English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
patronised U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronises U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronized U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
schoolmasters U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
schoolmaster U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
emcees U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
countenances U تشویق کردن
countenancing U تشویق کردن
countenance [encourage] U تشویق کردن
cheered U تشویق کردن
elate U تشویق کردن
hearten U تشویق کردن
reanimate U تشویق کردن
encouage U تشویق کردن
lead on U تشویق کردن
to put a premium on U تشویق کردن
countenanced U تشویق کردن
countenance U تشویق کردن
embolden U تشویق کردن
eulogize U تشویق کردن
encourage U تشویق کردن
encourages U تشویق کردن
encouraged U تشویق کردن
eulogized U تشویق کردن
eulogizes U تشویق کردن
eulogizing U تشویق کردن
cheer U تشویق کردن
eulogising U تشویق کردن
eulogises U تشویق کردن
encourage U تشویق کردن
cheers U تشویق کردن
eulogised U تشویق کردن
inspirit U تشویق کردن
exhorting U تشویق و ترغیب کردن
exhorts U تشویق و ترغیب کردن
exhort U تشویق و ترغیب کردن
exhorted U تشویق و ترغیب کردن
princes U مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
prince U مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
overpraise U بیش از حد تشویق و تحسین کردن
befriends U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
oversell U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
graced U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
grace U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
graces U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
oversold U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
gracing U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
oversells U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
overselling U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
reward is an iduce to toil U چیزیکه ادم را بکار کردن تشویق میکند پاداش است
conduct U رفتار کردن رهبری کردن
conducted U رفتار کردن رهبری کردن
handles U رفتار کردن استعمال کردن
handle U رفتار کردن استعمال کردن
conducts U رفتار کردن رهبری کردن
conducting U رفتار کردن رهبری کردن
demeaned U رفتار کردن
treated U رفتار کردن با
to deport oneself U رفتار کردن
demean U رفتار کردن
treats U رفتار کردن
to demean oneself U رفتار کردن
treats U رفتار کردن با
treated U رفتار کردن
treat U رفتار کردن
treat U رفتار کردن با
demeans U رفتار کردن
to get up to nonsense U ابلهانه رفتار کردن
babies U مانندکودک رفتار کردن
despotize U مستبدانه رفتار کردن
jitter U با عصبانیت رفتار کردن
baby U مانندکودک رفتار کردن
shoot straight <idiom> U منصفانه رفتار کردن
wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
wrongs U غیر منصفانه رفتار کردن
wronging U غیر منصفانه رفتار کردن
matronize U مانند رئیسه رفتار کردن
to go with the tide U طبق مقتضیات رفتار کردن
to act [be] one's age <idiom> <verb> U طبق سن خود رفتار کردن
to lump them all together <idiom> U با همه یکسان رفتار کردن
to wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
emcees U رئیس تشریفات کردن
emcee U رئیس تشریفات کردن
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
princesses U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
crosser U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses U خلاف میل کسی رفتار کردن
princesse U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
crossest U خلاف میل کسی رفتار کردن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
to cultivate good manners U کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
live up to one's principles U موافق مرام خود رفتار کردن
grandmother U مثل مادر بزرگ رفتار کردن
grandmothers U مثل مادر بزرگ رفتار کردن
princess U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
make oneself at home <idiom> U مثل خونه خود رفتار کردن
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
to go easy on somebody [something] U با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
To treat them all alike. (indiscriminately). U همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
to make [commit] a faux pas U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
change horses in midstream <idiom> U وسط کارمهمی نقشه یا رئیس را عوض کردن
emulated U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
Act your age [and not your shoe size] ! U به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
lord high stew of england U رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
simulating U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulates U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
paymaster general U رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
public relations officer U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
cheer U تشویق
encouragement U تشویق
eulogy U تشویق
eulogies U تشویق
exhortation U تشویق
cheered U تشویق
abets U تشویق
abetting U تشویق
abetted U تشویق
persuasion U تشویق
cheers U تشویق
persuasions U تشویق
abet U تشویق
applause U تشویق و تمجید
abetting U تشویق تقویت
take heart <idiom> U تشویق شدن
persuadable U قابل تشویق
abetted U تشویق تقویت
to the cheers of [the crowd] U با تشویق [جمعیت]
lead on <idiom> U تشویق موزیانه
abets U تشویق تقویت
inspiriting U تشویق کننده
encouragingly U ازراه تشویق
encourager U تشویق کننده
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
cheerleaders U سر دستهی تشویق کنندگان
acclamation U آفرین [تشویق] [تحسین]
unit awards U تشویق نامه یکانی
cheerleader U سر دستهی تشویق کنندگان
shot in the arm <idiom> U تشویق یا برانگیختن چیزی
protreptic U تشویق کننده نصیحت
export incentive U تشویق دولت در جهت صادرات
you tell'em <idiom> U تشویق شخص دربیان گفتهها
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
he inspirited me to do it U مرا بکردن ان کار تشویق کرد
citations U تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
bounties U تشویق صنایع و بازرگانی به وسیله دولت
citation U تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
patronizingly U ازروی بزرگ منشی ازراه تشویق
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
golden handshake U پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden handshakes U پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
trading stamp U تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com