Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to shut down a reactor
U
راکتوری را از کار انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to shut down a reactor
U
راکتوری را خاموش کردن
fusion reactor
U
راکتوری که در ان جوش هستهای صورت میگیرد
convertor reactor
U
راکتوری که مواد شکافت پذیررا تولید و هم مصرف میکند
open cycle reactor system
U
سیستم راکتوری که دران ماده سردکننده تنها یکبار از مبدل حرارتی مرکزی عبور میکند
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
closed cycle reactor system
U
در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down
U
پایین انداختن انداختن
billiard point
U
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
deleted
U
انداختن
bottoms
U
ته انداختن
delete
U
انداختن
omits
U
انداختن
overthrew
U
بر انداختن
hurl
U
انداختن
to fire off a postcard
U
انداختن
overthrows
U
بر انداختن
overthrown
U
بر انداختن
overthrow
U
بر انداختن
overthrowing
U
بر انداختن
deletes
U
انداختن
to pick off
U
تک تک انداختن
flings
U
انداختن
hews
U
انداختن
brush finish
U
خط انداختن
hitching
U
انداختن
stagger
U
از پا انداختن
prostrate
U
از پا انداختن
benite
U
به شب انداختن
omitting
U
انداختن
omitted
U
انداختن
flinging
U
انداختن
bottom
U
ته انداختن
pilling
U
تل انداختن
to lay by the heels
U
بر انداختن
to leave out
U
انداختن
hitch
U
انداختن
hitched
U
انداختن
hitches
U
انداختن
blobs
U
لک انداختن
to let drop
U
انداختن
to let fall
U
انداختن
spill
U
انداختن
spilled
U
انداختن
spilling
U
انداختن
ruts
U
خط انداختن
rut
U
خط انداختن
omit
U
انداختن
hurled
U
انداختن
hurls
U
انداختن
fell
U
انداختن
hew
U
انداختن
hewed
U
انداختن
hewing
U
انداختن
felled
U
انداختن
felling
U
انداختن
to hew down
U
انداختن
fells
U
انداختن
spills
U
انداختن
throws
U
انداختن
launches
U
به اب انداختن
lash vt
U
انداختن
to draw lots
U
انداختن
relegate
U
انداختن
relegated
U
انداختن
launching
U
به اب انداختن
relegates
U
انداختن
relegating
U
انداختن
throwing
U
انداختن
floriate
U
گل انداختن در
leave out
U
انداختن
lay away
U
انداختن
let fall
U
انداختن
blob
U
لک انداختن
jaculate
U
انداختن
souse
U
انداختن
string
U
زه انداختن به
spilled or spilt
U
انداختن
launch
U
به اب انداختن
throw
U
انداختن
launched
U
به اب انداختن
to skips over
U
انداختن
deracination
U
بر انداختن
thrusting
U
انداختن
thrusts
U
انداختن
slinging
U
انداختن
retroject
U
پس انداختن
slings
U
انداختن
to put back
U
پس انداختن
line
U
خط انداختن در
lines
U
خط انداختن در
thrust
U
انداختن
sling
U
انداختن
to play a searchlight
U
انداختن
deleting
U
انداختن
fling
U
انداختن
emplace
U
جا انداختن
hewn
U
انداختن
run home
U
جا انداختن
embroils
U
به نزاع انداختن
nauseates
U
از رغبت انداختن
to take the photograph of
U
عکس انداختن از
ensnaring
U
بدام انداختن
ensnares
U
بدام انداختن
unmake
U
از خاصیت انداختن
warm up
U
راه انداختن
to throw off
U
دور انداختن
inveigles
U
بدام انداختن
nauseated
U
از رغبت انداختن
embroiled
U
به نزاع انداختن
whomp up
U
بهم انداختن
inveigling
U
بدام انداختن
nauseate
U
از رغبت انداختن
mousetrap
U
در تله انداختن
ensnare
U
بدام انداختن
inveigled
U
بدام انداختن
ensnared
U
بدام انداختن
inveigle
U
بدام انداختن
to throw in the towel
U
لنگ انداختن
dismounts
U
ازفرماندهی انداختن
unking
U
شاهی انداختن
interjecting
U
درمیان انداختن
to throw out
U
بیرون انداختن
interjected
U
درمیان انداختن
interject
U
درمیان انداختن
hinders
U
بتاخیر انداختن
hindering
U
بتاخیر انداختن
hinder
U
بتاخیر انداختن
embroil
U
به نزاع انداختن
siring
U
نیا پس انداختن
embroiling
U
به نزاع انداختن
sires
U
نیا پس انداختن
sired
U
نیا پس انداختن
to throw up the sponge
U
سپر انداختن
to youse to a
U
به جنبش انداختن
trepanation
U
بدام انداختن
interjects
U
درمیان انداختن
dismount
U
ازفرماندهی انداختن
demoralizing
U
ازروحیه انداختن
demoralizes
U
ازروحیه انداختن
demoralized
U
ازروحیه انداختن
demoralize
U
ازروحیه انداختن
demoralising
U
ازروحیه انداختن
demoralises
U
ازروحیه انداختن
dismounting
U
ازفرماندهی انداختن
demoralised
U
ازروحیه انداختن
hindered
U
بتاخیر انداختن
sire
U
نیا پس انداختن
mousetraps
U
در تله انداختن
allure
U
بطمع انداختن
snares
U
بدام انداختن
snare
U
بدام انداختن
deforms
U
ازشکل انداختن
deforming
U
ازشکل انداختن
deform
U
ازشکل انداختن
endangers
U
به مخاطره انداختن
endangering
U
به مخاطره انداختن
To set a bone.
U
استخوان جا انداختن
defer
U
عقب انداختن
deferring
U
عقب انداختن
triggers
U
راه انداختن
triggered
U
راه انداختن
trigger
U
راه انداختن
depresses
U
ازارزش انداختن
depress
U
ازارزش انداختن
defers
U
عقب انداختن
endangered
U
به مخاطره انداختن
endanger
U
به مخاطره انداختن
slobber
U
دهان را اب انداختن
moults
U
پوست انداختن
moulted
U
پوست انداختن
moult
U
پوست انداختن
molts
U
پوست انداختن
molting
U
پوست انداختن
molted
U
پوست انداختن
imperils
U
در مخاطره انداختن
slobbered
U
دهان را اب انداختن
slobbering
U
دهان را اب انداختن
slobbers
U
دهان را اب انداختن
immobilizing
U
از رواج انداختن
immobilizes
U
از رواج انداختن
immobilized
U
از رواج انداختن
immobilize
U
از رواج انداختن
immobilising
U
از رواج انداختن
To cast a shadow .
U
سایه انداختن
immobilises
U
از رواج انداختن
immobilised
U
از رواج انداختن
imperilling
U
در مخاطره انداختن
miscast
U
بناحق انداختن
entraps
U
تله انداختن
To launch a ship (boat).
U
کشتی به آب انداختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com