Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
sighting
U
دیدن از داخل دوربین
sightings
U
دیدن از داخل دوربین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cross line
U
بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
sights
U
دوربین دیدن
sight
U
دوربین دیدن
cross hair
U
خط داخل دوربین
reticle
U
میدان دید داخل دوربین
borescope
U
وسیله دیدن خان کشی داخل لوله
sniper scope
U
دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
infinity method
U
روش موازی کردن دو خط تارموی دوربین تنظیم دوربین در بینهایت
angle of view
U
زاویه رویت دوربین عکاسی میدان دید دوربین
hyperfocal distance
U
مسافت بین عدسی دوربین تانزدیکترین اشیاء میدان تصویردوربین وقتی که دوربین روی فاصله بینهایت تنظیم شود
synchroscope
U
دوربین کنترل اتش خودکارپدافند هوایی دوربین دستگاه توزیع اتش خودکار
ratline
U
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
collimating sight
U
دوربین نشانه روی لوله توپ به هدف دوربین منطبق کننده لوله و هدف
intercommand
U
داخل قسمت داخل یکان
nuclide
U
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
island bases
U
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
lens distortion
U
خطای عدسی دوربین عکاسی انحراف عدسی دوربین عکاسی
mortise dead lock
U
قفل داخل کار قفل داخل درب
far seeing
U
دوربین
telescopes
U
دوربین
presbyopic
U
دوربین
long sighted
U
دوربین
longsighted
U
دوربین
opera glasses
U
دوربین
far sighted
U
دوربین
far-sighted
U
دوربین
binocular
U
دوربین
telescope
U
دوربین
the penetration of a telescope
U
دوربین
night glass
U
دوربین شب
camera
دوربین
cameras
U
دوربین
optician
U
دوربین فروش
gun sight
U
دوربین توپ
theodo;ite
U
دوربین مهندسی
telescopy
U
فن استعمال دوربین
the penetration of a telescope
U
قوه دوربین
drawtube
U
لوله دوربین
opticians
U
دوربین فروش
vial
U
حباب دوربین
coarse sight
U
دوربین یدکی
color camera
U
دوربین رنگی
field glass
U
دوربین صحرایی
kodak
U
دوربین عکاسی
lens
U
عدسی دوربین
television camera tube
U
دوربین تلویزیونی
pickup tube
U
دوربین تلویزیونی
electron camera
U
دوربین الکترونی
elbow telescope
U
دوربین بازویی
camera tube
U
دوربین تلویزیونی
camera nadir
U
خط لولای دوربین
computing sight
U
دوربین محاسب
eye piece
U
عدسی سر دوربین
closed-circuit camera
U
دوربین نظارت
surveillance camera
U
دوربین نظارت
security camera
U
دوربین نظارت
observation camera
U
دوربین نظارت
CCTV camera
U
دوربین نظارت
metascope
U
دوربین تک چشمی
CCTV camera
U
دوربین امنیتی
closed-circuit camera
U
دوربین امنیتی
surveillance camera
U
دوربین امنیتی
security camera
U
دوربین امنیتی
observation camera
U
دوربین امنیتی
reflex sight
U
دوربین منشوری
reticle
U
عدسی دوربین
binocular
U
دوربین دو چشم
binocular
U
دوربین دوچشمی
spyglass
U
دوربین کوچک
hypermetrope
U
ادم دوربین
box cameras
U
دوربین قوطی
camera-shy
U
بیزار از دوربین
box camera
U
دوربین قوطی
telescope
U
دوربین نجومی
director sight
U
دوربین هادی
telescopes
U
دوربین نجومی
miniature camera
U
دوربین مینیاتوری
colminator
U
دوربین شاخص توپ
minicam
U
دوربین خیلی کوچک
sights
U
دوربین نشانه روی
miniature camera
U
دوربین تصاویر کوچک
dumpy level
U
تراز دوربین دار
sight
U
دوربین نشانه روی
minicamera
U
دوربین خیلی کوچک
macrometer
U
دوربین مسافت سنج
camera
دوربین یا جعبه عکاسی
glass
U
ایینه شیشه دوربین
line of collimation
U
خط تنظیم عدسی دوربین
cameras
U
دوربین یا جعبه عکاسی
drawtube
U
دیدگاه میکرسکوپ یا دوربین
vidicon
U
لوله دوربین عکاسی
security camera
U
دوربین مدار بسته
closed-circuit camera
U
دوربین مدار بسته
iris
U
دیافراگم
[دوربین عکاسی]
surveillance camera
U
دوربین مدار بسته
air survey camera
U
دوربین عکسبرداری هوایی
camera nadir
U
محورلولایی دوربین عکاسی
flash bulb
U
فلاش دوربین عکاسی
camera magazine
U
کاست فیلم دوربین
camera axis
U
محور دوربین عکاسی
tacheometer
U
دوربین نقشه برداری
isocentre
U
خط المرکزین دوربین عکاسی
tachometric sight
U
دوربین مسافت یاب
tachometric sight
U
دوربین مسافت سنج
observation camera
U
دوربین مدار بسته
tachymeter
U
دوربین مسافت یاب
spotting scope
U
دوربین روی سه پایه
(iris) diaphragm
U
دیافراگم
[دوربین عکاسی]
infrared viewer
U
دوربین مادون قرمز
reticle
U
شبکه دوربین نجومی
reticle
U
تار موی دوربین
infrared viewer
U
دوربین دیدبانی شبانه
CCTV camera
U
دوربین مدار بسته
riflescope
U
دوربین روی تفنگ
opera glass
U
دوربین مخصوص اپرا
camera window
U
دریچه دیافراگم دوربین
computing gunsight
U
دوربین محاسب توپ
snooper scope
U
دوربین تعقیب و دیدبانی
telescopic alidade
U
عضاده دوربین دار
fixed reticle
U
عدسی ثابت دوربین
air cartographic camera
U
دوربین عکس برداری هوایی
tachymeter
U
دوربین پیمایش بلندی یا فاصله
cross hair
U
تار موی وسط دوربین
photoheliograph
U
دوربین مخصوص عکسبرداری از خورشید
camcorders
U
دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
image camera tube
U
لامپ تصویر میانی دوربین
sighting device
U
دوربین دستگاه نشانه روی
camcorder
U
دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
power
U
درشت نمایی قدرت دوربین
tricking
U
درجه بندی عدسی دوربین
optician
U
عینک فروش دوربین ساز
instrument
U
وسیله دوربین یا زاویه یاب
dynameter
U
اسباب سنجش قوه دوربین
opticians
U
عینک فروش دوربین ساز
trick
U
درجه بندی عدسی دوربین
tricked
U
درجه بندی عدسی دوربین
computing gunsight
U
دوربین محاسب عناصر تیر
eyeglass
U
شیشهء دوربین یاذره بین
glass
U
دستگاه ارتفاع سنج دوربین
helioscope
U
دوربین افتاب بینی خورشیدبین
powered
U
درشت نمایی قدرت دوربین
powering
U
درشت نمایی قدرت دوربین
powers
U
درشت نمایی قدرت دوربین
telescopic alidade
U
سمت گیر دوربین دار
focal length
U
فاصله کانونی دوربین یاعدسی
looked
U
دیدن
looks
U
دیدن
perceived
U
دیدن
observing
U
دیدن
on seeing him
U
از دیدن او
incur
U
دیدن
perceive
U
دیدن
perceives
U
دیدن
perceiving
U
دیدن
look
U
دیدن
incurring
U
دیدن
incurred
U
دیدن
pass through
U
دیدن
twigs
U
دیدن
twig
U
دیدن
seeing
U
دیدن
coneive
U
دیدن
lay eyes on
<idiom>
U
دیدن
to incur a loss
U
ضر ر دیدن
catch sight of
U
دیدن
set eyes on
<idiom>
U
دیدن
to set eyes on
U
دیدن
incurs
U
دیدن
visions
U
دیدن
viewing
U
دیدن
viewed
U
دیدن
view
U
دیدن
sight
U
دیدن
views
U
دیدن
see
U
دیدن
sees
U
دیدن
drop by
U
دیدن
get at
U
دیدن
descry
U
دیدن
behold
U
دیدن
beholding
U
دیدن
beholds
U
دیدن
vision
U
دیدن
observed
U
دیدن
observes
U
دیدن
observe
U
دیدن
sights
U
دیدن
synchronous sight
U
دوربین نافم سیستم پرتاب بمب
tribrach
U
گهواره نصب دوربین نقشه برداری
continuous strip camera
U
دوربین عکسبرداری به طریق نوار مداوم
field glass
U
عدسی درونی دوربین یاذره بین
telecamera
U
دوربین مخصوص عکاسی ازفواصل دور
race glass
U
دوربین ویژه برای تماشای مسابقه
phototelescope
U
دوربین عکس برداری ار کرههای اسمانی
time exposure
U
مدت بازماندن دیافراگم دوربین عکاسی
angular velocity bombsight
U
دوربین سنجش زاویه رهایی بمب
hyperope
U
مبتلا به مرض دوربینی شخص دوربین
snooperscope
U
دوربین مخصوص هدف گیری دشمن
sound camera
U
دوربین فیلمبرداری مجهزبدستگاه ضبط صوت
sniperscope
U
دوربین مخصوص هدف گیری دشمن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com