Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
direct observation
U
دیدبانی مستقیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bilateral spotting
U
دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
spot
U
پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spots
U
پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
scans
U
دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scanned
U
دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scan
U
دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
dasd
U
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission
U
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic
U
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics
U
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
directed
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange
U
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
directs
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
night vision
U
دیدبانی در شب دید شبانه دیدبانی شبانه
flank observation
U
دیدبانی جانبی دیدبانی از دیدگاه جانبی
cost fraction
U
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
direct command
U
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct fire sights
U
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation
U
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct dyes
U
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
observations
U
دیدبانی
espial
U
دیدبانی
observation
U
دیدبانی
reported
U
گزارش دیدبانی
observed
U
دیدبانی کردن
observes
U
دیدبانی کردن
observing
U
دیدبانی کردن
o o line
U
خط تقسیم دیدبانی
ground observation
U
دیدبانی زمینی
report
U
گزارش دیدبانی
reports
U
گزارش دیدبانی
observation post
U
پست دیدبانی
observation sector
U
قطاع دیدبانی
observing sector
U
قطاع دیدبانی
radar quardship
U
دیدبانی بارادار
neglect
U
دیدبانی نکنید
neglected
U
دیدبانی نکنید
o o line
U
خط دیدبانی سپاه
neglects
U
دیدبانی نکنید
neglecting
U
دیدبانی نکنید
observations
U
دیدبانی اتش
flank observation
U
دیدبانی جناحی
observing sector
U
منطقه دیدبانی
observation
U
دیدبانی اتش
observe
U
دیدبانی کردن
astronomic observation
U
دیدبانی نجومی
air observation
U
دیدبانی هوایی
beacons
U
برج دیدبانی
army of observation
U
عده دیدبانی
watch tower
U
برج دیدبانی
aerial observation
U
دیدبانی هوایی
loopholes
U
سوراخ دیدبانی
bilateral observation
U
دیدبانی مضاعف
loophole
U
سوراخ دیدبانی
visual observation
U
دیدبانی بصری
visual observation
U
دیدبانی با چشم
watchtowers
U
برج دیدبانی
loop-hole
U
سوراخ دیدبانی
watchtower
U
برج دیدبانی
bilateral observation
U
دیدبانی دوجانبه
beacon
U
برج دیدبانی
direct access storage device
U
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
ground observation
U
دیدبانی ازروی زمین
infrared viewer
U
دوربین دیدبانی شبانه
snooper scope
U
دوربین تعقیب و دیدبانی
radar beacon
U
برج دیدبانی رادار
observed fire
U
تیر دیدبانی شده
pilothouse
U
اطاق دیدبانی کشتی
apex angle
U
زاویه راسی دیدبانی
surveillance
U
دیدبانی و مراقبت از منطقه
astronomic station
U
ایستگاه دیدبانی نجومی
terrain spotting
U
دیدبانی کردن زمین
tog method
U
روش دیدبانی محوری
optical
U
مربوط به دیدبانی بصری
scope
U
وسیله دیدبانی یا بینایی
tog method
U
روش دیدبانی در خط توپ هدف
spotting
U
دیدبانی کردن دید زدن
observed chart
U
طرح تیر دیدبانی شده
folded optics
U
وسیله عکاسی یا دیدبانی تاشونده
air spot
U
تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
weather observation
U
مشاهدات هواشناسی دیدبانی جوی
visibility range
U
شعاع عمل دیدبانی یا دید
snooper
U
هواپیمایی که در حال تعقیب یا دیدبانی است
spotting
U
تنظیم تیر و دیدبانی اتش درتوپخانه دریایی
air spot
U
تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
neglected
U
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
pibal
U
دیدبانی بصری بالن هواسنجی برای تعیین سمت باد
neglect
U
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
spotting line
U
خط دیدبانی توپخانه دریایی یازمینی خط تنظیم تیر ودیدبانی اتش
neglects
U
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglecting
U
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
intermediate area
U
منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
seen fire
U
اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
sniper scope
U
دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
spotting charge
U
خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
pibal
U
تعیین جهت وزش باد به طریقه بصری دیدبانی بصری
crested
U
دیدبانی غیر ممکن غیر قابل دید به وسیله مانع
rawin
U
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
interocular distance
U
فاصله بین عدسیهای یک وسیله دیدبانی یا بین دوچشم
area search
U
کاوش منطقه با دیدبانی بصری کاوش منطقهای
reduction coefficient
U
ضریب کاهش استعداد ضریب دیدبانی
straightest
U
مستقیم
levelled
U
مستقیم
leveled
U
مستقیم
on line
U
مستقیم
firsthand
U
مستقیم
level
U
مستقیم
levels
U
مستقیم
attributive
U
مستقیم
first-hand
U
مستقیم
beeline
U
خط مستقیم
bee line
U
خط مستقیم
straighter
U
مستقیم
straight line
U
خط مستقیم
straight line
U
مستقیم
directed
U
مستقیم
righted
U
مستقیم
directs
U
مستقیم
right
U
مستقیم
straightish
U
مستقیم
unintermediate
<adj.>
U
مستقیم
direct
<adj.>
U
مستقیم
upstanding
U
مستقیم
straight
U
مستقیم
straight line code
U
کد مستقیم
straight line code
U
کد خط مستقیم
righting
U
مستقیم
uniaxial bending
U
خمش مستقیم
uncurl
U
مستقیم شدن
d.c
U
جریان مستقیم
dressings
U
مستقیم کنی
straightening flute drill
U
مته مستقیم
through call
U
مکالمه مستقیم
straight left
U
چپ مستقیم در بوکس
close supervision
U
نظارت مستقیم
direct hits
U
اصابت مستقیم
d.c.
U
جریان مستقیم
video disk
U
دسترسی مستقیم
sideway
U
غیر مستقیم
highroads
U
صراط مستقیم
straight position
U
فرم مستقیم
Go straight ahead.
مستقیم بروید.
dressing
U
مستقیم کنی
air line
U
خط مستقیم هوایی
highroad
U
صراط مستقیم
random access
U
دستیابی مستقیم
visual fire
U
تیر مستقیم
backstair
U
غیر مستقیم
as the crow files
U
بخط مستقیم
wall pass
U
پاس مستقیم
ambagious
U
غیر مستقیم
airline
U
خط مستقیم هوایی
airlines
U
خط مستقیم هوایی
forward resistance
U
مقاومت مستقیم
direct lighting
U
روشنایی مستقیم
direct labour
U
دستمزد مستقیم
sonna deung koot
U
دست مستقیم
direct fire
U
تیر مستقیم
direct fire
U
اتش مستقیم
direct file
U
پرونده مستقیم
direct file
U
فایل مستقیم
specific cost
U
هزینه مستقیم
direct dye
U
رنگینه مستقیم
direct load
U
بارگذاری مستقیم
direct selection
U
انتخاب مستقیم
direct selling
U
فروش مستقیم
forward voltage
U
ولتاژ مستقیم
line storm
U
طوفان مستقیم
on line help
U
کمک مستقیم
positive relation
U
رابطه مستقیم
proximate
U
بیفاصله مستقیم
proximate cause
U
علت مستقیم
rectiliner
U
مستقیم الخط
direct support
U
کمک مستقیم
direct support
U
پشتیبانی مستقیم
direct damage
U
ضرر مستقیم
direct coupling
U
کوپلینگ مستقیم
direct relationship
U
ارتباط مستقیم
straight line
U
بخط مستقیم
straight line
U
دارای خط مستقیم
direct reading
U
قرائت مستقیم
direct processing
U
پردازش مستقیم
direct process
U
فرایند مستقیم
direct pressure
U
فشار مستقیم
spur offtake
U
ابگیر مستقیم
direct outlet
U
ابگیر مستقیم
direct relationship
U
وابستگی مستقیم
direct access
U
دسترسی مستقیم
direct access
U
دستیابی مستقیم
direct coupling
U
جفتگری مستقیم
direct cost
U
هزینه مستقیم
direct conversion
U
تبدیل مستقیم
direct control
U
کنترل مستقیم
direct aggression
U
پرخاشگری مستقیم
straight edge
U
لبه مستقیم
direct address
آدرس مستقیم
direct address
U
نشانی مستقیم
direct material
U
مواد مستقیم
direct current
U
جریان مستقیم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com