برای این نیست که من این یکی را ازان بیشتردوست دارم
fault
U
خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
faulted
U
خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
condition
U
1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
faults
U
خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
gemmule
U
یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
producer's goods
U
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
counter revolution
U
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
fallout
U
خرابی مولفههای الکترونیکی که به هنگام کنترل کیفی یک قطعه جدید از تجهیزات به وقوع می پیوندد
unconditional
U
دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
this day six months
U
شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
metal deactivator
U
مادهای که برای کاهش امکان وقوع واکنشهاالکتروشیمیایی در تانک سیستم به سوختهای هیدروکربنی افزوده میشود
flow diagram
U
دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
flowchart
U
دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
voters
U
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter
U
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
fault
U
برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
faulted
U
برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
faults
U
برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
id
U
مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com