English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
the interest of it is gone U دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
it is nothing new U تازگی ندارد
He hasn't had much of an appetite lately. U به تازگی او [مرد] هیچ اشتها ندارد.
it is allup with him U دیگر امیدی ندارد
complete U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completing U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
Your passport is no longer valid. گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
completed U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completes U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight U دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است )
insipidity U بی مزگی
mawkishness U بی مزگی
funny bones U خوش مزگی
palatableness U خوش مزگی
funny bone U خوش مزگی
jocularity U خوش مزگی
lusciousness U خوش مزگی
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. U معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> U کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
he is second to none U دومی ندارد بالادست ندارد
maidenhood U تازگی
greenness U تازگی
latterly U به تازگی
freshly U به تازگی
verdancy U تازگی
greenth U تازگی
modernity U تازگی
dewiness U تازگی
novelty U تازگی
modernness U تازگی
incipience or ency U تازگی
freshness U تازگی
refurbishment U تر و تازگی
novelties U تازگی
recency U تازگی
newness U تازگی
orinality U تازگی بکری
stimulus novelty U تازگی محرک
not long a go U همین تازگی ها
uninspired U عاری از تازگی و لطف
verdure U تازگی سبزیجات سبزی
stale U تازگی وطراوت چیزی را از بین بردن
nine days wonder U چیزی که جند صباحی تازگی داردو پس از ان زودفراموش میشود
lusus natarae U بازی طبیعت خوش مزگی طبیعت
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
flickers U تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flicker U تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickered U تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
Medici Mamluk rug U قالی مدیسه مملوک [این فرش متعلق به قرن شانزدم میلادی می باشد که به تازگی کشف و در موزه پالازو ایتالیا نگهداری می شود و دارای سه ترنج هشت وجهی است.]
metafile U 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML U مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
there is no style about her U ندارد
he is not of that stamp U را ندارد
flicker free U ی ندارد
there is no limit to it U حد ندارد
it does not weigh with me U ندارد
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
he has no temperature to day U امروز تب ندارد
he has no manners U اداب ندارد
it is nothing out of the way U غرابتی ندارد
it is of no weight U قدرواهمیتی ندارد
it is well enough U عیبی ندارد
It is no trouble at all. U زحمتی ندارد
he has no excuse what U عذری ندارد
he has an a. to grind U غرضی ندارد
dont mention it U اهمیت ندارد
no matter U اهمیت ندارد
hadn't U ندارد نبایستی
no object U اهمیت ندارد
it is a soft snap U کاری ندارد
he has nostomach for the fight U سر دعوا ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . U مقصودی ندارد
he is out of huomor U دماغ ندارد
No problem at all. It is quite all right . U مانعی ندارد
his hat cover his fanily U هیچکس را ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . U عیب ندارد
Nothing is quite impossible. U کارنشد ندارد
he hasno notion of going U سر رفتن ندارد
he has nothing of his own U چیزی ندارد
it does not matter U اهمیت ندارد
it lacks soul U روح ندارد
Don’t mention it. U قابلی ندارد.
there is no limit to it U اندازه ندارد
his intentions are good U خیال بدی ندارد
his hand lack one finger U دستش یک انگشت ندارد
it takes two to tango <idiom> U [یک دست صدا ندارد]
h does not w.much U چندان وزنی ندارد
he is indisposed to go U میل برفتن ندارد
there is nothing for it but to U چارهای ندارد جز اینکه
Death keeps no calendar. <proverb> U مرگ تاریخ ندارد.
That is quitw O. K. That is fine. U هیج اشکالی ندارد
it differs nothing from U هیچ فرقی با .....ندارد
it matters little U چندان اهمیت ندارد
his hand want's two fingers U دستش دو انگشت ندارد
de facto standard U سسهای اعتبار به آن ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper). U تقلب عاقبت ندارد
he hasno notion of going U میل رفتن ندارد
he hasno notion of going U خیال رفتن ندارد
crying is useless U گریه سودی ندارد
That's not so! U این حقیقت ندارد!
he is at a loose end U کار معینی ندارد
he is nothing to me U بتمن خویشی ندارد
There is nothing to be ashamed lf . U ( اینکار ) خجالت ندارد
This does not apply to . . . U در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
many hands make light work <proverb> U یک دست صدا ندارد
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
he means well U قصد بدی ندارد
It doesnt look nice . It is useemly. U صورت خوشی ندارد
domains U برنامهای که حق کپی ندارد
there is no reason U هیچ دلیل ندارد
it is beyond recall U احتمال لغوشدن ندارد
it is of no moment U هیچ اهمیت ندارد
infinite U حلقهای که خروج ندارد.
There is nothing to be afraid of in driving. رانندگی که ترس ندارد.
it is of little worth U چندان ارزشی ندارد
it is of no importance U هیچ اهمیت ندارد
and that is flat(final)!No arguments! U چون وچراهم ندارد !
Nothing is impossible . U کار نشد ندارد
He cant stand the sight of us. U چشم ندارد ما را ببیند
There is no market for it in Iran . U درایران مصرفی ندارد
there is no exception to that rule U ان قانون استثناء ندارد
that in nothing to me U برای من اهمیتی ندارد
it is not protected by sanctions U ضمانت اجرایی ندارد
irons in the fire <idiom> U وقت سرخاراندن ندارد
She never gets any gratitude . U دستش نمک ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . U ربطی به موضوع ندارد
domain U برنامهای که حق کپی ندارد
she cannot bear heat U طاقت گرما را ندارد
it is indifferent to me U برای من چه اهمیتی ندارد
he has no friends U او هیچ دوست و اشنایی ندارد
there is no precedent for this U این چیز سابقه ندارد
It is in the bag . It is a dead cert. U ردخورد ندارد (حتمی است )
He hasnt a mind of his own. U ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
My French is not up to much. U فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
It isn't anything like her. U او [زن] اصلا همچنین رفتاری ندارد.
His knowledge has no limits. U دانش اوحد واندازه ای ندارد
His greed knows no limits. U حرص وطمع اش اندازه ندارد
from immemorial times U اززمانی که کسی بیاد ندارد
He is unpredicateble. He acts haphazardly. U کارش حساب وکتابی ندارد
It doesnt matter. it is nothing. U چیزی نیست ( عیب ندارد )
His remarks are unfounded. U حرفهایش پایه واساسی ندارد
e. wear U پارچه ایی که مرگ ندارد
there is no p of his going U رفتن وی هیچ امکان ندارد
He has not a single star in all the seven skies. <proverb> U یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . U قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
He is on edge. He is restive. U آرام ندارد (ناراحت است )
The full man does not understand a hungry one . <proverb> U سیر از گرسنه خبر ندارد .
A logical remark has no answer. <proverb> U یرف یساب جواب ندارد .
netblock U ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
they are of no historical U هیچ اهمیت تاریخی ندارد
it boots not to complain U گله گذاری سودی ندارد
it does not matter U عیب ندارد چیزی نیست
it is not worth my while U نمیارزد برای من ارزش ندارد
time out of minds U زمانی که کسی یاد ندارد
it is immaterial U ناچیز است اهمیت ندارد
he does nothing but talk U کاری جزحرف زدن ندارد
out of one's element <idiom> U جایی که به شخص تعلق ندارد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed. U اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
There is nothing wrong with it. U این هیچ ایرادی ندارد.
that is nothing like it U هیچ شباهتی بدان ندارد
It is pointless for her to come here . U موضوع ندارد اینجا بیاید
null U رشتهای که هیچ حرفی ندارد
confession and avoidance U باط ندارد و اثرش به سوداوست
there is no occasion for fear U ترس هیچ مورد ندارد
The very idea ! U معنی ندارد ! ( قبیح است )
it is of no use talking U سخن گفتن سودی ندارد
you are welcome U کاری نکردم اهمیت ندارد
unconditional U آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
neither fish nor fowl <idiom> U چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
He is only half a man . U مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
He is in a bad way (poor circumstances). U وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
they call him mister U یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
This is treason, pure and simple. U خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
sole tenant U مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
He has a poor service record in this company. U دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
He makes a hundred jugs of which not one has a han. <proverb> U صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
There are no vacancies at the hotel. U هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
Your proposal has little practical value . U پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
blind letter U نامهای که نام ونشان روشن ندارد
It doesnt make any difference to me . U برای من فرقی نمی کند (ندارد)
It is a case of tit for tat . U چیزی که عوض داد گله ندارد
The poor fellow ( guy ) is restless. U بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
coram non judice U درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
irreligionist U کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
There is no disagreement among us. U اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
no address operation U دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
... if you don't mind my asking U ... اگر پرسش من [برای تو] ایرادی ندارد
no branch U شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com