English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to play square U راست وحسینی بازی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to play fair U مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
open heartedness U راست بازی
ingenuousness U راست بازی
right justify U هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
dexiotropic U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
underhook U گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
attention to port U احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. U این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional U چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
orthotropous U دارای تخمک راست راست اسه
plain dealing U معامله راست حسینی راست باز
To lead an idle life. U راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
one two U ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
off U خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face U نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft U فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
prink U راست کردن
straightening U راست کردن
erects U راست کردن
unbent U راست کردن
straightens U راست کردن
deskew U راست کردن
unbends U راست کردن
straightened U راست کردن
set right U راست کردن
straighten U راست کردن
erected U راست کردن
erect U راست کردن
erecting U راست کردن
unbend U راست کردن
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
straightens U راست کردن یا شدن
erect U سیخ راست کردن
erects U سیخ راست کردن
erecting U سیخ راست کردن
straighten U راست کردن یا شدن
erected U سیخ راست کردن
straightened U راست کردن یا شدن
image erection U راست کردن تصویر
right justify U هم تراز کردن از راست
straightening U راست کردن یا شدن
erectable U قابل راست کردن یا بنا کردن
directed U مستقیم راست راهنمایی کردن
starboard U بطرف راست حرکت کردن
directs U مستقیم راست راهنمایی کردن
To cook up a story <idiom> [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
to tell a coke-and-bull story <idiom> U [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
to spin a yarn <idiom> U [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
acey deucy U کوتاهتر کردن رکاب راست ازرکاب چپ
to beat about the bush سر راست حرف نزدن بطورغیرمستقیم کاری را کردن
to cry wolf too often U کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
goose-stepping U رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-steps U رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
righted U شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
goose-stepped U رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
righting U شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
outside pass U رد کردن چوب امدادی بادست چپ به دست راست یار
goose step U رژه روی بابدن راست و بدون خم کردن زانو
right U شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
straight from the shoulder <idiom> U راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
goose-step U رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
rectification U تصویر کردن یک عکس مورب هوایی روی یک سطح افقی راست کردن عکس
thrust U فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusting U فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusts U فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
side step U فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
quibbles U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
guide left U فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
played U بازی کردن
twiddle U بازی کردن
play U رل بازی کردن
plays U رل بازی کردن
playact U رل بازی کردن
plays U بازی کردن
play-acted U بازی کردن
play U بازی کردن
playing U بازی کردن
playing U رل بازی کردن
twiddled U بازی کردن
twiddles U بازی کردن
twiddling U بازی کردن
play-act U بازی کردن
played U رل بازی کردن
play-acting U بازی کردن
To be acting. To put it on . U رل بازی کردن
rink U یخ بازی کردن
miscast U بد بازی کردن
moved U بازی کردن
move U بازی کردن
gallant U زن بازی کردن
toy U بازی کردن
bump U بازی کردن
play-acts U بازی کردن
headwork U با سر بازی کردن
toys U بازی کردن
moves U بازی کردن
rinks U یخ بازی کردن
actuble U بازی کردن
foxes U روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing U روباه بازی کردن تزویر کردن
fox U روباه بازی کردن تزویر کردن
play fair U مردانه بازی کردن
court U عشق بازی کردن
equivocated U زبان بازی کردن
skis U اسکی بازی کردن
equivocate U زبان بازی کردن
trick U حقه بازی کردن
to look oneself again U پشم بازی کردن
shinny U شینی بازی کردن
to bill and coo U بوسه بازی کردن
card U ورق بازی کردن
cards U ورق بازی کردن
prevaricates U زبان بازی کردن
equivocates U زبان بازی کردن
prevaricated U زبان بازی کردن
kites U سفته بازی کردن
gamble U سفته بازی کردن
shinney U شینی بازی کردن
prevaricate U زبان بازی کردن
equivocating U زبان بازی کردن
gambled U سفته بازی کردن
play out U تا اخر بازی کردن
To play cards . U ورق بازی کردن
ski U اسکی بازی کردن
palter U زبان بازی کردن
gambles U سفته بازی کردن
personifies U رل دیگری بازی کردن
to skip rope U بند بازی کردن
personifying U رل دیگری بازی کردن
personify U رل دیگری بازی کردن
criminal court U عشق بازی کردن
left-handed U با دست چپ بازی کردن
flimflam U حقه بازی کردن
mountebank U حقه بازی کردن
mountebanks U حقه بازی کردن
tricking U حقه بازی کردن
war game U بازی جنگ کردن
showboat U نمایشی بازی کردن
playact U در تاتر بازی کردن
taw U تیله بازی کردن
prevaricating U زبان بازی کردن
kite U سفته بازی کردن
thimblerig U شعبده بازی کردن
tricked U حقه بازی کردن
skied U اسکی بازی کردن
personified U رل دیگری بازی کردن
play U تفریح بازی کردن
to play for love U سر هیچ بازی کردن
to make love U عشق بازی کردن
skates U اسکیت بازی کردن
skated U اسکیت بازی کردن
plays U تفریح بازی کردن
skate U اسکیت بازی کردن
to play at chess U شطرنج بازی کردن
piddle U باخوراک بازی کردن
to play ball U توپ بازی کردن
fornicate U : فاحشه بازی کردن
fornicated U : فاحشه بازی کردن
piddled U باخوراک بازی کردن
fornicating U : فاحشه بازی کردن
fence U شمشیر بازی کردن
spoof U حقه بازی کردن
spoofs U حقه بازی کردن
played U تفریح بازی کردن
bowl U باتوپ بازی کردن
fences U شمشیر بازی کردن
to play football U فوتبال بازی کردن
to play soccer U فوتبال بازی کردن
misplay U ناشیانه بازی کردن
bowls U باتوپ بازی کردن
playing U تفریح بازی کردن
piddles U باخوراک بازی کردن
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
favouritism U پارتی بازی کردن
spar U مشت بازی کردن
to play marbles U مهره بازی کردن
yo-yos U یویو بازی کردن
drab U جنده بازی کردن
drabber U جنده بازی کردن
drabbest U جنده بازی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com