Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
CB
U
رادیوی موج کوتاه که میتواند این امواج را بگیرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
counter check
U
چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
alternative
U
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
alternatives
U
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
regional breakpoint
U
نقط ه توقف که در هر جایی از برنامه میتواند قرار بگیرد تا رفع اشکال شود
colours
U
چاپگری که میتواند کپیهای رنگی بگیرد. از قبیل -ink get رنگی -dot maxrix رنگی و -thermal transfer
colour
U
چاپگری که میتواند کپیهای رنگی بگیرد. از قبیل -ink get رنگی -dot maxrix رنگی و -thermal transfer
confusion reflector
U
وسیله پخش امواج فریبنده سیستم انعکاس امواج گیج کننده
modulation
U
سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
modulate
U
مدوله کردن امواج الکترونیکی روی امواج مغناطیسی
modulates
U
مدوله کردن امواج الکترونیکی روی امواج مغناطیسی
modulating
U
مدوله کردن امواج الکترونیکی روی امواج مغناطیسی
radiation scattering
U
انحراف تشعشع اتمی یاالکترومغناطیسی یا حرارتی پخش امواج بصورت کروی پخش همه جانبه امواج
emission control
U
کنترل تشعشع امواج مغناطیسی یا صوتی دستگاه کم کننده تشعشع امواج
trapping
U
اختلاف در امواج رادار ممانعت از پخش امواج رادار
radiological monitoring
U
ارسال امواج تشعشعی یا رله امواج تشعشعی هستهای
crystal set
U
رادیوی ترانزیستوری
portable receiver
U
رادیوی دستی
auto radio
U
رادیوی اتومبیل
regenerative receiver
U
رادیوی واکنشی
tube set
U
رادیوی لامپی
radio telescopes
U
رادیوی نجومی
superheterodyne receiver
U
رادیوی سوپرهترودینی
radio telescope
U
رادیوی نجومی
automobile radio equipment
U
رادیوی اتومبیل
adders
U
مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
adder
U
مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
directional radio
U
رادیوی جهت دار
portable receiver
U
رادیوی قابل حمل
all wave receiver
U
رادیوی تمام موج
d.c. receiver
U
رادیوی جریان مستقیم
handie talkie
U
رادیوی کوچک دستی ترانزیستوری
field radio
U
رادیوی قابل حمل صحرایی
walkie-talkies
U
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
walkie-talkie
U
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
walkie talkie
U
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
blast
U
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blasts
U
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
short lunge
U
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
the d. take him
U
بلا بگیرد
flip-flops
U
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopping
U
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopped
U
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flop
U
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
to burn the food
U
بگذارند غذا ته بگیرد
He muddles the water to catch fish .
<proverb>
U
آب را گل آلود مى کند ماهى بگیرد .
he has raving mad
U
بودکه کسی جلواورانمیتوانست بگیرد
cartful
U
انچه دریک گاری جا بگیرد
She found it hard to make up her mind.
U
برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
waterbath
U
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler
U
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
water quench
U
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
complete substitution
U
وقتی یک کالاجای کالای دیگر را بگیرد
water bath
U
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
confidence level
U
احتمالی که یک عدد در محدوده قرار بگیرد
bain-marie
U
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
trundle bed
U
تختخواب چرخکدار کوتاهی که زیرتختخواب بزرگتری جا بگیرد
diaper pattern
U
طرح گل و بلبل تکراری
[بطوری که کل متن فرش را در بر بگیرد.]
all mains receiver
U
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
You cannot make a silk purse out of a sows ear .
<proverb>
U
هیچکس نمى تواند از گوش ماده خو,ابریشم خالص بگیرد .
shorthorn
U
جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
pantywaist
U
شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
betterment
U
خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
He is trying to run before he has learned do walk.
<proverb>
U
او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
When we get this project off the ground we can relax.
U
وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
short quard
U
سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
concertina fold
U
قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
ground swell
U
امواج
masks
U
طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
mask
U
طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
reverberation
U
برگشت امواج
tidal waves
U
امواج جزرومدی
emissions
U
انتشار امواج
emission
U
انتشار امواج
sky wave
U
امواج اسمانی
spoondrift
U
ترشح امواج
electromagnetic waves
U
امواج الکترومغناطیسی
pulsing
U
ضربان امواج
interference
U
تداخل امواج
reverberations
U
برگشت امواج
the waves of the sea
U
امواج دریا
electromagnetic waves
U
امواج الکترومگنتیک
oscilloscope
U
اشکارسازی امواج
gravitational waves
U
امواج گرانشی
incoherent waves
U
امواج همدوس
hertzian waves
U
امواج هرتز
brain waves
U
امواج مغزی
ground waves
U
امواج زمینی
radio waves
U
امواج رادیویی
pulse
U
امواج ضربانی
pulsed
U
امواج ضربانی
gravity waves
U
امواج ثقلی
gravitational waves
U
امواج جاذبه
thermal waves
U
امواج گرمایی
wander wave
U
امواج سیار
transient wave
U
امواج سیار
tosser
U
دستخوش امواج
crashing waves
U
امواج خروشان
place utility
U
استفاده فیزیکی یا وضعی حالتی که موسسه تولیدی جهت بالا بردن سود خودحمل و نقل محصولش را نیزبر عهده بگیرد
ecphora
U
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
barrator
U
قاضی رشوه گیر رئیس یامتصدی کشتی که رشوه بگیرد
bleeding
U
باند تداخل امواج
conical scanning
U
ردیابی امواج به طورمخروطی
interference area
U
ناحیه ی تداخل امواج
tidal wave
U
امواج جذر و مدی
pulsing
U
پرتاب امواج انرژی
wave front
U
جبهه امواج رادیویی
echoing
U
برگشت امواج رادار
echo
U
برگشت امواج رادار
echoes
U
برگشت امواج رادار
conical scanning
U
انتشار مخروطی امواج
airwave
U
امواج رادیو و تلویزیون
reverberation
U
برگشت دادن امواج
the waves beats or the shore
U
امواج به ساحل می کوبد
the wares beat the shore
U
خوردن امواج به ساحل
hertzian wave
U
امواج هرتز hertz
propagation
U
پخش امواج یا اعلامیه
reverberations
U
برگشت دادن امواج
wave band
U
دسته امواج رادیو
attenuation
U
افت قدرت امواج
high freqyency aerial
آنتن امواج بلند
radio sextant
U
گیرنده امواج کیهانی
diathermy interference
U
تداخل امواج دیاترمی
interference zone
U
ناحیه ی تداخل امواج
echoed
U
برگشت امواج رادار
assault waves
U
امواج هجومی نفرات و وسایل
altitude delay
U
افت ارتفاع امواج رادار
inductive interference voltage
U
ولتاژ تداخل امواج القائی
back scattering
U
توزیع معکوس امواج رادیویی
numbered wave
U
امواج پشت سر هم عملیات اب خاکی
oscillator
U
تفکیک کننده امواج اشکارساز
oscillograph
U
دستگاه ثبت نوسان امواج
oscilloscope
U
دستگاه نشان دهنده امواج
homing mine
U
مین حساس به انعکاس امواج
wave period
U
زمان تناوب امواج دریا
back scattering
U
پخش معکوس امواج رادیویی
surface reverbration
U
امواج برگشتی سطحی رادار
awash
U
سرگردان بر روی امواج دریا
cynometer
U
دستگاه اندازه گیری امواج
oscillations
U
تفکیک امواج اشکار سازی
convergence zone
U
منطقه تقارب امواج سونارزیردریایی
sea foam
U
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
oscillation
U
تفکیک امواج اشکار سازی
ocean foam
U
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
coastal refraction
U
انعکاس ساحلی امواج رادیویی
radar imagery
U
عکاسی به وسیله امواج رادار
sweep jamming
U
امواج سیار پارازیت رادیویی
beach foam
U
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
spume
U
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
beam width
U
عرض ستون امواج رادار
emitter
U
منتشر کننده پس دهنده امواج
radio navigation
U
ناوبری بااستفاده از امواج بی سیم
waterbath
U
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
water bath
U
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double boiler
U
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
bain-marie
U
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
water quench
U
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
balloon reflector
U
بالن منعکس کننده امواج الکترونیکی منعکس کننده امواج الکترونیکی بالن
doppler effect
U
اثر برگشت امواج روی فرستنده
influence mine
U
مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
carrier frequency
U
فرکانس حامل امواج بی سیم یا رادار
emissions
U
تشعشع امواج پس دادن ساطع کردن
emission
U
تشعشع امواج پس دادن ساطع کردن
carrier wave
U
موج حامل امواج رادار یا بی سیم
junk surf
U
امواج نامناسب برای موج سواری
repeater jammer
U
دستگاه پخش پارازیت وفرستنده امواج
sound box
U
جعبه تبدیل امواج صوتی به صدا
beacon
U
امواج رادیویی برای هدایت هواپیما
sea return
U
امواج بازگشتی از دریا به صفحه رادار
beacons
U
امواج رادیویی برای هدایت هواپیما
oscilloscope
U
دستگاه نشان دهنده نوسان امواج
angstrom
U
واحد اندازه گیری طول امواج
operating signal
U
چانل موجوددر دستگاه امواج ارسالی
omnidirectional
U
گیرنده یا فرستنده امواج درجهت مناسب
warbling
U
وسیله تعیین اختلاف امواج صوتی دریافتی
warbles
U
وسیله تعیین اختلاف امواج صوتی دریافتی
coastal refraction
U
تغییر جهت امواج رادیویی در برخورد به ساحل
warbled
U
وسیله تعیین اختلاف امواج صوتی دریافتی
scend
U
در اثر حرکت امواج بالا وپایین رفتن
ground waves
U
امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
warble
U
وسیله تعیین اختلاف امواج صوتی دریافتی
equisignal zone
U
منطقهای که دارای امواج مغناطیسی یکسان است
reverberation index
U
دستگاه نشان دهنده میزان امواج برگشتی
high frequency interference
U
تداخل امواج فرکانس بالا سیگنال مزاحم
lotic
U
زیست کننده بر روی امواج سریع السیر
active mine
U
مین منفجر شونده از طریق انعکاس امواج
radar mile
U
زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
microphone
U
وسیلهای که امواج صوتی را به سیگنالهای الکتریکی تبدیل میکند
bangs
U
صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
banging
U
صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
banged
U
صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
terrain return
U
انعکاس تشعشع امواج زمینی روی صفحه رادار
electroencephalograph
U
دستگاه ثبت امواج الکتریکی مغز بوسیله برق
bang
U
صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
microphones
U
وسیلهای که امواج صوتی را به سیگنالهای الکتریکی تبدیل میکند
influence sweep
U
پاکسازی میدان مین بااستفاده از امواج رادار یارادیویی
low frequency
U
امواج رادیویی دارای تناوب اندک دون بسامد
hypersonic
U
دارای سرعتی پنج یا شش برابر امواج صوتی در فضا
sonar
U
دستگاه کاشف زیر دریایی بوسیله امواج صوتی
vor
U
وسیله تعیین جهت ارسال امواج فرستنده دشمن
surface mount technology
U
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com