English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mess president U رئیس باشگاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
farm U باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
farmed U باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
farms U باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
lord high stew of england U رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general U رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcees U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officer U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
clup U باشگاه
clubmate U هم باشگاه
clubbing U باشگاه
clubs U باشگاه
club U باشگاه
clubbed U باشگاه
steward U خدمه باشگاه
indian club U باشگاه هندیها
stewards U خدمه باشگاه
stewards U پیشخدمت باشگاه
clubbing U خاج باشگاه
mess U نهارخوری باشگاه
clubs U خاج باشگاه
waived U رد ادعای باشگاه
waives U رد ادعای باشگاه
messes U نهارخوری باشگاه
hunt club U باشگاه شکارچیان
general manager U مدیر باشگاه
steward U پیشخدمت باشگاه
club U خاج باشگاه
club sport U باشگاه ورزشی
clubbed U خاج باشگاه
waive U رد ادعای باشگاه
mess treasurer U حسابدار باشگاه
service club U باشگاه سربازان
common rooms U باشگاه دانشجویان
football club [British Englisch] U باشگاه فوتبال
service club U باشگاه افراد
common room U باشگاه دانشجویان
mess U غذاخوری باشگاه ناو
pavilion U باشگاه بازیگران در انگلستان
mess treasurer U متصدی صندوق باشگاه
pavilions U باشگاه بازیگران در انگلستان
clubhouse U محل باشگاه وانجمن
clubhouses U محل باشگاه وانجمن
golf club U باشگاه گلف بازان
country club U باشگاه ورزشی وتفریحی
country club U باشگاه خارج از شهر
country clubs U باشگاه ورزشی وتفریحی
gymkhanas U ورزشگاه باشگاه ورزشی
option U حق باشگاه در تمدید قرارداد
gymkhana U ورزشگاه باشگاه ورزشی
options U حق باشگاه در تمدید قرارداد
messes U غذاخوری باشگاه ناو
country clubs U باشگاه خارج از شهر
hell fire club U باشگاه جوانان بی پروا
jockey club U باشگاه سوار کاران
rotarian U عضو باشگاه روتاری
wardroom U باشگاه افسران ناو
pro shop U فروشگاه باشگاه حرفهای
jockey club U باشگاه سوارکاران انگلستان
YMCAs U مخفف باشگاه جوانان مسیحی
unattached U بدون وابستگی ورزشکار به باشگاه
glee club U کلوب یا باشگاه اواز و سرود
YMCA U مخفف باشگاه جوانان مسیحی
protection and indemnity club U باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
YWCAs U مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
YWCA U مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
club U :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
to go clubbing U به باشگاه [های] شب رفتن [برای رقص و غیره]
clubbed U :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubbing U :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubs U :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
man a bout town U ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
p&l club U club indemnity protectionand باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
yaght club U باشگاه تفریحی قایق داران برای انجام مسابقه بین اعضا
administered U رئیس
provosts U رئیس
superiors U رئیس
chief U رئیس
superior U رئیس
chiefs U رئیس
wardens U رئیس
warden U رئیس
leaders U رئیس
leader U رئیس
mugwump U رئیس
provost U رئیس
administer U رئیس
sheik U رئیس
administering U رئیس
warden U رئیس
administers U رئیس
syndic U رئیس
head master U رئیس
headsman U رئیس
chairman U رئیس
higher up U رئیس
chairmen U رئیس
administrators U رئیس
presidents U رئیس
director generals U رئیس کل
directors general U رئیس کل
president U رئیس
commandants U رئیس
masters U رئیس
head U رئیس
ruler U رئیس سر
rulers U رئیس سر
Dean U رئیس
Deans U رئیس
superintendent U رئیس
superintendents U رئیس
master U رئیس
mastered U رئیس
commandant U رئیس
sheiks U رئیس
sheikhs U رئیس
headmen U رئیس
sheikh U رئیس
header U رئیس
director U رئیس
directors U رئیس
headers U رئیس
director general U رئیس کل
administrator U رئیس
headman U رئیس
lord chancellor U رئیس کل داوران
leadden limbs U رئیس اسپ
lady principal U خانم رئیس
chief of state U رئیس دولت
chairmen U رئیس جلسه
office manager U رئیس اداره
office manager U رئیس دفتر
sheikh U رئیس خانواده
post general U رئیس کل پست
mint master U رئیس ضرابخانه
prefect U رئیس فرمانده
podesta U رئیس شهربانی
phylarch U رئیس قبیله
prefects U رئیس فرمانده
harbor master U رئیس بندر
sheikh U رئیس قبیله
heguman U رئیس دیر
communication chief U رئیس ارتباطات
dominie U رئیس اموزشگاه
head of the state U رئیس دولت
head of business firm U رئیس تجارتخانه
head mistress U خانم رئیس
harbour master U رئیس بندر
gun captain U رئیس توپ
arches U موذی رئیس
heresiarch U رئیس رافضیون
beach master U رئیس بارانداز
chief of police U رئیس شهربانی
chief of protocol U رئیس تشریفات
kapell meister U رئیس ارکستر
jurat U رئیس شهرداری
arch U موذی رئیس
arch- U موذی رئیس
hierarch U رئیس روحانی
gun captain U رئیس قبضه
First Ladies U زن رئیس جمهور
ringmaster U رئیس سیرک
ringmaster U رئیس گود
chairpersons U رئیس جلسه
chairperson U رئیس جلسه
anchormen U رئیس گروه
anchor men U رئیس گروه
anchor man U رئیس گروه
ringmasters U رئیس سیرک
wharfmaster U رئیس اسکله
wharfmaster U رئیس بندر
ringmasters U رئیس گود
First Lady U زن رئیس جمهور
shop steward U رئیس گروه
vice president U معاون [رئیس]
emcee U رئیس تشریفات
emcees U رئیس تشریفات
master of ceremonies U رئیس تشریفات
Chief of protocol. Master of ceremonies. U رئیس تشریفات
He is in bad with the boss. U با رئیس اش بد است
masters of ceremonies U رئیس تشریفات
prior U رئیس صومعه
shop stewards U رئیس گروه
surgeon U رئیس بهداری
wagon master U رئیس قطار
Chief of Staff U رئیس ستاد
section chief U رئیس قبضه
sagamore U رئیس ایل
sachem U رئیس ایل
ring master U رئیس سیرک
Chiefs of Staff U رئیس ستاد
presidentess U زن رئیس جمهور
president of the republic U رئیس جمهور
sheik U رئیس قبیله
sheik U رئیس خانواده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com